با فرا رسیدن سال نو، اندکی به تغیر و تحول طبیعت نگاه کنیم. ای کاش تقلید کردن را بلد بودیم. تا کی دلمان به پاهای تاول زده بچه هایی خوش باشد که ماهیان قرمز حوض پاهایشان را می بوسند. شاید امروز تقلید دردی برای درد سینمای ایران باشد. شاید بنجامین باتن پروداکشن قوی طلب کند اما OLD BOY و BAD GUY هم اینچنین اند؟. برای تقلید مسافت زیادی احتیاج به پیمودن نیست، در همین آسیا، یکی دو کشو آنطرف تر.
به غیر از لحظه های بیاد ماندنی و احساسات نابی که در فیلم های مایکل مان وجود دارد و حقیر چقدر عاشقانه دوست دارد راجع به آن ها ساعتها صحبت کند، و به سبک دوست خوبم حسین گودری دوست دارم طول بزرگراه را پیاده طی کنم و پرحرفی کنم، اینبار خارق عادت عمل می کنم و از زاویه دیگری به یکی از دوست داشتنی ترین فیلم هایش نگاه می کنم.
نوشتن درباره فیلم هایی که مدت زمان زیادی از ساخته شدنشان می گذرد، برای من کاری جالب و دارای احساسی خوشایند است. شاید هم به خاطر از بورس افتادن چنین فیلم هایی، دیگر کسی بر من و نوشته هایم خرده نگیرد. ولی برای من، در سینما جدید و قدیم خیلی تفاوت ندارد بلکه فیلم هارا نسبت به قدرت و ارزش آنها در روزگار خودشان دوست دارم.
فینچر فیلمسار مورد علاقه من است. از آن جهت که ایده ها و دست مایه های فیلم هایش را حرام نمی کند و یا حداقل به بهترین حالت بصری ارائه می دهد. فیلم اتاق وحشت نیز بر همین منوال است. به نظرم فیلم خوبی است ولی در عین حال من هم با نظرات منفی راجع به این فیلم موافقم. اما این ضعف و این همه نقد منفی منشا اش از کجاست؟
به نظر حقیر سه عامل اصلی باعث شد فیلم اتاق وحشت با شکست روبرو شود ویا حداقل اگر مخواهیم از کلمه شکست استفاده کنیم، سه عاملی که باعث شد این فیلم به خوبی فیلم های قبلی فینچر از آب در نیاید از این قرارند:
1. داستان کهنه و دقدقه های از مد افتاده
2. هسته فیلمنامه و نبودن مصادیق واقعی
3. سمت و سو نداشتن عناصر بصری فیلم
کهنه و از مد افتاده نه به معنای فساد و بی ارزشی بلکه به نظر حقیر کلا این فیلم در زمان مناسبی ساخته نشد. یعنی با شر و شوری که فینچر با یکی دو فیلم اولش راه انداخته بود، انتظار چنین اثری آن هم پس از ساخته شدن فیلم های خوبی مانند بازی و باشگاه مشت زنی از او نمی رفت. به نظر حقیر این فیلم یک دهه دیر ساخته شد.
این فیلم از نظر کلی اسکلت فیلمنامه کاری خوب و قابل قبول است اما از نظر هسته فیلمنامه و مصادیق واقعی و عینی که باید در ذهن بیننده باشد، فیلمنامه ای ناکامل است. نا آشنا بودن تماشاگر با مکانی که تا بحال در هیچ فیلمی (تقریبا) ندیده است، ساختمانی با امکانات منحصر بفرد با آن حالت ناباورانه اش همه و همه باعث نچسب شدن و خیالی پنداشتن داستان از جانب تماشاگر می شود.
فینچر در این فیلم تجربیات گذشته اش را در کار با فرم به نوعی به رخ می کشد. جلوه های کامپیوتری که در باشکاه مشت زنی به خوبی و بجا استفاده شده بود، اینبار با اینکه کارگردان سعی در گرفتن کاربردی دیگر از آن را دارد، تصنعی و متظاهرانه از کار در آمد. تیتراژ افتتاحیه فیلم خبر از فیلمی متفاوت می داد اما با ادامه فیلم به سرعت ابطال این نظریه ثابت شد. گردش نود درجه ای دوربین بر روی صورت جودی فاستر (همان نمایی که به عنوان پوستر فیلم انتخاب شد) و سکانس اختتامیه فیلم که از نظر بصری بسیار چشم نواز بود (حرکت رو به عقب دوربین و در عین حال زوم به جلو)، هیچ کدام نتوانستند مقصود و معنایی که فینچر در نظر داشت را جلوه بخشند.