MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

سکانس برتر – پالپ فیکشن - گوهر انسانی یا زرق و برق دنیوی

 

 

نوستالجی نوشتِ پالپ

   چگونه این پست را شروع کنم؟

خوب به سبک همیشه J

یا به سبک آنونس فیلم های سیاه و سفید دهه پنجاه ایران ، با آن صدای بی نظیر حسین باغی که می‌گفت:

شما اینک به چشمان یک کنیز نگاه می کنید.

شما اکنون به سرنوشت دختری جوان نگاه می کنید

حسین عرفانی در نقشی متفاوت

پوران مهرزاد ، استاد نقش های حساس و درونگرا

ملوسک ستاره اغوا گر سینما

و

سعید راد

ستایش شده به عنوان بهترین بازیگر از طرف جامعه منتقدین ایران

شما اینک به چشم های یک کنیز نگاه می کنید.

 

   واقعا چه نوستالجی ای شد. رفتم به دوران فیلم های بتاکم و ویدیو های T7 و شاید هم دستگاه های حرفه ای ناسبونال چهار هد با مارک J20. بارها و بارها شده که با یکی از این دستگاه ها یک فیلم مورد علاقه مان را دیده ایم ولی بعد از مدتی بازهم دلمان برای صحنه هایی از همان فیلم تنگ شده یا حتی همان لحظه هنگام دیدنش هم دلمان برایش تنگ شده. عشق فیلم ها میدانند که من چه میگویم. مثلا الان من دلم برای ویسنتِ پالپ فیکشن میسوزد و حتی خیلی دلم میخواهد که کمکش کنم.

 

 

سرشت انسانی

   این یک چمدان پر از رخت چرک های رئیس است یا چمدانی پر از سرشت انسانی؟

در فیلم پالپ فیکشن ، راه ها و شرایط و وسایل مختلف و زیادی ، برای افراد مختلف وجود دارد تا هر کدام از آنها ، راه خودشان را پیدا کنند و به رستگاری برسند. این بار من به روی چمدانِ فیلم فوکوس کرده ام و بحثم را از زاویه چمدانی شروع می کنم.

 

پیشگفتار

   بعضی از فیلم ها هستند که بدجور در ذهن انسان نقش می بندند. پالپ فیکشن یکی از آنهاست. پالپ از آن دست فیلم هایی هست که اگه کسی بتواند حرف هایی که پشت این همه کثافت و خون و انتقامِ مخفی شده در فیلم را حس کند ، لذت فهمیدنش تا آخر عمر دست از سر او بر نمی دارد. آن وقت است که هر فرصتی پیدا می کنید تا دوباره و دوباره این فیلم را ببینید. به جلو می زنید ، به عقب می زنید ، همه کاری می کنید تا باز هم آن لذت دفعه اول را تجربه کنید یا اگر واقعا دیوانه پالپ باشید ، با هربار دیدنش یک چیز تازه کشف می کنید. پالپ یعنی سینما ، پالپ یعنی فیلم ، پالپ یعنی عشق ، فقط باید راه عشق بازی با آن را پیدا کنید ، آن وقت است که پالپ هم به شما حال خواهد داد.

 

   انتخاب صحنه ای از پالپ فیکشن به عنوان سکانس برتر ، عملا غیر ممکنه. بله اگر این فیلم را یکی دوبار بیشتر ندیده باشیم باطبع یکی دو صحنه نیز به عنوان سکانس برتر در ذهنمان جا باز خواهد کرد. ولی منظور من دیدن پالپ است به گونه دیوانه وار ، آن وقت است که هر صحنه اش جداگانه صحنه ایست که لذت خواص خودش را دارد.

 

فلسفه نوشت – رستگاری در هفت و چند دقیقه آ. ام

   در بحوث عرفانی مشرق زمین ، شاخه ها و بحث های مرتبطی در هدایت و رستگاری وجود دارد.

درک حقیقت ، اثالت وجود ، اتحاد خالق و مخلوق ، اینها شاخه های فلسفه اسلامی هستند که فقط شرح هرکدام و انطباق صحنه هایی از پالپ با هرکدام از این بحوث خود مثنوی هفتاد من می شود – مثل این موضوع که چرا جولز(شخصیت سیاه فیلم) به رستگاری رسید و وینسنت با اینکه حقیقت را دید آن را انکار کرد که از دیدگاه فلسفه اثالت وجود قابل بحث و اثبات است – ولی برای کوتاه شدن عرایض و پرداختن به جنبه های بصری لذت بخش فیلم ، به یک شاخه بیشتر اکتفا نمی کنم و آن پاسخ یا لبیک گفتن به حقیقت است.

 

   انسان مادی در زندگی خود ، به شرایط و حوادث و نکته های ظریفی برخورد می کند که سرشار است از توحید و ایمان ، فقط یک چشم بینا و یک دل صاف و عاری از زنگار می خواهد تا انعکاسش را در روح خود مشاهده کند. از پنچر شدن لاستیک ماشین گرفته تا پیدا شدن دسته کلید های خانه(بقول جولز ، شخصیت فیلم). از لذت چشیدن و مزمزه کردن یک توت گرفته(طعم گیلاس کارستمی) تا گرفتن دست یک پیر مرد و کمک به او در عبور از خیابان. این ها همه و همه حتی کوچکترین حرکات جزئی طبیعت ، از  تکان خوردن یک برگ گرفته تا فوران یک آتش فشان ، همه و همه نشانه هاییست از لطف خداوند و تحقیقا معجزه هایی از قدرت بی پایان او.

 

   آری اینها زبان خداوند است که با ما سخن می گویند. حال فقط انسان می ماند با آن عقل نصفه و نیمه اش در برابر این آثار. جالب است که انسان ، بازهم قدرت درک این آثار را دارد که بازهم این خود یکی از نشانه ها و معجزه های خداوند است. حال کو یک دل روشن و صیقل خورده ، که بتواند انعکاس خداوند را در خود مشاهده کند.

 

شرح فیلم

   این فیلم مجموعه ای است از چند اپیزودِ در ظاهر مجزا ولی در باطن مرتبط بهم ، که در کل نمایشیست از عکس الاعمل های افراد متفاوت در موقعیت های متفاوت که این افراد با اختیارات خاص خود می توانند بین راه خیر و شر یکی را انتخاب کنند. این فیلم ، در کل نمایشیست از سیر تحول و رستگاری گانگستری سیاه پوست ، که بعد از دیدن یک معجزه از شغل کثیفش دست بر می دارد و به رستگاری می رسد (از نوع هالیوودی)

 

   به این خاطر اینقدر موجز و مختصر به شرح این فیلم پرداختم چون این فیلم نه یک فیلم معمولی است که بتوان به روش عادی آن را بیان کرد و نه دارای روایت خطی و سرراستی است که بشود آن را برای دیگران تعریف کرد.

