MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

معرفی فیلم ساز - استنلی‌ کوبریک - راه های افتخار (2/3)

‌ قتل‌ نخستین‌ فیلمی‌ است‌ که کوبریک‌ به ‌ساختن‌ِ آن‌ تفاخر کرده‌ بود. پرداخت‌ِ دقیقِ سرقت‌ در میدان‌ِ مسابقه‌، رجعت‌های‌ بدیع‌ به‌ زمان‌ِ گذشته‌ و تداخل‌ِ آن‌ها در زمان‌ِ حال‌ و شکستن‌ِ خط‌ِ مستقیم‌ زمان‌ و روایت‌کردن‌ِ یک‌ رویداد مشخص‌ و واحد از دریچة‌ ذهن‌ِ چند شخص‌، آن‌ جنبه‌های‌ ممتاز و متمایزی‌ بود که‌ کوبریک‌ در فیلمِ قتل به‌ آن‌ها توجه‌ نشان‌ داده بود‌. خود کوبریک‌ گفته‌ است‌: «کار با عنصرِ زمان‌ موجب‌ شده‌ که‌ قتل‌ به‌ چیزی‌ بیش‌ از یک‌ فیلم‌ِ جنایی‌ بدل‌ شود.» یکی‌ از منتقدان‌ِ روزنامة «تایم‌»، در همان‌ سال‌ها استنلی‌ کوبریک‌ را برای ‌ساختن‌ِ فیلم‌ِ قتل‌ همترازِ اورسن‌ ولز قرار داد. راه‌های‌ افتخار مهم‌ترین‌ فیلم‌ِ کوبریک‌ در دهة‌ 1950 است‌. درواقع‌ راه‌های‌ افتخار نه‌ فقط ‌نخستین‌ فیلم‌ِ بااهمیت‌ِ کوبریک‌ است‌، بلکه‌ از بهترین‌ فیلم‌های‌ دهة‌ 1950 نیز محسوب‌ می‌شود. کوبریک، فیلم‌نامه‌اش‌ را براساس‌ِ رمان‌ِ همفری‌ کاب‌ نوشته‌ بود، و کاب ‌اساس‌ِ رمان‌ِ خود را با اتکا و اعتنا به ‌ماجراهای‌ واقعی‌ تنظیم‌ کرده‌ بود. ظاهراً کوبریک‌ نخستین‌بار رمان‌ِ کاب‌ را در 15 سالگی‌ خوانده‌ بود، و تا سال‌ها بعد، تا زمان‌ِ ساختن‌ِ راه‌های‌ افتخار، درذهنِ خود‌ داشت‌.

اگر این‌ همة‌ هدفِ تعیین‌شدة‌ کوبریک‌ بوده‌ باشد، بایستی‌ تأکید کرد که‌ او به‌ هدفِ خود رسیده‌ است‌. حتی‌ فقط‌ ساختن‌ِ صحنه‌هایی‌ که‌ ژرژ سادول‌ (Georges Sadoul) از آن‌ها به‌عنوان ‌«بهترین‌ سکانس‌ها»ی‌ راه‌های‌ افتخار نام‌ برده‌، کافی‌ است‌ تا کوبریک‌ را در رسیدن‌ به‌ هدفش ‌موفق‌ بدانیم‌. این‌ سکانس‌ها عبارتنداز: شناسایی‌ِ مقر و جایگاه دشمن در شب‌، حملة‌ بی‌هدف به تپه و پناهگاه دشمن‌، تشکیل شورای‌ِ جنگ‌ در اتاق‌ِ مجلل‌ یک‌ قصر، تشکیل دادگاه‌ فرمایشی صحرایی‌، کش‌مکش‌ داکس‌ و ژنرال‌ برولار و زورآزمایی‌ِ نهایی‌ِ آن‌دو، صحنة‌ اعدامِ سه محکوم بی‌گناه‌ توسط‌ جوخة‌ آتش‌، که‌ یکی‌ از محکومان‌، که‌ در حال‌ مرگ‌ است‌، با برانکار به‌جلوی‌ِ جوخه حمل‌ می‌شود. فیلمبرداری‌ِ سیاه‌ و سفیدِ گئورگ‌ کروزه‌ و تصاویرِ خاکستری‌ و دل‌مٌرده‌ تأثیرِ خشونت‌بارِ این‌ سکانس‌ها را دو چندان‌ کرده‌ است‌.

