کوبریک از همان نخستین صحنههای افتتاحیة فیلمش ستاد فرماندهی فرانسویها را قصر باشکوهی با دیوارهای بلند قرار میدهد که آراستگی و مجلل بودنِ معماری و اسباب و اشیایِ «باروک»وار آن در تعارض با دهلیزهای تو در تو و پناهگاههایی است که سربازان در جبهه در آنجا سنگر گرفتهاند. بهتعبیری قصری که نخستین بار ژنرال برولار و ژنرال میرو یکدیگر را در آنجا ملاقات میکنند، همچون قلعة خونآشام در فیلمهای موسوم به «سینمای وحشت» است. بنابراین اگر گروهی از تماشاگرانِ فیلمِ کوبریک چنین تصوری دربارة ستاد فرماندهی ارتش فرانسه داشته باشند، چرا نبایستی ژنرال میرو و ژنرال برولار در نظر آنها همچون خونآشام جلوه نکنند؟ و اگر قلعة وهمآلودِ محل سکونتِ خونآشام نشانهای از انحطاط و زوال است، آیا شباهت قصر فرماندهی به قلعة خونآشام نمیتواند جلوهای از بیرحمی و شقاوت فرماندهانی باشد که تصمیمهای جاهطلبانهشان در مورد هست و نیست یا مرگ و زندگیِ سربازان شکلی هیولاگونه دارد؟
وقتی دو ژنرال به سادگی در مورد زندگی و مرگ صدها سربازِ هوطنِ خود سخن میگویند در میان اشیای قصر قدم میزنند، و دوربین با دنبال کردنِ آندو به نمایش جلوههایی از دلبستگیها ظاهری آنها میپردازد، که در عین حال گویای گمراهی و زوال اخلاقی آندو هم هست. این حرکت را میتوان در تعارض با حرکت سرهنگ داکس دانست که با گامهایی استوار از سنگرهای دهلیزمانند و تو در تو عبور میکند و پیشاپیشِ سربازانش برای فتح تپه یورش میبرد. درواقع تزیینات «باروکِ» قصر با سختی و خشونت سنگرهای خاکی فضایی پررنج و عذاب ایجاد کرده است که قربانیان آن سربازانِ بیگناهی هستند که اگر از سنگر خارج بشوند کشته میشوند، و اگر هم از فرمان تمرد بکنند و در سنگر بمانند به جوخة اعدام سپرده خواهند شد.
دوربین کوبریک در راههای افتخار، همچون خود او نگاهی اخلاقی به موضوع و ماجراها و آدمها دارد. اگر دوربین در صحنههای قصرِ باروک با حرکتهای دورانی بر انحرافِ دو فرمانده جاهطلب تأکید میکند، در صحنههای سنگر، جز اینکه در دهلیزهای مرگبار و سردرگم به حرکت درآید راه دیگری ندارد.
همانگونه که در نگاه کوبریک بین داکس و سربازانِ سنگرنشین تفاوت و شکافی وجود ندارد، دوربین نیز آنها را همسطح و همتراز یکدیگر نشان میدهد. دستکم دوربینِ گئورک کروزه، فیلمبردار راههای افتخار، دو بار طول سنگر را در حرکتی طولانی میپیماید: یکبار به همراه ژنرال میرو، که سربازان را به شکلی توخالی ترغیب و تشویق میکند، و حرکت دوربین نیز بر سیاهکاریِ رفتارِ او صحه میگذارد، و بار دوم موقعی که سرهنگ داکس با گامهای استوار، اما بیهیچ گونه شور و هیجانی در چهرهاش از میان ردیف سربازان عبور میکند و جلوتر از همة آنها از نردبان بالا میرود تا افراد تحت فرمانش را برای رسیدن به تپه هدایت کند. حرکت دوربین در بار دوم کمک میکند تا صلابت و عزمِ جزمِ داکس به شکل درخشانتری بهچشم بیاید.
درواقع کوبریک ستیزی واقعی میان فرماندهانِ ارشد ارتش را با سربازان نشان میدهد، و از دوربینِ گئورک کروزه سلاحی میسازد که متهورانه در جبهة نبرد همه چیز را نشانه میرود و سازشناپذیر عمل میکند. بهعبارت دیگر، تصویری که کوبریک از میان دود و گِل و لای از سربازانِ کشته شده نشان میدهد، راههای افتخار را در ردة فیلمهای »سینمای سیاه جنگ» قرار داده است؛ سینمایی که برای چنین جنگهایی ارزشهای میهنی و استقلالطلبانه قایل نیست، و جز تباهی و مرگ و زایل کردن ارزشهای انسانی چیز دیگری در آن نمیبیند. کوبریک بعدها همین نوع نگاه را در فیلمِ غلاف تمام فلزی نیز گسترش و توسع داد، و خشونت و سبوعیت در جنگ و صدور فرماین غیرمسئولانة فرماندهان را که منجر به بهخون غلتیدنِ سربازان بیگناه میشود محکوم کرد.
ادامه دارد.