 

شرح سکانس

   جولز و وینسنت ، دو قاتل حرفه ای از طرف مارسلوس والاس دستور می گیرند که به هتلی که محل تجمع چند جوان است بروند و کیفی(کیف مهم اما با محتویات نا معلوم) که متعلق به مارسلوس والاس است را از آنها پس گرفته و آنها را به سزای اعمالشان برسانند. جولز و وینسنت به هتل مورد نظر رفته و به راحتی کیف را پیدا می کنند و دو تن از آنهارا می کشند ، اما قافل از اینکه یکی از آن جوان ها در داخل حمام مخفی شده. آن جوان ناگهان از حمام بیرون پریده و به  طرف جولز و وینسنت شلیک می کند. او تمام گلوله های خشابش را به طرف جولز و وینست خالی می کند ولی با تعجب می بیند که جولز و وینست سالم هستند و هیچ آسیبی ندیده اند. جولز و وینست باتفاق به طرف جوان شلیک می کنند. بعد از این حادثه و به تدریج این جریان باعث یک تحول فکری در جولز می شود.

 

تحلیل سکانس

   این سکانس پر از نکته های جالب و ظریف و زیباست ، ولی روی صحبت من بیشتر با آن صحنه ایست که وینسنت آن کیف کذایی را از درون کابینت آشپزخانه پیدا می کند و بعد آن کیف را به روی اوپن آشبزخانه گذاشته و درب آن را بخاطر اطلاع از صحت محتویاتش باز می کند. در این هنگام نور نسبتا شدیدی(زرد رنگ) از درون کیف به صورت وینسنت تابیده می شود. وینسنت آن نور را نمی بیند و ظاهرا مشاهده این نور فقط برای تماشاگران این فیلم امکان پذیر است.

 

   چند روز پیش دست نوشته ها و جزوه های سالهای گذشته ام را زیرو رو می کردم که اتفاقی چشمم به این ترجمه از آیات قران افتاد:

بنام خداوند بخشنده و مهربان

و بر روی دلهای ایشان غلافها و پوششهایی قرار دادیم تا نفهمند و ادراک ننمایند و بر گردنهایشان سنگینی قرار دادیم و زمانی که تو(محمد) پروردگارت را در قران به وحدانیت یادکنی ، پشت نموده و با وحشت و انزجار دور می شوند.

راست گفت خدای بزرگ و بلند مرتبه

آیه 4 از سوره اسراء

 

   تمرکز من بیشتر بر روی کیف کذایی است که متاسفانه نمی توان روی آن نامی نهاد. از محتویات داخل این کیف هیچ گاه پرده برداری نمی شود و شخصیت های  داستان هم هیچ گاه لب به سخن نمی گشایند تا که بفهمیم چه چیز مهمی در داخل این کیف است که این دو (جولز و وینسنت) برای بدست آوردنش و حفظ آن اینگونه خود را به خطر می اندازند. فقط می دانیم که این کیف ممکن است مهم باشد چون جولز و وینسنت با تعصب خاصی این ماموریت را انجام می دهند. معلوم هم نیست ، شاید این کیف حاوی چیز مهمی نباشد ، یا حتی بدبینانه تر هم می توان به این موضوع نگاه کرد و آن این است که اصلا چیزی درون کیف نیست و جولز و وینست حامل یک کیف خالی هستند. منظورم این است که احتمال دارد محتویات احتمالی کیف برای مارسلوس اهمیتی نداشته باشد و آن خود کیف است که برایش ارزش معنوی خاصی دارد درست مثل ساعتی که برای بوچ بوکسور اهمیتی فراتر از یک ساعت دارد آنگونه که خود را برای پیداکردنش در معرض خطر مرگ قرار داد. بنابر این نمیتوان به این کیف ، کیف پر از پول گفت یا بشود گفت کیف پر از طلا فقط به این خاطر که نور زرد رنگی به صورت وینسنت تابیده. یا حتی نمی توان گفت کیف پر از رخت چرک(طبق قول جولز). آری فقط میتوان گفت کیف.

 

   اکنون دقیقا تمرکز من بر روی همین کیف است ، با آن نوری که از درونش به صورت وینسنت تابید و من میخواهم به کالبد شکافی اش بروم. مشخص ترین خصلت سینمای پست مدرن ، یکی نبودن حقیقت یا شک در حقیقت است. یعنی ممکن است کارگردان از چند زاویه مختلف به یک موضوع نگاه کند و تمام این جهات مختلف را به تماشاگر اثرش منتقل کند که در نهایت تاثیری جز سردرگمی و بی ارزشی ماهیت اشیا ، افراد و اعمال برای تماشاگر به بار نخواهد آمد. این اتفاق دقیقا بر سر کیف مورد نظر ما نیز آمد. اولین بار بود که در اتاق هتل که محل اختفای آن جوان های بخت برگشته بود فهمیدیم که آنها(جوان ها) کیفی را از مارسلوس به سرقت برده اند چون جولز به آن جوان ها ، شرکای تجاری مارسلوس والاس خطاب کرد که باطبع از کلمه شرکای تجاری و یک کیف سیاه رنگ چیزی جز یک کیف پر از بسته های صد دلاری نمیتوان برداشت کرد. در دفعه بعد دیدیم که وینسنت درب کیف را باز می کند تا از صحت محتویاتش آگاه شود که در آن هنگام نوری زرد رنگ به صورتش میتابد که از این جلوه بصری چیزی جز کیفی پر از شمش های طلا به ذهن تماشاگر نمی رسد و در پایان جولز به پامکین در جواب سوالش که پرسید چی تو کیفته؟ جواب داد که این کیف پر است از رخت چرک های رئیس ، در آن هنگام حتی بر من بیننده هم این شک جاری شد که نکند واقعا این کیف پر از رخت چرک است که دوباره این فکر و ذهنیت ما با مات و مبهوت شدن پامکین و لبخند رضایت مندانه اش به داخل کیف بهم می ریزد. واقعا چه چیزی داخل این کیف بود که برای هر قشری از افراد قابل توجه بود.

 

   برداشت من از محتویات کیف تقریبا چیزیست بین شمش طلا و دسته های اسکناس که برای افراد خرده پا (هم پامکین و دوستش و هم آن جوان های بخت برگشته) که به دنبال پول های سرگردانند خوشایند است. اما این ظاهر قضیه است ولی در دل این پول و زرق و برق طلا ها و اسکناس ها چیزی جز کثافت نبض نمی زند. این تشبیه جولز که به محتویات کیف ، لقب رخت چرک های رئیس را داد صحیح تر است. هر شئ ، ماده ، جسم ، انسان ، افعال ، رفتار ، کردار و حتی صحبت های ما در این جهان مادی ، یک صورت مادی دارد که قابل دیدن و لمس کردن و احساس است که به آن صور ظاهری گویند ولی تمام این امثال در دل خود دارای صور باطنی مخصوص به خود هستند که برای چشم های رمد دار و خواب آلوده ما قابل رویت نیست.

