MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

تحلیل فیلم - چون قهوه‌‌ای بود

جکی براون شکست خورد ، چون قهوه‌ای بود.

مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست که قهوه‌‌ای بتواند در جلوی آن بچشم بیاید؟

 

وقتی کوئنتین تارانتینو با سومّین فیلم خود یعنی "پالپ فیکشن" توانست بهترین اثر خود را خلق کند ، باطبع شرایط کار را هم برای خود و هم برای دوستداران آثارش سخت کرد. بینندگانی که روز به روز بر سطح توقعشان افزوده میشد و تارانتینویی که در سال 94 ، بهترین اثر خود یا بقولی بهترین فیلم دهه 90 را خلق کرده بود. سطح توقعی که استاد با فیلم های قبلیش در ذهن تماشاگر ایجاد کرده بود ، اکنون گریبانگر خود استاد شده بود. تارانتینو با دوسه فیلم قبلی خود اینقدر سروصدا ایجاد کرده بود که در این هیاهو دیگر صدای جکی بگوش نمیرسید.

 

بنظر من "جکی براون" اصلا شکست نخورد ولی باید اعنراف کنم که  این فیلم دوضعف بسار بزرگ داشت:

اول اینکه یک فیلم تارانتینویی تمام‌عیار بود ، یعنی این فیلم خیلی تارانتینویی بود یا میتوان گفت یک‌نوع تکرار تارانتینو بود. و دومین نکته ، زمان ساخته شدن این فیلم بود ... یعنی این فیلم با فاصله زمانی کوتاهی نسبت به "پالپ فیکشن" ساخته شد(بدون در نظر گرفتن فیلم "فور رومز" که اپیزودی کوتاه بود) ... چون  هنوز موج و اعوجاج فکری "پالپ فیکشن" که در ذهن تماشاگر ایجاد شده بود آرام نگرفته بود که تارانتینو دست به خلق تازه ای زده بود.

 

اما تارانتینو از این شکست درس بسیار بزرگی گرفت و الحق هم از این شکست به‌نفع خود استفاده کرد ، هم اینکه "کیل بیل" را با فاصله زمانی بیشتری ساخت و همه را منتظر و تشنه اثر بعدی خود کرده بود  و هم‌اینکه یک فیلم متفاوت ساخت و دوباره خودش را تکرار نکرد. یک فیلم حساب شده ساخت با ساختاری از پیش تعیین شده .

یک فیلم حساب شده که در دوقسمت ساخته شد ، فیلم دوقسمتی نه مثل فیلم سه‌گانه "ماتریکس" که سازندگان آن چون نمیتوانستند تماشاگر را سه ساعت و نبم روی صندلی‌های سینما بنشانند مجبور شدند فیلم دوم را در دو قسمت تولید کنند.

 

عناصر لذت بخش:

1. "جکی براون" فیلمی تماما تارانتینویی بود ، فیلمی که تمام عناصر لذت بخش سینمای تارانتینو که ما از او سراغ دارشتیم را بهمراه داشت ، البته جای عناصری مانند میان نویس‌ها در این فیلم خالی بود.

البته این فیلم نوعی فصل بندی نامحسوس هم داشت ولی به‌علت اینکه این فصل بندی ها با میان نویس نقطه گذاری نشده بود ، فصل بندی ها خیلی کمرنگ شده بود. منظورم زمان سرقت پول ها توسط جکی بود که تقریبا در آخر فیلم اتفاق افتاد و از زاویه دید 3 نفر روایت شد  ، ولی برخلاف کارهای قبلی تارانتینو این رویداد با میان نویس از همدیگر جدا نشده بود.

 

2. عناصر لذت بخش و اوریجینالی که در فیلم "کیل بیل" هم از آنها بخوبی استفاده شده.

منظورم دوقسمت شدن تصویر بود که در هر قسمت تصویر ، داستان متفاوتی روایت میشد.

 

3. قطعه های موسیقی که طبق معمول اینقدر خوب انتخاب شده بودند که معلوم نیست قطعه برای فیلم ساخته شده یا فیلم برای قطعه. منظورم ترانه انتخابی که برای سکانس اول و آخر فیلم انتخاب شده بود(زمانی که جکی در آغاز و پایان فیلم ، وارد داستان و خارج داستان میشود).

قطعه ای زیبا و تاثیر گذار که خیلی بیاد ماندنی بود.

 

4. و باز هم در مورد ترانه فیلم که انتخاب آن کاری بس حرفه ای و زیباست.

 در آغاز و پایان فیلم این ترانه بصورت موسیقی متن بگوش میرسد ولی درسکانس پایانی فیلم مشاهده میکنیم که جکی همین ترانه را لبخوانی میکند. دقیقا در این لحظه است که فاصله بین ناظر و منظور برداشته میشود ، از بین بردن فاصله بین ناظر و منظور یکی از خصیصه های سینمای پست مدرن است که در این قسمت فیلم بخوبی از آن استفاده شده.