کوبریک‌ در فاصلة‌ سال‌های‌ 1957 تا 1959 با آن‌که‌ تحت‌ قراردادِ مترو گلدوین‌مه‌یر(MetroGoldwyn Mayer) بود، هیچ‌ فیلمی‌ نساخت‌. او در 1960 به‌جای‌ِ آنتونی‌ مان‌ فیلم‌ِ اسپارتاکوس‌ را کارگردانی‌ کرد؛ فیلمی‌ دربارة‌ بردگان‌ِ در روم‌ِ باستان‌، که‌ به‌رغم‌ نظرِ کوبریک‌ ازفیلم‌های‌ خوب‌ او محسوب‌ می‌شود. اسپارتاکوس‌ حاصل‌ِ کارِ دو کارگردان‌، دو سال‌ کار و بیش‌ از دوازده‌ میلیون‌ دلار هزینه‌ است‌. کرک‌ داگلاس‌، که‌ بازیگرِ اصلی‌ و مدیر تولید فیلم‌ بود، مسئولیت‌ِ اخراج‌ِ کارگردان‌ِ اول‌ِ فیلم‌ (آنتونی‌ مان‌) را به‌عهده‌ داشت‌. آنتونی‌ مان‌ صحنه‌های‌ افتتاحیة‌ فیلم‌ را، که‌ در لیبی‌ و مدرسة‌ گلادیاتوری‌ می‌گذشت‌، کارگردانی‌ کرده‌ بود. با اخراج‌ِ او استنلی‌ کوبریک‌ برای‌ ادامة‌ کارفراخوانده‌ شد. کوبریک‌ و داگلاس‌ سه‌ سال‌ پیش‌ از این‌ در راه‌های‌ افتخار با هم‌ کار کرده‌ بودند.

ادامه دارد.

معرفی فیلم ساز - استنلی‌ کوبریک - راه های افتخار (1/3)

استنلی‌ کوبریک‌ در 26 جولای‌ِ 1928 در نیویورک‌ متولد شد، و در هفتم مارس‌ 1999 در خانه‌اش چشم‌ از جهان ‌فروبست‌
. او مدت نیم‌ قرن‌ در سینما فعال‌ بود، و فیلم‌های‌ مهمی‌ همچون‌ راه‌های‌ افتخار (محصول‌ 1957)، اسپارتاکوس‌ (محصول‌ 1959)، لولیتا (محصول‌ 1962)، دکتر استرنج‌لاو یا چه‌گونه ‌یادگرفتم‌ از نگرانی‌ دست‌ بردارم‌ و بمب‌ را دوست‌ داشته‌ باشم‌ (محصول‌ 1964)، 2001: یک‌ اودیسة‌ فضایی‌ (محصول‌ 1968)، پرتقال‌ کوکی‌ (محصول‌ 1971)، باری‌ لیندون‌ (محصول‌ 1975)، تلألو یا درخشش‌ (محصول‌ 1980)، غلاف‌ تمام‌ فلزی‌ (محصول‌ 1987) و چشمان‌ تمام‌ بسته‌ (محصول‌ 1999) را ساخت‌. فیلم‌های‌ یادشده‌ اکثر قریب‌ به‌اتفاق‌ِ فیلم‌های‌ کوبریک‌ هستند، بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ کوبریک‌ فیلم‌سازی‌ است‌ که‌ هرگز فیلم‌ِ بد نساخت‌، و همة‌ فلیم‌هایش ‌در سال‌هایی‌ که‌ به‌نمایش‌ درآمدند و در دوره‌های‌ طولانی‌ِ پس‌ از آن‌، قابل‌ بحث‌ و بررسی‌ بوده‌اند؛ اگر چه‌ اغلب‌ آثار او، به‌جز اسپارتاکوس‌، پرتقال‌ کوکی‌ و تلألو، فیلم‌هایی‌ نبودند که‌ با اقبال‌ عمومی‌ مواجه‌ بشوند. کوبریک‌ در همة‌ این‌ فیلم‌ها نشان‌ داد که‌ یک‌ کارگردان‌ِ واقعی‌ِ سینما مجموعة‌ پیچیده‌ای‌ است‌ که‌ برای‌ هماهنگی‌ و ترکیب‌ِ ایده‌های‌ متنوع‌ تلاش‌ می‌کند، وحاصل کارِ او چیزی‌ جز هماهنگ‌ درآوردن‌ِ افکارِ خلاقانه‌ و ایده‌های‌ بدیع‌ِ صناعتی‌ نیست‌.

