آنطور که کوبریک شخصیتهای فیلمِ راههای افتخار را بهما معرفی میکند، از نظر ژنرال میرو سربازان فقط بهکارِ کشته شدن میآیند، خواه با گلولة دشمن و خواه با گلولة نیروهای خودی. برای همین است که وقتی گروهی از سربازان از پیشروی به سوی تپه امتناع میکنند، ژنرال میرو به فرمانده توپخانة خودی دستور میدهد تا آنها را با شلیک گلوله از سنگرهایشان بیرون بکشاند؛ و وقتی موفق به اجرای حکم خود نمیشود ابتدا دستور میدهد که صدها سرباز محاکمه و اعدام شوند، و سپس با اصرار و دوراندیشیِ ژنرال بورلار تعداد سربازان را به دهها و سرانجام یک نفر از هر گروهان و در نهایت سه نفر تقلیل میدهد. او و ژنرال بورلار معتقداند سربازها همچون کودکانی هستند که برای برقرار کردن نظم در صفوف آنها گاهی هم بایستی تنبیه شوند، و این تنبیه میتواند اعدام کردنِ یکی یا چند نفر از آنها باشد. بهیاد بیاوریم که سرهنگ داکس ـ بهعنوان تنها فرماندهی که فاصلهای با سربازانش ندارد ـ تنها مقامِ ارشدی است که در حملهای خونین افرادش را بهسوی تپه هدایت میکند، و خود همچون آنها زیر شلیک گلولة پیاپیِ دشمن قرار میگیرد، اما تنها فرمانی که ژنرال میرو از درون پناهگاه صادر میکند خطاب به فرمانده توپخانة فرانسه برای آتش گشودن بر سربازانِ خودی است.
جایگاه دوربین در صحنههای دادگاه نظامی به نماها منطقی هندسی و غیرقابل انعطاف داده است، که همچون پاسخِ روشنِ 2 در 2 حکمِ از پیش تعیینشدة دادگاه دربارة سربازانِ بختبرگشته را پیشاپیش آشکار میسازد. اگر منطقِ ریاضیِ ژنرال میرو، که محاسبهاش برای فنح تپه غلط از کار درمیآید؛ زیرا برخلاف تصورِ او بیش از 25 درصد سربازان قبل از رسیدن به تپه کشته میشوند، منطق هندسیِ او در دادگاه صحرایی پاسخ میدهد و سربازان بیگناه به جوخة اعدام سپرده میشوند. (مکث) توضیح دیگر این حرف این است که کوبریک در فصلِ دادگاه نظامی، برای نشان دادنِ مسخره بودنِ کیفیتِ محاکمة سربازان بهشکلی آگاهانه جایگاه و حرکت دوربیناش را مشخص و تعیین میکند. او و فیلمبردارش گئورگ کروزه با انتخاب یک چهارگوش، که محل استقرار افراد است، در دو سو محکومان و هیئت منصفه را قرار میدهد و در دو ضلع دیگر سرهنگ داکس را، که وکیل مدافعِ سربازان است، قرینة دادستانِ ارتش مینشاند. با این ترکیببندی، آشکارا، هیئت منصفه و دادستان رو در رو و در موضع مخالفِ سربازانِ از پیش محکوم شده و سرهنگ داکس قرار میگیرند. بهجز این در لحظههایی که دادستان برای محکوم کردنِ سربازان تلاش میکند، دوربین از موضع هیئت منصفه و در پشتِ سر آنها به حرکت درمیآید، و در لحظههای دیگری که سرهنگ داکس به دفاع از متهمان مشغول است، دوربین از موضع آنها پشت سرشان قرینة همان حرکت را تکرار میکند.
کوبریک این ترکیببندی و حرکت دوربین را بهطرزی آگاهانه انتخاب میکند تا در فصلهای بعدیِ پس از دادگاه نظامی به سکانس خشن، ساکن و در عین حال بسیار تأثیرگذارِ اعدام سربازان برسد، که نقطة اوج آن شلیک گلوله، مرگ سربازان، صدای پرندگان، نگاه فرماندهان ارتش و در نهایت فراموشی است؛ فراموش کردنِ همة آن چیزهایی که بایستی در یادها بمانند تا وجدان بشریت همواره بیدار باشد.