 

 

محک تارانتینو:

به نظر حقیر ، "جکی براون" و فیلم آینده تارانتینو(اثر بعد از "کیل بیل") بهترین سنگ محک این کارگردان خوش فکر بوده و هستند.

"جکی براون" به این خاطر سنگ محک بود که طعم شکست را به تارانتینو چشاند و باعث پیروزی بعدی او شد.

 

و فیلم بعدی او به این خاطر سنگ محک است که تارانتینو  بعد از این همه خلق و ایده های ناب فیلم های قبلی ، حتما باید چیزی برای گفتن داشته باشد وگرنه تارانتینو در چاه بی سرو تهی سقوط می کند که حتی میتواند گذشته پربار اورا زیر سؤال ببرد. شاید نتوان از کلمه چاه استفاده کرد ، بهترست بگوییم انبار ، بله دقیقا مثل سگهای انباری که هیچ یک از قهرمانان فیلم نتوانستند از آن زنده خارج شوند.

 

 

از خداوند برای این کارگردان خوش فکر سینما ، طلب روشنی و وسعت بیشتر اندیشه خواستاریم.

بهرحال اگه تارانتینو برای همه تارانتینو باشه ، ولی واسه ما ایرونیا یک چیز دیگست و اون چیزی نیست جز "برادر تارانتینو"

   

آآآمین.

 

http://www.imdb.com/name/nm0000233/

http://www.fexon.com/personinfo.php?pid=26

 

 

 

 

 

 


 

 

 


محرم نوشت

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

عشق بازی کار هر شیاد نیست ... این شکار دام هر صیاد نیست

عاشقی را قابلیت لازم است ... طالب حق را حقیقت لازم است

شاهد این مدعی خواهی اگر ... بر حسین و حالت او کن نظر

ظهر عاشورا در آن میدان عشق ... کرد رو جانب سلطان عشق

بار الهی این سرم این پیکرم ... این علمدار رشید این اکبرم

 

۴:۱۵ آ ام
مالشعیر کلاسیک و یه استکان کوچیک رو عشقه
ابی جون مخلصیم
میخوامت
تاحالا هروقت گفتم یاابالفضل دست خالی روونم نکردی
چار پنج تا خاربرادر داریم که لینکشون سمت چپ وبلاگمه
یه حالی بهشون بده
خودم خیلی بهت احتیاج دارم ولی دستوره اول واسه بقیه دعا کنیم بعد واسه خودمون

مخلصیم


۴:۲۹ آ ام
ماالشعیر تموم شد ... نشئگی داره بیداد می کنه

یه پک سیگار موور پایه بلند میخوام ولی حیف من که دودی نیستم
با افتخار مخلصیم
فدای دستات
هی هی هی
کدوم حروم زاده ای از پشت زدت

از پشت نخلا اومدند
وگرنه عددی نبودند

حروم زاده ها

 

هی مکسی اونارو بیخی آقا رو بچسب ... آره آقاجون خودمون دوتارو عشقه ... ببخشید میدونم گند زدم ... لیلی رو ول کردم و نشستم نامه هاشو میخونم

 

برداشت دوم ... سکانس اول و آخر ... نور صدا دوربین ... اکشن

ماچت کنم؟

ماچت کنم؟

ماچت میکنماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

کات ... خوب بود ... خسته نباشید ... آقا مصطفی دوتا سینی چایی بیار

 

مرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی ... خیلی آقایی

 

بر اساس یک مشاهده عینی 

 

 

 

ارادتمند

MAX PAYNE

N O N A M E L A D Y - آخرین ساعات سینگلی من

 

عید نوشت:

تبریک میگم به همگی.

 

سینگل نوشت:

چند ساعتی بیشتر به پایان دوران مجردی من نمونده

حس عجیبیه

مثل رد شدن از یک در

توی کوره راه چشمام ... عطر بارون بوی سیبی ... تو همون حس غریبی.

 

مولینکس نوشت:

مثل یه مخلوط کن شدم ، مارک شو نمیدونم ... تفال یا مولینکس فرقی نمیکنه ولی فقط میدونم دارم میچرخم ، پس خیلی به ربط یا بی ربط بودن نوشته هام کاری نداشته باشید.

فقط حس میکنم باید حلالیت بگیرم.

 

نت نوشت:

کسی باور نمیکنه که من در محیط بیرون دوست و رفیق نزدیکی ندارم ، همش همینه و همینه ، همین چند تا که دور هم هستیم توی نت ... یاد یک پستی افتادم که خودم گذاشتم ، عنوانش این بود: آیا اینترنت صلاحیت انتقال این احساسات را دارد؟.