 

   شیخ محمود شبستری گوید: رمد دارد دو چشم احل ظاهر *** که از ظاهر نبیند جز مظاهر. درست است ، باطن این کیف سیاه رنگ پر از اشیای قیمتی چیزی جز همان کثافتی نیست که جولز آن را به رخت چرک های رئیس تشبیه کرد. این تشبیه او درست بعد از زمان رستگاری او اتفاق افتاد. نشان به آن نشان که به پامکین گفت: شانس آوردی که تو یه دوران تحول فکری به پست من خوردی وگرنه الان باید مرده باشی.

 

 

   اما تکلیف آن نور زرد رنگ چه می شود که به صورت وینسنت تابید؟

این نور دست خداوند بود. آیات خداوند بود. نشانه های خداوند بود. حضور خداوند بود که با آن شدت به وینسنت ابراز محبت کرد. آن نور به صورت وینسنت تابیده شد تا شاید او هم مانند جولز بتواند از دل همین کیف کثیف به رستگاری برسد. دیگر چگونه خداوند خود را تا به این حد پایین بیاورد تا که شاید ما بتوانیم احساس کنیم و به آن لبیک گوییم. آن نور انقدر زیاد بود که من و تو تماشاگر آن را دیدیم و تعجب کردیم ولی وینسنت لعنتی انگار که مست یا نشئه بود که اصلا به آن توجهی نکرد و آن نور را ندید. شخصت درونی وینسنت آدمی متریالیست بود که فقط به ظاهر حوادث نظر داشت و در بقیه موارد خود را به راه دیگر میزد. نشان به آن نشان که جولز و وینسنت بر سر میز صبحانه در آن کافه خلوت نشسته اند و جولز با شور و حرارت برایش تعریف می کند و وینسنت از این حقیقتی که جولز می خواهد بازنشسته شود و از آنان کناره گیری کند می ترسد و به او جواب های سربالا می دهد در این لحظه است که جولز به او میگوید تو اگه خودت رو میخوای به خریت بزنی برو قاطی گوسفند ها.

 

   حقیقت همه جا هست در خیابان و کوچه درست در بین مردم درست همان جاکه فکرش را نمی کنیم. فقط باید احساسات و وجدان پاک الهی خود را از درون صندوق های تو در توی نقس خود خارج کرده و بگذاریم اندکی هوا بخورد. امید است که همگی رستگار شویم

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

و بر روی دلهای ایشان غلافها و پوششهایی قرار دادیم تا نفهمند و ادراک ننمایند و بر گردنهایشان سنگینی قرار دادیم و زمانی که تو(محمد) پروردگارت را در قران به وحدانیت یادکنی ، پشت نموده و با وحشت و انزجار دور می شوند.

راست گفت خدای بزرگ و بلند مرتبه

آیه 4 از سوره اسراء

 

و  این جمله را نیز از مکس پاین به یاد گار داشته باشید که: توجیه ، آفت درک حقیقت است.

 

 


 

کامنت منتخب:

سیاوش :
سلام مکس پین خوبی
میدونی چیه اینو که میگم ناراحت نشی ولی فکر میکنم یک ذره تند رفتی و فکر نمیکنم قیاس ایه های قران با فیلم منطقی باشه
البته نظر همه محترمه
من خودم از فیلمهای تارانتینو خوشم میاد و مخصوصا از انتخاب اما تورمن تو فیلمهاش چون خوب اونو درک میکنه
ولی چند سال پیش وقتی کارگردان سزیال خاک سرخ که ایرانی بود رو به یک برنامه دعوت کردند
کلی فیلمش رو تحلیل کردند و از زوایای مختلف نقد کردند و دلایل مختلف برای صحنه های فیلم اوردن
میدونی کارگردان خاک سرخ که فکر کیمیایی بود چی گفت
کیمیایی با تجب گفت نمیدونستم فیلمم اینقدر توش موضوع باشه و من اصلا به اون فکر نکرده بودم
موفق باشی

 

پاسخ :
سلام سیاوش خوبم مرسی
:)
نه ناراحت نشدم
آره تند رفتم ... قیاس نبود بلکه عین حقیقت بود.

تمام اجزای جهان هستی با همدیگه مربوطه ... آیه قران همون فلسفه متعالیه و فلسفه تعالی همون عرفانه و عرفان ریشه عربی عرف است
عرف یعنی شناخت و شناخت یعنی قران
قران برای آگاهی مردم اومده.

تعالیم قران تو همه شریان های اجتماعی و زندگی ما قابل پیاده شدنه.
حرف حق حقه از دهن هرکی که میخواد در بیاد ... میخواد تارانتینو باشه یا یه فیلم ساز ایرانی.

من هم بی گدار به آب نزدم که تو تخیلم به این نتیجه رسیده باشم
این چیزایی که نوشتم عین حقیقته و همش از تعالیمیه که در گذشته از دروس حوضوی بردم.

فقط نکته مهم اینه که نوشته های من قیاس نبود بلکه بازگو کردن حقیقت بود از دریچه سینما.

در ضمن همه میدونند که پالپ فیکشن یه فیلم معمولی نیست بلکه بهترین فیلم دهه نوده.
بیش از یک دهه از ساخته شدنش میگذره.
یک فیلم کاملا عرفانیه
تارانتینو برای نوشتن فیلمنامه فیلمش همه چیز رو ول کرد و یک سال بیشتر روی فیلمنامه اش کار کرد.
اینقدر پتانسیل در درون این فیلم هست که خیلی کارگردان ها بهش ادای دین کرده اند. حتی کمال تبریزی هم در فیلم مارمولک به این فیلم ادای احترام کرد.
فقط عیبش اینه که از ذهن کسی این فیلم تراوش پیدا کرده که همه دنیا اونو به یک دیوانه بیشتر میشناسند تا یک فیلمساز و اون تارانتینو ست.

امیدوارم قانع شده باشی.

ممنون سرزدی

 

یکشنبه 27 خرداد ماه سال 1386 ساعت 8:53 PM

 

 

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

نظرات 34 + ارسال نظر
پاستیلی یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:47 ب.ظ

سلااااااااااام
چه آپ جالبیه.....اومدم که بگم آپ نمیکنی؟دیدم بهههههههههه داداشی ما اپ هست

خوبی؟این جمله مکش جمله مهمی هست.ممنون مکس

چه خبراس؟خانوم گل هنوز امتحان داره؟گمونم داره نه؟

خودت در چه حالی؟
من خوبم

سرم درد میکنه.اما خوبم

میرم کتاب بخونم.البت بعداز خوندم کامل این پست..

روز خوش.شاد باشییییییید

۲تا

سلاااااااام

مرسی
تلپاتی

خوبم. مرسی. تو خوبی؟

آره امتحاناش هنوز تموم نشده

الهی. چرا؟

روز تو هم خوش

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

[ بدون نام ] یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 ب.ظ

آقا سلام و عرض ادب

ما که این فیلمو ندیدیم ، منتها وقتی اسم تارانتینوی فقید !! در بین باشه ... واجب هست بگردیم فیلمو پیدا کنیم و ببینیم
و بنوشیم !!