استنلی‌ کوبریک‌ تحصیل‌کردة‌ دانشگاه‌ نیویورک بود‌، و پس‌ از تحصیل‌ مدت‌ چهار سال ‌برای‌ نشریة‌ «لوک‌» (Look) عکاسی کرد، و در 1951 دو فیلمِ مستند 16 میلی‌متریِ روز مسابقه و کشیش پرنده را ساخت. روز مسابقه مستندِ کوتاهی‌ با زمانِ 16 دقیقه‌ دربارة‌ یک‌ مشت‌زن‌ِ میان‌وزن‌ به‌نام ‌ِوالتر کارتی‌یر (Walter Cartier) است‌ که‌ کوبریک‌ با یک‌ دوربین‌ِ کوچک‌ِ «آیمو» با 3900 دلار بودجه‌ ساخت‌، و سپس‌ به‌ کمپانی‌ِ «آ. ک‌. او» فروخت‌، که‌ در نیویورک‌ به‌نمایش‌ درآمد. فیلبمردار، تدوین‌گر، و صدابردارِ روز نبرد خود کوبریک‌ بود، و گفتارِ متن‌ِ فیلم‌ را داگلاس‌ ادواردز می‌خواند. کوبریک‌ در موقع‌ ساختن‌ِ روز نبرد و کشیش‌ پرنده‌ 21 سال‌ داشت‌. کوبریک‌ در سال‌ِ 1953 نخستین‌ فیلم‌ِ بلندش‌ را با نام‌ِ ترس‌ و هوس‌ با سرمایة‌ مشترک ‌دوستانش‌ تهیه‌ کرد. فیلم‌نامة‌ ترس‌ و هوس‌ را یکی‌ از دوستان‌ِ کوبریک‌ به‌نام‌ِ هوارد ساکلر(Howard Sackler) نوشته‌ بود، که‌ به‌ ماجراهای‌ چهار سرباز می‌پرداخت‌ که‌ در جنگی‌ بی‌نام‌ و نشان‌ حضور داشتند، و درصدد بودند بفهمند چه‌ کسی‌ و کجا هستند. کوبریک‌ بعدها این‌ فیلم‌ را «غیرنمایشی‌ و متکلفانه‌» ارزیابی‌ کرد، و گفت‌: «فکرهایی‌ که‌ می‌خواستیم‌ منتقل‌ کنیم ‌خوب‌ بودند، اما تجربه‌اش‌ را نداشتیم‌ تا آن‌ها را به‌طرزی‌ نمایشی‌ تجسم‌ بخشیم‌.»

کوبریک‌ پس‌ از ترس‌ و هوس‌ فیلم‌های‌ بوسة‌ قاتل‌ (محصول‌ 1955) و قتل‌ (محصول‌ 1956) را ساخت‌. در نزد منتقدان‌ و تماشاگران‌ِ جدی‌ و پیگیرِ سینما، سازندة‌ جوان‌ِ فیلم‌ِ بوسة‌ قاتل‌ چنان ‌استعداد و اصالت‌ِ خود را نشان‌ داده‌ بود که‌ می‌توانست‌ در اندک‌ زمانی‌ جزییات‌ و عناصرِ تازه‌تری‌ به‌ «نوع‌» فیلم‌های‌ جنایی‌ بیفزاید. او در این فیلم توانایی شگفت‌انگیزِ خود را در استفاده از نور آشکار ساخت.

ادامه دارد.