 

بچه مثبت(جون عمش) نوشت:

با اینکه سرم خیلی شلوغه ولی گفتم  بیام یه عرض ادبی کرده باشم.

 

براید نوشت:

همیشه از این دیالوگ و نمای فیلم کیل بیل خوشم میومد:

-        BRIDE: How did you find me?

-        BILL: I’m the man

 

 

 نوشت:SE7EN

و همیشه این صحنه فیلم هفت رو کابوس میدیدم

درست همون صحنه که براد پیت رو داشتند با ماشین میبردند ... البته با جزئیات کامل و شخصیت های متفاوت ولی حقیقی

خیلی سعی کردم که بهت بگم ولی ...

 

 

نی نی نوشت:

نیک یار هم خوبه ، کاری که بلده اینه که جورابشو دربیاره بندازه یک متر اونور تر.

 

 

شراره جون (آبجی بزرگه):

خواهر مهربونم ممنونم واسه همه چیز ، خیلی اذیتت کردم عشق مادر ، ببخش ... میدونیمیدونممیدونیم

آخرش آدم نشدم ... مستحضر هستم واشراف کامل دارم وخوزعبلات نمیگویم بلکم کمی چرندیات ابتیاع شد تا شاید اوقات مجال دهد که در محضر باشیم.

 

خان داداشی:

بازم معذرت واسه گذشته

ارادت دارم

کپی رایت فشفشه مال داداشی خودمه.

 

ترنجبین بانو:

اول تشکر میکنم خواهر ... ... ... و

معذرت واسه ای میل اول

تنها چیزی که میتونم بگم که مجموع جملات باشه:

100%

 

الهام خانومی:

ممنونم خواهری مهربونم واسه مهربونیات

یاد کلام حضرت سعدی افتادم:

عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر.

 

حسین جان ، نهال خوب و بقیه:

خیلی ممنون.

 

مکس پین:

بقول نیکا: برو تو اطاقت در رو ببند و بشین رو تختت گریه کن

بخواب دیگه

ولی خوابم نمیبره

چاره دردم یه ماالشعیره و یه استکان کوچولو که باهاش اونو نم نم بخورم بالا پشت بوم

و چند پک سیگار لایت که بقول شهرام آدم یادش میاد که سیگاری نیست

بقول بروبچز:

از دنیا میکشیم ، دیگه سیگار پیش کش

 

مثل سکانس اول فیلم هفت ، لباسام مثل لباسای مورگان فریمن مرتب روی تخت خوابم چیده شده.

انعکاس نور چراغ مطالعه توی کریستال های دکمه سردست ها جلب توجه میکنه.

حالا یادم اومد که علت سیاتیکم چیه

اینه که معمولا شب ها ، روی زمین میخوابم بدون زیر انداز.

 

همه نوشت:

عزیزم بخواب ... بخدا داری چرت میگی دیگه.

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

فرهنگ فیلمسازان - از ماست که بر ماست

 

آیا کیارستمی و نادری ها مرده اند؟

باید اعتراف کرد که  سینمای جنوب شرقی آسیا حرف هایی برای گفتن دارد ، چین و هنگ کنگ ، کشورهایی هستند که اکنون دارای سینمایی مستقل شده اند ، صاحب سبک و ژانری مخصوص به خود.

یکی از کارگردانهای بزرگ اما جوان این سرزمین ، وانگ کار-وای نام دارد ، سینماگری صاحب سبک و صاحب آثاری بدیع.

 

هنگامی که به یاد کارهای او می افتم و یا فیلمی از او میبینم ، باید اعتراف کنم که حسودی ام میشود ... بگذریم.

 

اما نه باید بگویم ... بقول مادرم که میگوید: بگو تا لال از دنیا نرفته باشی.

 

آری من هم میگویم تا شاید اندکی سبک شوم: تا وقتی که اشک های شوق ما فقط برای حسین رضا زاده میریزند ، سرنوشتی بهتر برای سینمای ایران نمیتوان پیش بینی کرد ، آیا در کشور ما قهرمان ملی فقط کسی است که به مصاف چند صد کیلو آهن سرد میرود؟ آیا کیارستمی و نادری ها مرده اند؟ آری مرده اند تا وقتی که پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران یک فیلم چیپ و بی ارزش است با بازیگرانی که حتی نمیتوانند از روی متن دیالوگ های خود را ادا کنند ... آری مرده اند.

 

همچنان که اشک ها میبارند ، فرشتگان سقوط کرده ، خاکستر های زمان ، چانگ کینگ اکسپرس ، در حال و هوای عشق ، 2046 فیلم هایی هستند که با دیدن آن انسان به یک بلوغ فکری دیگری از سینما میرسد ، باور کنید گزاف نمی گویم.

باور نمیکنید؟ پس از کوئنتین بپرسید.