سیو میکنم ، سر فرصت میخونم

دوستدار شما
رضا مشتاق

آقا مخلصیم
خوش اومدی
ارادت داریم

آره واجبه
تو کلوپ هست
دوبله خوبی هم داره

لطف دارید

ماهم ارادتمندیم

سیاوش یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://siahterminator.blogfa.com

سلام مکس پین خوبی
میدونی چیه اینو که میگم ناراحت نشی ولی فکر میکنم یک ذره تند رفتی و فکر نمیکنم قیاس ایه های قران با فیلم منطقی باشه
البته نظر همه محترمه
من خودم از فیلمهای تارانتینو خوشم میاد و مخصوصا از انتخاب اما تورمن تو فیلمهاش چون خوب اونو درک میکنه
ولی چند سال پیش وقتی کارگردان سزیال خاک سرخ که ایرانی بود رو به یک برنامه دعوت کردند
کلی فیلمش رو تحلیل کردند و از زوایای مختلف نقد کردند و دلایل مختلف برای صحنه های فیلم اوردن
میدونی کارگردان خاک سرخ که فکر کیمیایی بود چی گفت
کیمیایی با تجب گفت نمیدونستم فیلمم اینقدر توش موضوع باشه و من اصلا به اون فکر نکرده بودم
موفق باشی

سلام سیاوش خوبم مرسی

:)
نه ناراحت نشدم
آره تند رفتم ... قیاس نبود بلکه عین حقیقت بود.

تمام اجزای جهان هستی با همدیگه مربوطه ... آیه قران همون فلسفه متعالیه و فلسفه تعالی همون عرفانه و عرفان ریشه عربی عرف است
عرف یعنی شناخت و شناخت یعنی قران
قران برای آگاهی مردم اومده.

تعالیم قران تو همه شریان های اجتماعی و زندگی ما قابل پیاده شدنه.
حرف حق حقه از دهن هرکی که میخواد در بیاد ... میخواد تارانتینو باشه یا یه فیلم ساز ایرانی.

من هم بی گدار به آب نزدم که تو تخیلم به این نتیجه رسیده باشم
این چیزایی که نوشتم عین حقیقته و همش از تعالیمیه که در گذشته از دروس حوضوی بردم.

فقط نکته مهم اینه که نوشته های من قیاس نبود بلکه بازگو کردن حقیقت بود از دریچه سینما.

در ضمن همه میدونند که پالپ فیکشن یه فیلم معمولی نیست بلکه بهترین فیلم دهه نوده.
بیش از یک دهه از ساخته شدنش میگذره.
یک فیلم کاملا عرفانیه
تارانتینو برای نوشتن فیلمنامه فیلمش همه چیز رو ول کرد و یک سال بیشتر روی فیلمنامه اش کار کرد.
اینقدر پتانسیل در درون این فیلم هست که خیلی کارگردان ها بهش ادای دین کرده اند. حتی کمال تبریزی هم در فیلم مارمولک به این فیلم ادای احترام کرد.
فقط عیبش اینه که از ذهن کسی این فیلم تراوش پیدا کرده که همه دنیا اونو به یک دیوانه بیشتر میشناسند تا یک فیلمساز و اون تارانتینو ست.

امیدوارم قانع شده باشی.

ممنون سرزدی

علی یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.film-online.blogfa.com/

دوباره ما رو تحریک کردی برویم برای دفعه ی نمی دونم چندم فیلم را ببینم...

خودم هم انگار تحریک شدم

کورش(k2-4u) دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ق.ظ http://k2-4u.com

سلاموبلاگزيباييداريبهمنهمسربزنتكتولزيكدشمنسرسختبرايپسوردسندرهاhttps://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help Tak Tools 2 Beta.GIFhttp://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak Tools 2 Beta.zipSendtoallPlz

مریم دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:40 ب.ظ http://maryamu.blogfa.com

سلام
خیلی جالب بود.از خوندن یادداشتهایت لذت بردم.
چه قدر از این جمله ات لذت بردم که :( حقیقت همه جا هست در خیابان و کوچه...) بله همین است به قول منصور حلاج که می گفت من خدا را در صورت سگی می بینم که تشنه به دنبال آب است این هست حقیقت
و خدا کند که انسانها قبل از اینکه لحظه مرگشان برسد در بی خبری و غفلت از دنیا نروند و نور حقیقت را به هر صورت ودر هر شرایطی که هست ببیند و رستگار شوند.

سلام
مرسی

مرسی. خستگیم در رفت. دقیقا میخواستم یه کسی بفهمه من چی میگم.

منم استفاده کردم.

پاستیلی سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:12 ب.ظ

اهه کامنت من کو؟

سلام.ببخشین اما دیدم کامنت دیروزیم نیس گفتم کجاییی آیا؟

خوبی؟سرحال؟
خوبم

سرم شلوغه...عروسی دوستمه...........وای یاد خودم می افتم.چی میخواد بشه؟
یه سال چیزی نیست که.وای

شاد باشیییییییییییییییییییییییییییین
روز خوش.....۲هزارتا

سلام شطوری خواهری کوشولوی من(بدت نیاد ولی تو همیشه خواهری کوشولوی من هستی)

کجایی آیا؟ ... درست مثه مامانم گفتی

هیچ طوری نمیشه
حولش بیشتر خودشه
چشم بهم بزنی یک سال میشه
حالا طوریت نیست ... بزار ۱۵ روز مونده به عروسیت بهت میگم که تو دل آدم سیر و سرکه میجوشه یعنی چی.
ولی فردا صبحش آدم حی خودشو ملامت میکنه که چرا اینقدر خیالبافی کردم
ایشالا موفق باشی

یادته عروسی دوستت بود میخواستی فیلمبرداری کنی ... یادش بخیر ... میدی نارنجی هشت سانتی.

امشب اومدم خونه دیدم مامانم چشماش قرمزه
فک کردم دعایی چیزی بوده تو تلویزیون مامانم طبق معمول پاش گریه کرده بعد دیدم که ااااااا سریال پرستارانه
چرا این بابا مرد
بیچاره اون خانومه سرپرستاره
الهی
تسلیت میگم


تو هم شاد باشی خواهری کوشولوی من
روز تو هم خوش
۲ هزارتا + ۱
:)

پاستیلی سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ب.ظ

سلااااام

وای منم عین مامانت!اشک ریزوون کردم!آره تسلیت

خوبی؟آره فیلمبرداری.........خوب یادته

حالا فقط سمایلینگ!!!

نگا نصف شب!برو بخواب بچه!با این سردرد.....