تارنتینو و RZA

به اعتقاد ژان بروکس منتقد گاردین - شاید هیچ سینماگری به اندازه کوئنتین تارانتینو به موسیقی متن فیلم هایش وابسته نباشد . این وابستگی به جایی رسیده است که حتی میگوید : (( اگر نمیتوانستم امتیاز فلان موسیقی را بگیرم- فلان فیلم را نمیساختم! ))
او هر بار به همراه فیلم جدیدش - با آن همه جاذبه های بصری و ساختاری - مجموعه ای از جالب ترین آثار موسیقی معاصر را به همراه برخی آثار موجود در مجموعه شخصی اش به شما معرفی میکند .
موسیقی KILL BILL هم از این قاعده جدا نیست . موسیقی فیلم با قطعه ای غم انگیز به نام ( بنگ بنگ ) اثر نانسی سیناترا ( دختر فرانک سیناترا ) شکل میگیرد . سپس به فضاهایی نزدیک به نوعی راک به هم میرزد - مثل قطعه ای از چارلی فیترز - بعد از آن هم به قطعه ای از لوئیز بالالوی به هم میپیچد ! و حتی به وسترن های اسپاگتی نزدیک میشود .
از اینجا به بعد است که شنونده مانند توپی که در دستگاه پیل بان گیر کرده - بین فانک های دهه ۷۰ و موسیقی مدرن RZA بالا و پایین میپرد !
مثلآ از فضایی وحشت انگیز یا آهنگی که با سوت نواخته میشود تا موسیقی پاپ ژاپنی نوسان پیدا میکند. تمام این قطعات به شکلی استادانه برای فیلم انتخاب شده اند و در کنار هم قرار گرفته اند و این هم در نهایت باعث میشود که موسیقی این فیلم در سال ۲۰۰۴ نازد دریافت جایزه گرمی برای بهترین موسیقی فیلم شود .
اما همه این ماجرا از آشنا شدن تارانتینو با ستاره موسیقی رپ RZA شکل میگیرد > جایی گفته است : ( تحسین شدن من از جانب تارانتینو دلیل خوبی است برای اینکه به خود ببالم ) .
همکاری RZA با تارانتینو باعث نمیشود که ناخود آگاه تارانتینو از موسیقی غافل شود . همین است که او در آخرین لحظات سفری که به هنگ کنگ دارد در یک فروشگاه لباس -قطعه ای از گروه ژاپنی (۵-۶-۷-۸ ) میشنود و با مبلغی گزاف سی-دی این گروه را از لباس فروشی میخرد ! تارانتینو بعد ها گفت که : ((چه چیزی بهتر از اینکه خود این گروه در فیلم حضور داشته باشند و موسیقی خودشان را اجرا کنند ))
همین موسیقی ساده ایده به تارانتینو میدهد - تصویر به تارانتینو میدهد و نتیجه همان پلانی میشود که قبل از جنگ بزرگ براید !! با بازی اوما تورمن و گروه یاکوزاهای اورن ای شی ای در محل نزاع - شاهد اجرای یک گروه ۲ نفرا ژاپنی هستیم !
البته برخی ایده ها در هنگان نوشتن فیلم نامه در ذهن تارانتینو بوده اند - مثل قطعه آغازین( بنگ بنگ - با صدای نانسی سیناترا ).
به اعتقاد RZA سخت ترین قسمت فیلم برای آنها همان صحنه نبرد Crazy88 با اوماتورمن است که به صورت دایره وار دور تا دور اوماتورمن را پوشانده اند و آماده مبارزه هستند - در این مورد میگوید : (( سه روز کامل وقت گذاشتم تا قطعه موسیقی این قسمت را همزمان با فیلم برداری در سر صحنه بنویسم - و من میبایستی موسیقی را متناسب با صحنه میساختم و پیش میبردم . در اینجا شما میبینید که حرکت دست جنگ جویان کاملآ هماهنگ با موسیقی است )).