 

از برادر تارنتینو متشکریم که وانگ کار – وای را کشف کرد و بازاری برای فیلم های او در آمریکا فراهم کرد و راه پیشترفت را برای او هموار کرد.

 

 

 

 

نگاهی به زندگی و کارنامه وانگ کار-وای:

 

- او در اروپا به ژان لوک گدار نسل ام تی وی شناخته میشود ، یک فیلم ساز هنری که در دل سینمای تجاری هنگ کنگ کار می کند و موفق هم هست.

 

- فیلم هایش رمانتیک اند و نفوذ فرهنگ ها و آیین های مختلف را در این آثار میشود مشاهده کرد.

 

- سبک منحصر بفردش با نشانه های دیگری هم شناخته میشود: حرکت آهسته ، نماهای درشت و زاویه های غیر معمول دوربین و حرکت هایتند شده خاص.

 

- متولد 1958 در شانگهای که در 5 سالگی همراه والدینش به هنگ کنگ محاجرت کرد.

 

- تحصیات سینمایی داشت ولی در سال 1988 به شکل غیر منتظره ای با پیشنهاد یک تهیه کنند اولین فیلم خود یعنی همچنان که اشک ها میبارند را ساخت.

 

- در پی فرصت پیش آمده در هنگام ساخت فیلم خاکستر های زمان ، چانگ کینگ اکسپرس(1994) را کارگردانی کرد ، او در طول روز فیلمنامه را می نوشت و شبها فیلم برداری می کرد ، کوئنتین تارنتینو عاشق این فیلم شد و فیلم را به بازارهای آمریکای شمالی معرفی کرد.

 

- با فیلم فرشتگان سقوط کرده(1995) در جشنواره تورنتو به معروفیت رسید و با فیلم شاد در کنار هم جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره کن گرفت.

 

- او اکنون کارگردانی معروف بود ، او موفقیت های او با ساختن فیلم در حال و هوای عشق(2000) به اوج رسید و راه را برای فیلم بعدیش یعنی 2046 هموار کرد.

 

- پس از آن برای ساخت اپیزدی در فیلم اروس در کنار کارگردانهای معروفی چون میکل آنجلو آنتنیونی و استیون سودربرگ دعوت شد که به عقیده صاحب نظران ، بهترین اپیزود مجموعه اروس ، همان ساخته وانگ کار-وای یعنی اپیزودی بنام دست است.

 

- همسر و پسر 10 ساله اش در نیویورک زندگی میکنند و نام پروژه بعدی او ، بانویی از شانگ های با بازی نیکول کیدمن است.

 

قسمت زندگینامه فیلمساز مربوط میشود به شماره 338 از ماهنامه سینمایی فیلم.

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

سینما – انار خشکیده همان سنگ در آب است

تهی شدن انسان از معنویت از نگاه سینما ... نشانه ها و علائم

 

بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و بعد از عوارض محلک و مخرب مدرنیسم ، انسان بی پناه در پی چاره ای بود تا از این طوفان بی محتوایی اندیشه خلاصی یابد ... راه نجاتی یا زورقی هرچند کوچوک.

 

در این زمان بود که انسان مترقی اشتباه دوم خود که شاید بزرگتر از اشتباه اول بود را انجام داد ، یعنی پناه بردن به پست مدرنیسم. پست مدرن ، قواعد نو ، شیوه نو ، پشت به گذشته.

 

این پریشانی انسان به حدی رسید که اکنون انسان پست مدرن دقیقا نمیتواند مشخص کند که از چه زمانی دوران مدرن شروع شد و به پست مدرن رسید. شاید آغاز دوران مدرن را بتوان همزمان با سال ساخت مثلا ماشین چاپ گوتنبرگ دانست (تاکید میکنم مثلا) ولی تاریخ درست و مستندی برای شروع دوران پست مدرنیسم در دست نیست. مثل همیشه اینجانب طبق روال سابق پابرهنه در میان بحثی که خودم شروع کردم میدوم و از شجره نامه آنلاین فکری خود ، تاریخ دقیق پیدایش دوران پست مدرن را اعلام میکنم:

به نظر حقیر ، شروع دوران پست مدرن صرف نظر از اینکه به زمان واقعی آن توجه داشته باشیم مصادف است با سال ساخت گیتار الکترونیک یا شاید هم سال ساخت اولین فست فود به شکل امروزی.