خوب نمیرم..........آره دانم که بعدش آدم میخنده که اینهمه حرص برا چی بود؟اما مگه ممکنه کمش کرد؟
آیا؟


شب خوش................و بووس برا نیکیا.......خاله بد
چرا چند وقته حالشونو نپرسیدی؟


۲تا
خواهری کوشولوتم

پ.ن:گمونم کم کم باید از خواهریت خدافظی کنی.....حالا کم کم.........
پ.ن۲:با آرزوی خوشبختی برات.............۲تا
۲تا
۲تا
شب خوش

پ.ن۳:هستم فهلن

سلااام

:)

:)

:)

منبیشترمنبیشترمنبیشتر
کوچیکتیم

پ.ن:من گریه هامو قبلنا یک سال پیش کردم ... دانی
پ.ن۲:مرسی منم برای تو همینطور منبیشترمنبیشترمنبیشتر
منبیشترمنبیشترمنبیشتر
منبیشترمنبیشترمنبیشتر
شب تو هم خوش

پ.ن۳:
مخلصیم همیشه تا ابد

ارادتمند داداشی بی غرظ تو ... دانی تا آخر عمر

حسین چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام احسان جان . شرمنده دیر دیر بهت سر میزنم . راستش عادت دارم صفحه های تو رو سیو کنم و سر وقت خاص خودش بخونم . الان هم داشتم پست قبلیت یعنی خانه ی سیاه رو میخوندم و به همین خاطر وصل شدم تا باهم یه بحثی رو راه بندازیم . ببین من با این فیلم و بخصوص نقد تو درباره ی این فیلم ( فقط این فیلم ) مشکل دارم . راستش با فیلم به این دلیل مشکل دارم که به قول خودم داره آدرس رو اشتباهی میده . اما اون مهم نیست . چون من با فروغ بحثی ندارم . من میخوام با تو بحث کنم . ببین من یکی از دوست داران نظریه ( یا عقیده ) تو هستم که میگی پست مدرنیسم یعنی شک در حقیقت و خودت هم شاهدی که بارها در بحثها و مطالب وبلاگم ازش کاملا دفاع کردم . اما در این باره دو نکته بوجود میاد که حتما باید حلش کنی . فقط خودت و برای خودت . نه کس دیگه ای .
یکی اینکه باید قبول کنیم که پست مدرنیسم یکی از معیارها و ستون هاش همین شکاکی در حقیقت هستش . اما معیارهای دیگه ای هم داره که شاید و بعضا از این مهم هم مهم تر باشه . برای مثال جنبه ی جامعه شناسانه بودن اون هستش . هممون میدونیم که تمام نظریه ها و مکتبهای ادبی و هنری و سینمایی و فلسفی و ... از شرایط خاط جامعه ی روزشون متولد شدند . پس بی انصافیه که از اون چشم پوشی کنیم .
اما دومین مسئله اینه که تو این مسئله رو به این فیلم ربط دادی . من اصلا نمیخواهم حرف تو رو رد کنم یا تایید یا بگم که این فیلم پست مدرن هستش یا نیستش . اصلا و ابدا . من میخوام بگم که اون شک در حقیقتی که در پست مدرنیسم وجود داره و صد البته که تو بسیار بیش از من درکش کردی با این شک در حقیقت فیلم بسیار متفاوته و هیچ ربطی به هم ندارند . اصولا در دنیای پست مدرن ( نمیگویم سینما ) هر گاه حرف از واقعیت بیاید در کنارش چیزی شبه واقعیت ظاهر میشود و بالعکس . اما با این دیدگاه که اون واقعیت جنس افلاطونی داشته باشه نه فرخزادی . ببین نمیدونم چطور حرفم رو ساده و صریح بگم و الکی پیچیدش نکنم اما واقعیتی که در دنیای پست مدرن ازش صحبت میشه واقعیتیست که ما هیچ گاه نمیتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم . چون از دنیایی دیگه هستش . و به قول افلاطون از عالم مسل ( امیدوارم دیکتش رو درست نوشته باشم ) هستش و به همین دلیلم هستش که ما از ارتباط با عالم مسل عاجزیم پس شکی در ذات حقیقت بوجود می آید .
اما حقیقتی که فرخزاد در اون شک میکنه حقیقتی با این جنس ناشناخته نیستش . اما به قول دکتر فاطمی که میگه هر وقت درباره ی خدا حرفی زده میشه از ناپیدایی صحبت میشه که در عین ناپیدایی پیداست و در عین پیدا ناپیدا . و به قول امام حسین در دعای عجیب و والای عرفه که میگه تو کی غایب بودی که در هنگام غیبتت دلیلی برای آشکار بودنت لازم باشد .
بله ناشناخته هست . و در اون تردیدی نیست که انسان هیچگاه نمیتواند از رازهایی سر در بیاورد . اما این دلیلی بر عدم وجود او نیست . این مسئله سالهاست که حل شده . و به همین دلیله که من میگویم فرخزاد داره آدرس رو اشتباه میده . او در واقعیت خودش شک داره . نه در واقعیت واقعی . نه در واقعیت مسل یا واقعیت پست مدرن . اساسا جنس واقعیت خانه ی سیاه قابل مقایسه با ماتریکس نیست . خودت مقایسه بکن و ببین خانه سیاه در چه واقعیتی شک میکنه و ماتریکس در چه واقعیتی .
شرمنده . زیاد حرف زدم . دلم برای نوشتم تو وب تنگ شده بود . که متاسفانه جورش رو هم تو کشیدی . البته بحث خوبی هنوز شروع نشده . باید ادامه پیدا کنه و دو طرفه باشه تا خوب بشه .
راستی احسان یه پیشنهاد همین الان به ذهنم رسید . اونم اینه که یه وبلاگ مشترک راه بندازیم . اما در اون کاری بکنیم که هیچکس تا بحال نکرده . اونم این که با هم توش بحث کنیم . یعنی من . بعد تو . سوال . جواب . نظریه . تایید . رد . حل اختلاف و مصاحبه های فقط دو نفره خودمون با هم .
یعنی یه وبلاگ که فقط بحثهایی که میکنیم رو توش بزاریم . چطوره ؟ موافقی ؟ حتما خبرش رو بهم بده که بدجور هوسش زده به سرم . کار نویی هستش و بیش از اون نتیجش برام مهمه که هم جنبه ی بحثی خودمون بالاتر و تخصصی تر میشه و هم کسایی که میان و بحث ها رو میخونند براشون مفیده . ( اگر چه بنده ی حقیر چیزی برای استفاده دیگران ندارم . اما حتما از شما خیلی استفاده ها میشه کرد و چیزها میشه یاد گرفت و توش هیچ شکی ندارم . )
من منتظر جوابتم . مواظب خودت باش . خداحافظ .

سیو کردم رو سل فونم و میخونم دقیق و ...

استفاده کردم
اینجور بحث هاس که آدم رو سر شوق میاره و از همدیگه چیز یاد میگیریم

مرسی که بهم ایراد گرفتی

----------------------------

آقا پایه ام اساسی
خودت میدونی بیخودی نمیگم
اگه یات باشه ازت خواهش کردم بیای تو وبلاگم و تو منو قانع کردی که چرا نمیای
حالا با این پیشنهادت خیلی خوشحال شدم
تا دو سه روز دیگه گرفتارم ولی تو همین دو سه روزه روش فکر می کنم و وقتی به نتیجه رسیدم بهت خبر میدم
شما هم روش فکر کن و نظریه هاتو در مورد این کار مشترک اعلام کن
ایشالا بزودی و به امید خدا راش میدازیم

مرسی داداشی

حامد چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.film.2ir.ir

سلاااام
قشنگ بوووود....

