همانطور که از فیلم راههای افتخار هم برمیآید یکی از موضوعهای مورد علاقة کوبریک نشان دادنِ ستیزهجویی و بینظمیهای درون جامعة بشری است. بهعبارت دیگر، ستیزهگریِ آدمها، در اکثر فیلمهای کوبریک دارای اهمیتی اساسی است. در نزد او، هر چه آدمها در انجام و اِعمالِ خشونتِ مورد نظرِ خود آزادتر باشند، سرزندهتراند (که مثالش فیلمِ پرتقال کوکی او است)، و هرگاه به آنچه مورد نظرشان است دست یابند، یا ناگزیر به رعایتکردنِ نوعی نظم شوند، گویی در قفسی طلایی گرفتار میآیند و دچار غم و رخوت و ازخودبیگانگی میشوند (که شاهد مثالش فیلمِ باری لیندون است)؛ خشونتِ مورد نظرِ کوبریک در راههای افتخار آمیختهای است از ایندو نوع خشونت و ستیزهگری.
راههای افتخار فیلمی است که به گوشة کوچکی از جنگ جهانی اول و آدمهای درگیر در آن میپردازد، و در عین حال از معدود فیلمهایی هم هست که بدون آنکه تأکید خاصی بر دشمن داشته باشد، دوربین در یکسوی جبهه قرار میگیرد و میکوشد تضاد و تعارض، و دوست و دشمن را در همانسو جستوجو کند و به بررسی و واگویی آن بپردازد.
نگاه کوبریک به جنگ جهانی اول از موضعی انتقادی است. او البته به نفسِ خود این جنگ که مهینپرستانه است یا استعماری، حق است یا ناحق و انسانی است یا غیرانسانی نمیپردازد، بلکه با متمرکز کردنِ نگاه خود به یکی از دو سویِ متخاصم ـ که ظاهراً برای او تفاوتی هم نمیکرده که کدامیک از طرفین درگیر باشد ـ به موضوعهایی میپردازد که حق و ناحق و انسانی و غیرانسانی در آن آشکارا بهنمایش گذاشته میشود.
درواقع آنطور که منتقدی بهنامِ الکساندر واکر در نقدی قدیمی بر این فیلم نوشته: راههای افتخار نگاهی واقعگرایانه ـ و نه تبلیغاتی ـ به جنگ جهانی اول دارد. با وجود این فیلمی ضدجنگ نیست؛ اما وحشتِ جنگ را تصویر میکند. مهمترین و محوریترین شخصیتِ فیلم ـ یعنی سرهنگ داکس ـ فرمانهایی را اجرا میکند، که پیشاپیش محکوم به شکست و تحمل خسارات و تلفات فراوان است؛ اما با وجود این او فرمانِ مافوقهایش را اجرا میکند؛ اگر چه بهلحاظ رأی و نظر شخصی به آنها اعتراض دارد.
کوبریک تعمداً جنگ جهانیِ اول را برای موضوع فیلمش انتخاب میکند، که یکی از بدون انگیزهترین و بیاساسترین جنگهای طولانی و گستردة تاریخ بشریت بود، و تقریباً هیچ نتیجهای بهبار نیاورد، مگر آماده کردنِ جهان برای وقوع جنگ جهانی دوم.
راههای افتخار داستانِ دو نوع جنگ، دو نوع سرباز، دو نوع جبهه و دو نوع نگاه به فرماندهی جنگ و سربازانِ تحت فرمان است، و کوبریک قبل از آنکه داستانِ خود را کاملاً بپردازد، از همان صحنههای نخست فیلمش نظر و موضع خود را دربارة سربازان و فرماندهانشان روشن میسازد، و به کنکاش و جستوجو در لایههای مختلف روابط انسانی میپردازد. (مکث کوتاه) راههای افتخار را از این بابت با فیلمِ در جبهة غرب خبری نیست مقایسه کردهاند، که کمتر از سه دهه قبل از راههای افتخار لوییس مایلستون در سال 1930 ساخت، و تصویری خشن و فاجعهآمیز از جنگ جهانی اول و زندگیِ بههدر رفتة آدمها در آن نشان داده میشود.
آنطور که از موضع و منظر نگاه کوبریک میبینیم، فرماندهان و فرمانبران در راههای افتخار رابطهای مبتنی بر اطاعت کورکورانه با یکدیگر دارند، و نظامیان مافوق حتی به بهای کشتار و قتلعامِ زیردستانشان میپذیرند حملهای را سازماندهی کنند، که شکستِ محتوم آن از پیش آشکار است. از این لحاظ در نزد کوبریک، «راههای افتخار» را نه آن سربازان و فرماندهانی که برای فتح تپه خود را به قتلگاه میسپارند، بلکه آن سه سربازی میپیمایند که با همة ضعفهای انسانیِ خود جلو جوخة اعدام میایستند، و به ناحق کشته میشوند. توضیح دیگر این حرف این است که در نزد کوبریک «راههای افتخار» بهجایی جز گورستان ختم نمیشود. (مکث بلند).
ادامه دارد.