 

هایدا نوشت:

(گفتم فست فود یاد محصولات هایدا افتادم ... یه زمانی خیلی سال پیش معتادش بودم ، اولین بار رفتم به شعبه خیابون ولیعصر و بعدش هم که همینجا شدیدا میل فرمودیم ... هایدا مخصوص با سس مایونز زیاد و چیپس خلالی ... وااای ... ولی خوب الان خیلی وقته که ترک کردم و نتیجه شم دیدم ... از ایکس لارج به مدیوم ... اینههه ... قابل توجه خانوما ... اینه داداش مدیوم ... اگه یوسی پسر داییم بود میگفت : مکس و من میگفتم بله و اون دوباره میگفت مکس و من دوباره میگفتم بله واون دوباره تا بینهایت میگفت مکس و من به اندازه بینهایت + یک میگفتم بله و اون در نهایت میگفت خفه شو بی جنبه )

 

بگذریم ... دو سکانس از دو فیلم به ذهنم رسیده که در آنها نشانه هایی از سرگشتگی و تهی شدن انسان از معنویت موج میزند.

 

 

فیلم اول:

هامون ، ساخته استاد داریوش مهرجویی 1368 ... بهترین فیلم پس از انقلاب از نگاه منتقدان و بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران از نگاه بینندگان.

در این فیلم شخصیت اصلی داستان یعنی حمید هامون که یک دانشجوی رشته  فلسفه است و در کشاکش ذهنی خود به بن بست دینی ، فکری و فلسفی رسیده است. نماد های سرگشتگی انسان در این فیلم بسیار است که به دو سکانس آن اشاره میکنم: اول سکانسی که هامون و دکتر روانپزشک با همدیگه صحبت میکنند و دیالوگ های هردو قابل توجه اند و دیگر در سکانسی ، هنگامی که حمید هامون از طرف مهشید(نامزد خود) گردن بندی که مزین است به نام مقدس علی را به عنوان هدیه قبول میکند ، او(حمید) هم به عنوان پاسخ دادن به این حرکت عاطفی مهشید ، هدیه ای به او میدهد که چیزی جز یک انار خشک شده کوچک نیست(که وقتی تکان تکان میخورد ، صدا میدهد).

 

فیلم دوم:

پدرخوانده 3 ، ساخته استاد فرانسیس فورد کاپولا ، کارگردان مشهور و نامی سینما که یکی از بزرگترین فیلم های کالت تاریخ سینما را ساخته.

در این فیلم مایکل کورلئونه ، شخصیت اصلی داستان که رئیس بزرگترین باند مافیا در آمریکاست ، بعد از عمری جنایت ، اکنون در آستانه ورود به دوران پیری به عذاب وجدانی بزرگ دچار شده که اورا مجبور میکند در مقابل کشیشی که دوست اوست به گناهان خویش اعتراف کند ، در این فیلم صحبت های کشیش به مایکل در مورد یک سنگ کوچک قابل توجه است.

  

 

 

صحبت های حمید هامون با دکتر روانپزشک:

(دکتر و هامون با همدیگه صحبت میکنند و همینطور از پله های پیچ در پیچ ساختمان قدیمی به طبقه پایین میروند ... هامون دکتر رو دنبال میکند.)

 - هامون: ولی آقای دکتر من میخوام بدونم دید شما از کودوم زاویست؟ ... مریضاتونو زرپ و زرپ میبندید به قرص یا اینکه میشینید باهاش دوکلمه درد و دل میکنید؟

- دکتر: باخنده ... بستگی داره هردو ... حالا شما بشینید اونجا تا من بیام.

- هامون: توجهی نمیکنه و دوباره میگه : بله خواهش میکنم ... دکتر اگه اینطوره چی چی میپرسید؟ چی چی میخواید؟ ... پدر مادر جد آباد اگه مطرحه خوب من مادرم خیلی زود رفت و پدرم اینقدر ساده بود که آسه میرفت آسه میمد که گربه شاخش نزنه ولی من درست ضد بابامم ... من مرتب شیلنگ تخته میندازم ولی به هیچ جایی نمیرسم دکتر ... دارم فرو میرم ... من دیگه به هیچی اعتماد ندارم به هیچی اعتقاد ندارم ... دارم هدر میرم این یعنی چی؟

- دکتر: خوب این یه مورد استثنایی نیست که قابل حل نباشه ... این ...

- هامون: نه دکتر ... من یه موقعی فکر میکردم یه گهی میشم ولی هیچ مخی نشدم ... چهل و خورده ای ازم گذشته بدتر آویزونم آویزوووووون.

- هامون: همینطور که آستین کت دکتر رو میکشه: چیکار کنم؟ ... ما ماااا آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کفک زده خودمونو؟

- دکتر: درحالی که تحملش تموم شده و آستینش رو از دست هامون میکشه بیرون: شما بفرمایید اونجا

- دکتر: به داخل اطاقی میره و وفتی در بسته میشه تصویر فیکس میشه روی نوشته روی در که نوشته: آقایان.

 

صحبت های حمید هامون با مهشید:

‌‌(هردونشسته اند و با هم حرف های عاشقانه میزنند.)

مهشید: یک گردنبند طلایی بانام مقدس علی رو در کف دست هامون میگذاره

هامون: ااا !!! ... علی

هامون: دستتو بیار ... و یک انار خشک شده کف دست مهشید میگذاره

هامون و مهشید: میخندند

هامون: صدا میده ... نیگااا

مهشید: ببینم !!!