دوستان عزیز من میخوام ایمیلهای خدمات جانبی رو ارسال کنم ..برای شروع حتما باید تعداد نفرات عضو شده در وبلاگ به حد نصاب رسیده باشه !!! لطفا همین حالا تو قسمت ثبت نام {سمت راست قالب وب } ثبت نام کنین !!
مطمئن باش ضرر نمیکنی ..ثبت نام کو من برای این سرویس دارم تدارک میبینم فقط ثبت نام کووو!!!! و بعد ایمیلت رو دریافت کن اون وقت نظرت عوض میشه !!!!
از ما گفتن بووود حالا خود دانی بعدا نگی نگفتی ؟؟!!!!!!

سلام
مرسی

اومدم
مرسی

پاستیلی چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ

دانم.همیشه

روزت خوش....زندگیت شاد
سرت سلامت

هستم..دانم

:دی خوبم..خوبی؟

مرسیییییییییییییییییییییییی

دانم
دانیم

خوبم
خوشحالم

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

h.ussefi چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:13 ب.ظ

سلام
بسیار عالی بود
این فیلم به نظر من همون ایه انجیل را که سامل جکسن موقع کشتن میخواند محوریت داستان و پرداخت خود قرار داده است
موفق باشی

سلام
ممنونم لطف داری

همون آیه
هرکسی شبان یکی دیگست و هرکسی هم ممکنه یه تفنگ ۹ میلیمتری باشه ... فقط بستگی به نیروی فکر و تصمیم گیری شخص داره.

مرسی که اومدی

حامد چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.film.2ir.ir

سلااام
خوبی‌؟؟؟

من اپم بدو بیا جا نمونی ...[گل][گل]

سلااام
خوبم مرسی
شما چطوری؟

میام حتما
مرسی

مهران یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:21 ب.ظ

چاکر داداش ..

خیلی مخلصیم اقا ... یه وخ فک نکنی ها !!

علی علی ..

مخلص داداش

ما بیشتر آقاا ... نه عزیزم اتفاقا دیروز پریروز تو فکرت بودم باخودم گفتم این پسر هم دیگه وقتشه باید همین یکی دو روزه پیداش بشه.

تغبیر شد ... میدونستم میای
نه فکر بد نمی کنم.
من و تو دیگه آرد هامون رو بیختیم و الک هامونو ... آره دیگه

دیگه همیشه همونیه که تو میگی:
روغن موتور شفاف عسلی اون جوری که آدم دلش میخواد آدم یه انگشتس رو بلیسه
یادته

مخلصیم
ارادت داریم

علی علی

پاستیلی دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:01 ق.ظ

کجاییییییییییییییییی؟
چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهتری؟

خوبم گلی
بهترم
مرسی عزیزم

نگران نباش عزیزم
مرسی

Mr JoJo جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.your-jojo.blogsky.com

ممنون از نظرت لینکی هم که دادی باهال بود
تو وبلااگت بلاگ اسکای هست یا بلاگفا

سلام خواهش

؟
اینجا آفریقاست؟

ممنون اومدی

مریم شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ http://maryamu.blogfa.com

سلام
من بروزم خوشحال می شم سر بزنید.

سلام

حتما
ممنون اومدی

شراره مامان بردیا دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ

سلاملکم داداشی. چه خبر؟ بیتری؟ دانیم.

سلام خواهری مهربونم
مخلصیم
دانیدانمدانیم

کد داوینچی:
نوستالجی
بین کتاب ها
دستنوشته
سربرگ اداری
اصراف. مدیون.
خودکار مشکی
نوشته های صدا دار

مخلصم با خلوص ۱۰۰ درصد
حتی اکسید زیرکونیمی هم با چنین خلوصی تو هیچ شرایط آزمایشگاهی تهیه نشده.

به نونیم لیدی میگم چطوروووووورییییی(با شیطنت و رسمالخط خواهرانه تو).

سرم شلوغه
مینویسم برات
تو وبلاگ گروهی
نمیدونم چرا دوست دارم عمومی بنویسم تا همه بدونند
انگار این کالبد خسته من طاقت این همه بار احساس رو نداره
دلم میخواد یه تیغ ژیلت بردارم و به پیشونیم بکشم تا همه بدوونند چی تو سرمه
نترس دیالوگ بود
دانی حسمو

خواهرمی
خدافس.

شراره مامان بردیا سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ق.ظ

داداشی گل چـــــــــــــــــــــطوووووووووووررررررررررررری!!!!!!!!!!!!!!
رسم الخط؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :))))))))))))))))))
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
ببین بعد از تیغ ژیلت افترشیو یادت نره.اونم از نوع آیس.:))
منم هویجور. ......یی هم شکوفه میزنیم باهم.
بهار سال دیگه میبینمت.;)
دیگه شطوری؟
جودی..........مهربون.........شراااااا؟؟؟؟؟؟.......ماشین...........ق....ش..ع..... (بدون شرح) .....(قلپ قلپ قلپ)

بدون شرح

مرسی

مرسی

محمد رضا- تاریخ سینما جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 ق.ظ http://reviews.persianblog.com

سلام چطوری؟

نوشتت رو خوندم .ولی بی خیال نوشت نظراتم در موردش شدم دیگه اینقدر از پست مدرن و مخصوصا مثال هنری پر رنگش یعنی پالپ فیکشن گفتیم که تک تک توصیفاتش رو حفظ شدم واسه همین نخواستم حرف های قبلی مو بزنم. این روز ها همه جا بحث پست مدرن شده دیگه توی اتوبوسم که می شینی جای گرونی بنزین از پست مدرنیسم صحبت میکنند. به این میگن بازگشت به خویشتن. منظورم همون وجوه فرهنگ پَست در این جنبش هست. فرهنگی عامه برای عامه ! و البته اینقدر غیر قابل تعریف که به قول شاعر هر کسی از ظن خود شد یار من.

به هر حال همه گیرن. ما هم یه جور.
در مورد پالپ فیکشن و پست مدرنیسم یه نگاه موجر و تازه پیدا کردم. گذاشتمش تو وبلاگ. سر بزن. خوش حالمون می کنی

یا حق

سلام خوبم مرسی

آره بیخیال

هرکسی از ظن خود شد یار من
دوست داشتم

حتما میام مرسی اومدی

خدافس

الهام جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام داداشی چطوری
دلم برا اینجا تنگ شده بود اومدم ببینمت
تو خونه خودمون هم که کم پیدایی
هواذتا دوست دارم داداشی گلم
قربانت
فعلا بای

سلام خواهری خوبم تو چطوری؟

لطف داری مرسی
میام اونطرف ... یکم خیلی سرم شلوقه ... ولی میام ...

