دیشب نتونستم بخوابم
مگه میتونستم به فیلم دیگه ای هم بغیر از این فیلم نگاه کنم
سربسته نوشت: امیدوارم لیاقت داشتن رو داشته باشم
کسی نمی دونست حضرت نوح چرا کشتی ساخت ،
تا اینکه طوفان شد ، طوفان شد.
اولین تصویری که از سینما توی ذهنم مونده ، یک فیلم سیاه وسفید بود که چند تا
از تصویرهاش همیشه یادم هست.
- یک آدم عقب افتاده یا جلو افتاده که حرکات غیر ارادی داشت.
- یک سالن بزرگ با نورپردازی جالب.
- یک خلبان که به طرز جالبی می نشست روی صندلی هواپیما ، مثل نشستن کابوی ها روی اسب.
- و آخرین صحنه ، صحنه ای که در کودکی اشکم را در آورد آن بود که یک نفر با کلاه کابوی
با خوشحالی می نشست روی یک بمب و با بمب رها شده ، سقوط می کرد.
اینها رو توی یک برنامه که اسمش هنر هفتم بود و مجریش که بعد ها فهمیدم اسمش اکبر عالمی دیدم.
اکبر علمی همیشه برام محترم خواهد ماند چون مرا با دنیای کوبریک آشنا کرد.
استنلی کوبریک همیشه جلو تر از زمانه خودش فیلم ساخته و ارزش فیلمهاش در سالیان بعد مشخص شده.
همیشه می خواسته با فیلمهاش بشریت رو از یک چیزی که الان معلوم نیست چیه و بعد معلوم میشه آگاه کنه.
از خطر حمله اتمی گرفته
تا خود مختار شدن و سیطره کامپیوتر بر انسان (تکنو پلی)
و با آخرین فیلمش هم می خواسته این رسالت را کامل کنه.
سینما بدون کوبریک خیلی چیزها کم داره.
تو اون لحظه کسی نمی دونست کوبریک چرا اون فیلم هارو ساخته ، تا اینکه طوفان شد ، طوفان شد.
MAX PAYNE
سلام
تا اومد حال من نرمال بشه تقریبا دیگه دیر شده بود
عید تون مبارک
به نیت همتون این جشن رو شرکت کردم
به یاد همتون بودم:
گیلاس خانومی
شهرام داداشی
شراره جون خواهری
و ترنجبین بانو که جون داداشی براش در میره.
به یاد همتون نیت کردم و بجای خواسته ای که داشتم یه X گذاشتم ... حالا هرچی دوست دارید جاش بزارید.
چند روزه دارم با این تراک از سامی یوسف حال میکنم:
http://h1.ripway.com/ehsan1980/for%20blog/mp3//MyUmmah_02.mp3
ترنجبین بانو یادته بهت قولش رو داده بودم
وقتی از تنهایی به عروسک هایم پناه می برم
خرسی و سرمایی و ژوژو و ویکتوریا برایم زنده اند
من با اشیا زندگی می کنم
وقتی طاقت دیدن چکه کردن حوله خیس را ندارم
و لاغر شدن صابون دستشویی را
تا وقتی نیایی تمام اشیا برایم زنده اند ... همگی حکم عضوی از بدن تورا دارند
فقط پارچه کراوات من میتواند کفشهای تو را براق کند
در حیاهوی روزانه شاید برای لحظه ای این درد را فراموش کنم
ولی وااااااااااااااااااااای . . . . . . از شب یلدا
اما من زرنگ تر از این حرف ها هستم
هر شب مسیر طولانی را می دوم که باعث تعریق بدنم می شود
آنقدر میدوم تا آبی در بدنم باقی نماند
آن موقع است که دیگر جایی برای گریه کردن باقی نمی ماند
دل نوشت :
خودت کردی پس بکش ... وقتی که موقع سکوت حرف زدی و هنگام حرف زدن سکوت ... 8 سال انفرادی آدمت می کنه ... کاری بغیر از گند زدن بلد نیستی ... بکش خودت کردی
فیلم نوشت :
انار از آسمون میوفته تو باغچه (انار نیست توپ بچه های توی کوچست) ...
تلخی چای با قند شیرین نمیشه شب رو بی چراغ باید روشن کرد ...
تن کثیف مایش شستنه یه تشت آب کافیه دریاست که دلشوره داره از سیاهی دل ...
خورشید دم غروب ، آفتاب صلات ظهر نمیشه مهتابی اظتراریه دو ساعتست ...
باشه به خاطر ترنجبین بانو لوطی خورش میکنم(دیگه چیزی نمی گم)
برام هندونه آورده خواهرمه دستشو رد نمی کنم ...
اون اینهمه به من لطف داره و درد و دل های منو گوش میده ولی من فقط شبها روشو می تونم مرتب کنم که سرما نخوره
حمار (ریشه عربی دارد ... حیوانی چهار پا که گوش هایی دراز دارد ... فرهنگ عمید جلد ۱۲ صفحه ۹۳ پاراگراف دوم خط سوم) نوشت :
من زرنگم
در تاثیر چانگ کینگ اکسپرس(کار وی) ... مادر(حاتمی) ... و خواهرم
MAX PAYNE