 

 

 

صحبت های مایکل کورلئونه با دوست کشیش خود:

(کشیش سنگی را از داخل حوض بیرون می آورد و با ضربه ای آن را میشکند)

کشیش: به این سنگ نگاه کنید ... مدت طولانی در این آب افتاده بوده اما آب به داخلش نفوظ نکرده ... ببینید کاملا خشکه ... همین اتفاق برای اروپا افتاده ... برای قرن ها مردم در فضایی مسیحی زندگی کردند ... اما مسیح به درونشون نفوض نکرده ... در درون هرکدومشون یک دیو وجود داره

مایکل: حالش بهم میخوره

کشیش: روح شما در عذابه و جسمتون ضعیف شده

مایکل: بله درسته

کشیش: دوست دارید به گناهانتون اعتراف کنید

مایکل: اعتراف میکنه و به گریه می افته

کشیش: گناهان تو بسیار عظیمه و عذاب تو نشانه عدالت

 

 

 

جمع بندی: 

در هردو فیلم ، هر دو کارگردان برای نشاندادن و ابراز غرض خود از اشیا  و دیالوگ های پر محتوا استفاده میکنند. مثلا در فیلم پدرخوانده ، در حیاط زیبای کلیسا که خیلی با صفاست ، مردی را میبینیم که سرتاسر زندگی خود را به گناه و جنایت سپری کرده و از طرف دیگر ، یک تکه سنگ کوچک در حوض آبنمای کلیسا که هردوی این افراد و اشیا مکمل و قرینه و نشانه های همدیگر هستند ... نشانه سرسختی بشر برای رستگار شدن.

و دیگر

درفیلم هامون که صحبت های هامون با دکتر روانپزشک در یک ساختمان قدیمی میگذرد که هر لحظه بیم فروریختن آن ساختمان میرود ... این ساختمان نماد جامعه مدرنی است که در آن زندگی میکنیم و راه پله های آن که منتهی میشود به یک دستشویی ... حمید هامون به دنبال دکتر حرکت میکند و گام به گام با او به قهقرا نزدیک تر میشود ... دکتر که به مثان یک رهبر و لیدر است خود با سرعت بیشتر و سرگردانی بیشتر به طرف پست ترین نقطه ساختمان حرکت میکند ... لطفا به نوع نورپردازی صحنه توجه کنید که هرچه هامون  به دنبال دکتر پایین تر میرود از نور صحنه کاسته میشود و همینطور به دیالوگ هایی که رد و بدل میشود(در جایی هامون میگوید ما آویخته ها ، هامون نمی گوید من ، میگوید ما مااا.

و در صحنه دیگر اینکه یک انار خشک شده را در مقابل نام مقدس علی میبینیم که نشانه ایست از اینکه ، در جامعه امروزی فقط نامی از دین و معنویت باقی مانده که آن هم در دستان ما به بازی گرفته شده.

 

 

 

پ.ن:

در جامعه امروزی که مرجع و رفرنس درست و موثقی از هیچ چیز وجود ندارد ، انسان امروزی اگر طالب رستگاری و آرامش است میباید(البته به نظر من) فقط نیکی کند و سعی کند پاسخ و واکنش درست و مناسبی به افراد دیگر جامعه بدهد ... نگذارد کودک درونش را سلاخی کنند یا با پول از او بخرند ... چشم هایش دائم باید باز باشد و به نشانه ها و آثار یکتا پروردگار عالم دوخته باشد ... باید توجه کند ... فکر کند حتی به یک ته سیگار کف پیاده رو ... منتظر باشد شاید نفحه یا نسیمی از عالم غیب بر او بتابد ... یاداور این آیه باشد که:

و ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها ولا تعرضوا عنها

بدانید و آگاه باشید که از طرف پروردگارتان در ایام روزگار شما ، نسیم ها و نفحه هایی است ، بکوشید که خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید.

 

همدیگر را عفو کنید حتی هزاران بار

فرانچسکو (لیلیانا کابانی ۱۹۸۰)

ارادتمند:

MAX PAYNE

 

سینما - اعترافات یک دشت گریان با آدامس خرسی گوشه لپ

MIRAMAX AND PARAMONT PRESENT

 

Base story is half true

 

A MAX PAYNE Dream

 

 

 

 

 

Chapter Three

To Mahnaz home

روز ... داخلی ... ماشین هنگام حرکت ... ساعت 9:45 صبح

Fade to white

 

 

هنوز سرم بنگه

یکمی کیج میزنه

هنوز خوابم؟

اصلا بیدارم؟ ...  یا اگه خوابم کی خوابیدم؟

یه آدامس خرسی دارم میجوم

زرورقش رو تو دستم گلوله کردم و هی میچلونم ... افکارم بهم ریخته و عصبانیم ... منتظرم تا مثل سگ پاچه بگیرم