منم همینطور خواهر مهربونم

قربونت
خدافس

شراره مامان بردیا دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:52 ب.ظ

سلاملکم.....خووووووووووبی؟
شلوق یا شلوغ؟
ده بار
وخ نداری؟
بار؟گمرک؟وانت؟جنس؟آدرس اشتب؟نون اضاف؟میدون امام؟
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

سلاااااااااام ... خوبم ... کلی دلم تنگیده بود برا خواهری

شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ
شلوغ

وخ ندارم هیچ رقم

آی گفتی
آی گفتی

دیشب رفته بودم فرودگاه که خاله رو برسونم
ژپ و راست چند تا آقای خوش پوش و مرتب با موهای جوگندمی دیدم
نمیدونم چرا یاد آقا سیروس شما افتادم و کلی نوستالجی خوب

خیلی مخلصیم

مرجان جمعه 22 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام احسان جان

حالا تکلیفه من که زیاد اطلاعاتی در مورده سینما ندارم و این فیلم پالپ فیکشن رو هم اصلا ندیدم (ولی عکسه اون خانومه رو زیاد دیدم ) چیه ؟ گریههههههههههههه

چقده وبلاگت تخصصیه ! اینجا جای منو گیگیلی نیست یعنی ؟ بریم شکلات بخوریم ؟

سلام مرجان عزیز

اول چشماتو پاک کن ... گریه ماله مرداس
بهدش اگه به سینما علاقه داری ... میپری سر خیابون اولین ویدیو کلوپ پالپ فیکشن رو داره اونم با دوبله عالی
اونم تو یه فرصتی که کسی وسط فیلم دیدن صدات نکنه

تخصصی؟
از گیلی بپرس بهت میگه که میون اینهمه آهن غراضه چقدر احساس مخفی شده ... اون شیفته دل نوشت های آخر پست های منه.

شما سرور مایی
یه بعدالظهری وقتی که شما فرصت داشتید با گیلی تشریف بیارید عصرانه بصرف خاویار و لیمو ترش ... ماهم نیگاه میکنیم و لذت می بریم و همون یه شیشه ماالشعیر کلاسک خودمو قلپ قلپ می خورم.

ممنون اومدی

مرجان شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:54 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام احسان جون

اوا شما هم کامنتهاتو جواب میدی ؟ چه خوب . من اینجوری خیلی دوست دارم . راستی این گیگیلیه من با اون گیلی (گیلاس خانومی ) فرق فوکوله ها ؟ گیگیلیه من کودکه درونمه ! ولی گیلی نویسنده وبلاگه « گیلاس خانومی هستم » هست . حالا فهمیدی گیگیلی کیه ؟ آفرین

مرسی که جوابمو کامل دادی . این فیلم رو حتما سره فرصت میبینم .

راستی ! فهمیدی که مهران رفته . وبلاگشو هم حذف کرده و همه دوستاش دلشون براش تنگ شده . این آقا رضا هم فعلا پاتوقش توی وبلاگه منه و دیدی که آخرین پست توی وبلاگم به قلمه آقا رضا بوده . اگه حرفی داشتی که خواستی به رضا یا مهران بگی ، میتونی توی وبلاگم بنویسی . مطمئنم هر دوشون هر وقت که فرصت کنن میان کامنتهای توی وبلاگه منو میخونن حتما .

خوشحالم که بهم سر زدی .
شاد باشی

سلام مرجان خانومی

اوهوم :) مرسی
آو ... باید حدس میزدم ... ولی خیلی هم فرق نمیکنه اون خودش از یه کودک درون حساس تره چه برسه به کودک درونش

خواهش ... من جواب همه رو کامل میدم ... خوشحالم

از شما متوجه شدم ... خیلی ممنون که بهم سرزدی و منو از دلواپسی در آوردی

خواهش می کنم ... منم همینطور

ممنون

نازنین شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:43 ب.ظ http://ansaniiat.blogfa.com

سلام . ببخشید یک سئوال می شه سن شما را بدونم ؟؟
عکس گوشه وبلاگ مال شماست ؟؟
ببخشید .

سلام

خواهش
تو قسمت مشخصات وبلاگ نوشته
عکس هم مال خودمه ... وب کمم روشن بود مگه؟ با هم شباهت نداشتند؟

خواهش


----

یه وبلاگ گروهی دارم که خوشحال میشم بیایید:
http://edwardscissorhands.blogsky.com/

نازنین شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام . من شما را در وبلاگ آقا مهران زیاد دیدم /دوتایی بساط عرق خوری راه می انداختید !!!
همیشه برایم سئوال بود در دنیای حقیقی هم اهل مشروب و عرق هستید یا خیر؟؟
و چرا آقایون این همه از این ((نوشیدینی های بد مزه لذت می برنند ))با لذت ابسولوت و تیکلا می نوشند !!!! و بعدش هم احساس خوشایندی به آنها دست می دهد ؟؟؟!!!
آخر من نفهمیدم قضیه چیست ؟!
فیلم هایی که نقد کردید را باید اول ببینم بعد نظر بدهم .من فیلم لاس و گاس را دیدم خیلی قشنگ بود شما دیدید ؟؟؟؟!!!!آن جا فهمیدم مشروب مرد را قوی می کند و زن را ضعیف .
شاید معنی جمله ام را نفهمی / فقط خودم می دونم /
و به نظر من زن نباید مشروب بخورد .
-----------------------
فیلم های خارجی آموزنده هستند .
-----------------------
وقت شد شاید فیلمی که معرفی کردید را تهیه کنم
در پناه حق

سلام

هنوز هم راه میندازیم

یچیزی بهت بگم: تو زندگیت همیشه از آدم های آب‌زیر‌کاه بترس ... اونایی که سروصدا دارند از همه دل رحم تر و مهربون ترند.

نمیدونم(حداقل برای خودم)
هم میشه گفت هستم و تا یه قوطی ودکا ۵۴ نخورم اخلاقم سر جا نمیاد و با کسی نمیتونم حرف بزنم
و هم میشه گفت تو عمرم اصن حتی یه آدم مست هم ندیدم چه برسه به اینکه ...
یه احساس مردونست که مطمئنا فقط آقایون ازش سر در میارند که باطبع ما خیلی احساسات شماهارو درک نمی کنیم مثه اینکه از غیبت کردن آن لذتی که شماها می برید رو ما درک نمی کنیم.

اینجوری بهت بگم که اصن ربطی نداره که مهران و من در زندگی عادیمون عرق می خوریم یا نه ... اینا هر کلمه اش یه معنی خاص میده که بین دو نفر این راز ها محفوظه و نفر سوم ازش سر در نمیاره.
پیک / عرق / تنها خوری / خالی خوری / مزه / لوطی / خاک / خیار شور / پسته / کالباس / مخلفات / حیاط / استکان کمر باریک / دختر کمر باریک / تخت

نکنه منظورت فیلمه GIRL SHOW بوده؟
دیدم

اینو تو ذهنم میسپارم که واسه خانوما بده. مرسی.

تا منظور از آموزنده چی باشه؟

انشاالله که ببینید. تو جماعت عشق فیلم وقتی شما فیلم رو ببینید و حال کنید ما دوصد چندان لذت می بریم.