نکته جالب اینجاست که RZA ۳۰ روز تمام در کنار تارانتینو و گروهش به هنگام فیلم برداری کار در چین -مکزیک-لس آنجلس حضور داشته است - یعنی تارانتینو به اینکه در نهایت نسخه تدوین شده فیلم را در اختیار او بگذارد و او بعد از آن شروع به نگارش موسیقی کند اکتفا نکرده است !
این همکاری در نهایت به جایی ختم میشود که مجله رولینگ استون میگوید :(( دیگر پیوند ذهنی تارانتینو و RZA مانند یک هماهنگی ذاتی به نظر می آید ))

سایت MTV - ترجمه : حسام گرشاسبی

کسی نمی دونست حضرت نوح چرا کشتی ساخت ، تا اینکه طوفان شد

------------------------------------------------------
کسی نمی دونست حضرت نوح چرا کشتی ساخت ،
تا اینکه طوفان شد ، طوفان شد.
------------------------------------------------------

اولین تصویری که از سینما توی ذهنم مونده ، یک فیلم سیاه وسفید بود که چند تا
از تصویرهاش همیشه یادم هست.
- یک آدم عقب افتاده یا جلو افتاده که حرکات غیر ارادی داشت.
- یک سالن بزرگ با نورپردازی جالب.
- یک خلبان که به طرز جالبی می نشست روی صندلی هواپیما ، مثل نشستن کابوی ها روی اسب.
- و آخرین صحنه ، صحنه ای که در کودکی اشکم را در آورد آن بود که یک نفر با کلاه کابوی
با خوشحالی می نشست روی یک بمب و با بمب رها شده ، سقوط می کرد.

اینها رو توی یک برنامه که اسمش هنر هفتم بود و مجریش که بعد ها فهمیدم اسمش اکبر عالمی دیدم.
اکبر عالمی همیشه برام محترم خواهد ماند چون مرا با دنیای کوبریک آشنا کرد.

استنلی کوبریک همیشه جلو تر از زمانه خودش فیلم ساخته و ارزش فیلمهاش در سالیان بعد مشخص شده.

همیشه می خواسته با فیلمهاش بشریت رو از یک چیزی که الان معلوم نیست چیه و بعد معلوم میشه آگاه کنه.

از خطر حمله اتمی گرفته
تا خود مختار شدن و سیطره کامپیوتر بر انسان (تکنو پلی)
و با آخرین فیلمش هم می خواسته این رسالت را کامل کنه.

سینما بدون کوبریک خیلی چیزها کم داره.
تو اون لحظه کسی نمی دونست کوبریک چرا اون فیلم هارو ساخته ، تا اینکه طوفان شد ، طوفان شد.

احسان تحویلیان.

معرفی فیلمساز - استنلی کوبریک - دکتر استرنج‌لاو (2/2)


کوبریک با دکتر استرنج‌لاو خطرِ جنگی را پیش‌بینی کرد که وقوع آن در نزد اکثریت قریب به اتفاق مردمِ جهان نامحتمل می‌آید. از نظر کوبریک همان‌گونه که آدم‌ها هیچ‌گاه مرگ خود را پیش‌بینی نمی‌کنند و همیشه خطر را در کمین همسایه می‌بینند، وقوع جنگ اتمی ـ به‌صورتی که او در فیلمش به‌تصویر درمی‌آورد ـ در نزد مردم همچون واقعیتی خنده‌آور فرض شده است.

برپایة همین دیدگاه است که کوبریک نیز ساخت و پرداختی هجوآمیز به فیلمش داده است. از نظر او جنگ اتمی را افرادی به‌راه خواهند انداخت که خود اراده‌ای برای کنترل آن ندارند، و همان‌طور که قربانیان این فاجعه، یعنی کل بشریت، حاکم بر سرنوشت خود نیستند، فرماندهان و رهبران این جنگ نیز کنترلی بر خود و رفتارشان ندارند.

آن‌چه که باعث شد کوبریک فیلمی گیرا، مجذوب‌کننده، و تأثیرگذار بسازد، و از پیتر سلرز در سه نقش و جرج سی. اسکات در نقشِ ژنرال ترگیدسون بازی‌های به‌یادماندنی بگیرد، و موقعیت را برای صحنه‌پردازیِ کن آدام، فیلم‌برداریِ گیلبرت تیلور و موسیقی لوری جانسون فراهم سازد، ایده و اعتقاد کلی‌اش دربارة فیلم‌سازی بود.