عکس برگردون پوسته شم گذاشتم توی داشبورد واسه نیکا که بعدا با توف به دستش بچسبونم

مرتیکه اوشکول برو جلو ... حالا قرمز میشه ... خود بی صفتت رد میشی و منو 5 دقیقه میکاری پشت چراغ

اینجا کجاست که من دارم میرم؟

بیست دقیقه اس تو خیابوناهستم و با اشاره دست مامانم اینور اونور میرم

وارد اتوبان شدیم

پنج دقیقه اس داریم مستقیم میریم

روی تابلو نوشته: اتوبان کاوه ... خروجی نیما

دست مامانم سمت راست رو نشون میده یعنی برو بالا

مامانم داره بهم نگاه میکنه ... مثل همیشه میدونه من یچیزیمه ولی فقط نگاه میکنه

یادم اومد ... باصدای سل فونم از خواب بیدار شده بودم

روی ال سی دی سل فون نوشته بود:

Incoming from MEHRI JOON

 

 

 

Chapter One

In a Dream

شب ... خارجی ... حیاط ویلای شخصی رابرت رد فورد ... ساعت 10:20 عصر

Fade to Black

 

کنار دیوارهای بلند یک فصر ، پشت درب چوبی و مجلل بزرگی نفس نفس زنان ایستادم

آخه از دیوارهای باغ یواشکی اومده بودم داخل

مثل بازی آی جی آی دوربین های حیاط قصر رو به مدت دو دقیقه از طریق اتاق کنترل خاموش کرده بودم

ای داد دودقیقه انگار تموم شد چون سنسور کنار دوربین بالای درب چوبی شروع کرد به چشمک زدن

دوربین یک تکونی خورد ، حس میکنم داره زوم میشه روی من

درب چوبی بصورت اتوماتیک باز شد

Welcome

چقدر این صدا برام آشناست

داخل شدم

توی ساختمان هیچکی نیست

از پله های مارپیچ داخل ساختمان دارم میرم به طرف طبقه بالا

عجب خونه ای

کاخه به خدا

زیر کاپشن چرمی خودم اسلحه ام رو جابجا میکنم چون ضامنش داره میره توی شیکمم

درد میکنه

آخه مثل قبلنا توپول نیستم ... دوسایز کوچبک کردم ... الان مدیوم میپوشم

آخ ... سرم گیج میره ... فک میکنم یکی یه ضربه زد به سرم

همه جا سیاهه

دارم پلک هامو باز میکنم

چهره یک مردیه که خیلی برام آشناست

این که رابرت ردفورد خودمونه

ولی چرا داره زبان اصلی حرف میزنه

من عاشق رابرت رد فورد هستم با دوبله چنگیز جلیلوند

Welcome

Congratulation for best choice

پشت سرش از اتاق مجاور یه خانوم خوشگلی میاد بیرون

نمیتونم باور کنم

اون

اون

نو نایم لیدی خودمه

عشقمه

سهممه

نفسمه

ولی چرا با این لباس عزیزم

این لباس پنج هزار دلاری رو کی بهت داده؟ ، من که اگه یکسال گرسنگی بکشم و پس انداز کنم بازم نمیتونم برات همچین لباسی بخرم

خدااااااااااااااااااا

چی برات کم گذاشتم؟

تموم عشق و علاقه من تویی

بعد از ازدواج باتو به هیچ زنی نگاه محبت آمیز نکردم حتی مستخدم پیر همسایه خونه بقلی که صبح به صبح میگه روز خوبی داشته باشید آقای پاین

چی برات کم گذاشتم؟ با همین حقوق بخور و نمیری که دارم جوری زندگی کردم که آب تو دلت تکون نخوره

مونا میگه: این فقط یک سکسه ، عشقی بین من و رابرت درکار نیست … من این کار رو برای تو کردم عزیزم که بتونی قرض هات رو پس بدی و بتونیم خونه قشنگمون رو از گرو بانک در بیاریم … ما باهمدیگه به این تصمیم رسیدیم ، یادت نیست؟

رابرت ردفورد میگه: من کارم هنوز با این خانوم تموم نشده ، شما وسط برنامه من رسیدید و اونو خراب کردید ولی من اینقدر سخاوتمند هستم که نصف پول رو پرداخت کنم ، سهم شما دوتا میشه پانصد هزار دلار

تازه یادم اومد که چیکار کردم

خدااااااااااااااااااااااا

یک هفتست من و مونا داریم با پیشنهاد یک میلیون دلاری رابرت کنار میایم

یک میلیون دلار در مقابل یک شب

بلاخره من و مونا یک میلیون دلار رو در مقابل غیرتمون انتخاب کردیم

حالا که نشئه گی اون یک بطری ودکا از سرم پریده اومدم که پسش بگیرم

خیلی دیر رسیدم

خیلی

اون عشق منه

من با اون چیکار کردم؟

ما باهمدیگه چیکار کردیم؟

چه بلایی سر زندگیمون آوردیم؟

فقط بخاطر یک مشت دلار ... کلینت ایستفود مرده شورتو یکی رو هم ببرم

آره سرجیو لئونه عزیزم ... آره ... فقط بخاطر یک مشت دلار

سلاحی که آورده بودم تا باهاش رابرت رو بکشم رو از زیر لباسم در میارم

چشم های رابرت مضطربه

سردی فلز رو روی لب هام احساس میکنم

و همچنین تلخی لوله تفنگ رو که توی دهنم قرار دادم

من فقط یک تصمیم میتونم بگیرم و اون تصمیم اینه که نیم ژول انرژی به انگشت اشاره دست راستم وارد کنم

نمیتونم عذاب وجدانم رو تحمل کنم

خدایا کمکم کن

انگار این انرژی رو وارد کردم چون همه جا سفیده

تصویر داره واضح تر میشه

از بالا دارم خودم رو میبینم که با سر متلاشی شده وسط اتاق ولو شدم

لکه خون کف اتاق پر کرده

تیکه های مغرم روی پرده های حریر اتاق چسبیده

بعضی تیکه ها که با خون مخلوط شده داره آروم آروم از روی پرده سر میخوره و میاد پایین

انگار داره پرده رو نوازش میکنه

مثل دستای من که شبها صورت مونا رو لمس میکرد

مونا داره گریه میکنه

خیلی زیاد

مثل گیل توی فیلم راه های کارلیتو که بالا سر آل پاچینو زار میزد

آل پاچینوی عزیزم دوست دارم ... همیشه ... تو مثل برادر بزرگترم هستی که تاحالا نداشتم

مونا هم میخواد بهم نزدیک بشه و هم از ترس نمیدونه چیکار کنه

رابرت هم کنج اتاق سرش رو تو دست هاش گرفته

 

 

 

Chapter Two

OLD HOME

روز ... داخلی ... خانه قدیم ، کنار بخاری ، زیر پتو ... ساعت 9:05 صبح

Fade to White

 

سل فونم زنگ میخوره

ملنگم

واااااااااااااااااااااااااااااااای ( داد میزنم و بیدار میشم)

هی هی هی (نفس میزنم)

خیس عرقم

صورتم خیس خیسه

گوشیم کجاست

روی ال سی دی سل فونم نوشته:

Incoming from MEHRI JOON

بله

مکس؟

بله مامانی

خواب بودی؟ کجایی؟

آره کمرم درد میکرد ، تو خونه قدیم خوابیده بودم

تو کار و زندگی نداری که میری میخوابی

گفتم که درد میکرد ... چیه حالا

معلومه وقتی تا صبح میشینی پشت این کامپیوتر هم کمرت درد میگیره هم کسل میشی ... با این سیاتیکت

چی شده حالا ... بگودیگه ... گیر نده

درست حرف بزن

خیلی خوب بفرمایید

مگه قرار نبود بریم خونه مهناز خانوم؟

خوب؟

خوب زود باش دیر شد ... داره از خونه میره بیرون ... دو ساعته منتظر ما مونده تا بریم پارچه رو بدیم در خونشون

خوب؟

میگه خوب ... خوابی؟ ... حواست به منه؟

آره ... نه

مممممممممممکس (همراه با جیغ بنفش)

اومدم ... اومدم ... یک ربع دیگه بیا سر کوچه

 

 

 

 خود نوشت ۰۰: دو هفته بود کابوس ندیده بودم

خود نوشت ۰۲: تو جنبه هیچی نداری حتی یک فیلم که میدونی دروغه

خود نوشت ۰۳: گریه کن سبک میشی ... آره خانومم گریه کن

خود نوشت ۰۴: دیگه نباید فیلم ببینی ... هیچ وقت

خود نوشت ۰۵: دیگه نباید بخوابی

خود نوشت ۰۶: یه زنگ به مونا بزن ... ولی مگه میخوای چی بهش بگی؟ ... چی داری که بگی؟

خود نوشت ۰۷: خیلی حساس نشو ... اون فقط یک خواب بود فقط یک خواب ... خوب؟

خود نوشت ۰۸: تو اینجا رو داری شاید دوستات بتونند آرومت کنند

خود نوشت ۰۹: میتونند مثل همیشه ... میدونم ... ولی نمیدونم چرا احساس شرم میکنم

همه نوشت ۰0: به روم نیارید

 

 

در تاثیر فیلم های: پیشنهاد بی شرمانه ،  پالپ فیکشن ، راه های کارلیتو

ارادتمند:

MAX PAYNE