در پناح حق
بقول مهرانکی(مهرانکی کپی رایت داره ... با اجازه از مرجان خانوم)
علی علی

مرجان شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:27 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

راستیییییییییییییییییییییییییییی

اونی هم که همیشه به مهران می گفت مهرانکی جونم ، خوده خودمو گیگیلی بودم .

آخ ببخشید من از دیشب تا حالا کلی مزاحمت شدم وبلاگتو ترکوندم

شاد باشی

جالب شد

نه بابا خواهش

ممنون اومدی

ممنون شما هم

مرجان یکشنبه 24 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام احسان جون

به وبلاگه گروهیتون هم سر زدم با مزه بود . من این وبلاگ گروهیتونو لینک می کنم

راستی تو چشمت درد نمیگیره که لینکهاتو با رنگه قرمز روی زمینه آبی نوشتی ؟

شاد باشی

سلام مرجان خانومی

ممنون
من هم شمارو لینک می کنم

چرا درد می گیره ... فرصت نکردم عوضش کنم

ممنون شما هم

مریم دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:53 ب.ظ http://maryamu.blogfa.com

منم آپم خوشحال میشم بیای.

سلام

حتما

ممنون اومدی

مرجان سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

چرا آپ نمی کنی جناب احسان خان ؟

سلام مرجانکی خانمی / خوبی؟

آپ هم مینماییم / آخه کسی که دستاش از قیچی درست شده چجوری میتونه تایپ کنه :) / اگه دوستی کسی از کنارم رد بشه زحمتش رو میندازم گردنش و اگه کسی هم نیاد میرم دادگستری خیابون نیکبخت از این محرر ها هستند(فک کککککککن) اونا برام تایپ می کنند.

قبلنا هفته ای یه آپ سینمایی داشتم.
حالا خیلی سرم شلوغ پلوق شده / البت روزی دوبار رو نت میام ولی سعی کردم آپ هام بار علمیش بیشتر بشه اینه که بیشتر می‌خونم بیشتر می‌نویسم و بیشتر فیلم می‌بینم / سعی می کنم حدااقل یک آپ رو در ماه داشته باشم.

این آپ جدید که میخوام بنمایم سه چهارم مطلبش حدود دو هفتس آمادست ولی خوب نمی دونم چرا نمیتونم جمش کنم. امشب میرم به جنگش.

ممنون اومدی / ببخش نمیتونم زود زود بهت سر بزنم / بچه های اینجا با اخلاقم آشنان / میدونند اگه فرصت کنم حتما بهشون یه سری می زنم.

پ.ن:
ترنجبین بانو / یه رغیب(رغیب رو درست نوشتم شرور؟) پیدا کردی.

شراره مامان بردیا چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 ب.ظ

سلاملکم
خانوم پاک کن در خزمت شوماست دادا
شوما امر بنما ما پا بنماییم
رقیب دیگه نه؟
حالا هر چی:))))))))))))))
ده بار
یادت نره
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
جون خودم کپی پیست نکردما هممممممممشو خودم نوسیدم.

سلام آباجی خانوم
ما نوکر شومایم

حالا هرچی ... بیخی :))

چشم ... رو چشم

رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب
رقیب

جون دشمنت
مردونه منم کپی پیست نکردم
هممممممشو خودم نوسیدم
الهی فدای اون نوسیدنت

مرجان پنج‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام احسانه قیچی شده . خوبی ؟

منم یه زمانی وبلاگم رو با مطالبی آپ می کردم که معلوماته جهانگردی و خیلی معلوماته دیگه به خواننده ها بده . ولی یواش یواش سوژه هام ته کشید و مجبور شدم فقط چرت و پرت بنویسم

راستی اون پ.ن که در جوابه کامنتم نوشتی ، یعنی چی ؟
نگرفتم

سلام مرجانکی خانومی. خوبم مرسی

برعکس من فقط چرت می نوشتم(البت از دید بقیه/اونا احساساتم بود که مثه آبشار تو بلاگ اسکای جاری می شد. اینقدر که جوری با آدم های مجازی قاطی شده بودم که تو زندگی واقعیم تاثیر گذاشتند و من هم باطبع تاثیر گذاشتم روی اونا. یادمه یه پسری یه ماه بود وبلاگش رو راه انداخته بود و برای من کامنت گذاشت. وقتی رفتم وبلاگش دیدم نیومده دورتادورش آدم جمع کرده. راهنماییش کردم. دانی چی بهش گفتم. تو هم با این همه آدم که دوروبرت هستند حتما می دونی چی بهش گفتم. می دونی درگیر شدن تو اینترنت یعنی چی. میدونی چسب اینترنت یعنی چی.

حالا من مثلا خیر سرم اون چسب رو با تینر شستم ولی میبینم حالا دستام بجای چسب تینریه.
مثلا دارم معلومات نداشتمو به رخ می کشم ولی این یجور فرار از خوده.
من بجای دیلیت وبلاگ و اینجور کارا که همه انجام میدند. من از خودم فرار کردم.
بالای وبلاگم رو بخون چی نوشته:
کسی نمیدونست حضرت نوح واسه چی کشتی ساخت
تا اینکه طوفان شد. طوفان شد.

چرا دارم اینارو واسه تو میگم؟
این همون قضیه چسبه که گفتم.

تو پ.ن انگار نوشته بودم که ترنجبین بانو رقیب پیدا کردی
ما یه آبجی کوشولو داریم که اسمش ترنجبین بانو هست
اون همیشه میاد میگه داداشی آپ نکردی چرا؟
شد؟
و در مورد جمله شرو درست نوشتم؟
ما یه آبجی بزرگه هم داریم که سرور ماست
شرار مامان بردیا ولی من فقط حق دارم بهش بگم شرور
اون به من یاد داد که چطوری غلط ننویسم
بعضی وقت ها که تو یه جمله ای شک دارم ازش می پرسم.

اینجا همه مثه کف دستیم.

ممنون اومدی.

محمد نورعلی پنج‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:40 ب.ظ http://utv.blogsky.com

اینکه آپ بار علمیش قوی باشه رو صد درصد پایه هستم
به خصوص برای وبلاگی که روز نوشت نیست

آقا ما چندین فقره نوبت خدمت رسیدیم
لینک شمارو به نام احسان تحویلیان واسه همین نگه داشتیم
یه مطلب پربار ارزش داره دیر به دیر منتشر بشه

ارادتمند
همون رضا مشتاق معدوم شده

سلام آقا
ما هم پایه ایم فقط کسی مارو قابل نمی دونه ببره دنبال خودش.
لطف دارید

آقا بزرگوارید شما
منت میگذارید و تشریف میارید
آقا مخلصیم

ما به او محتاج و او به ما مشتاق

ارادتمندیم

علی علی

سیاوش سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ب.ظ http://siahterminator.blogfa.com

سلام مکس پین عزیز بالاخره بعد از مدت ها تونستم وبت رو ببینم
به خاطر اینکه پهنای باند مشگل داشت و نمیتونستم وبت رو ببینم
و با دیدن کامنتی که گذاشتی واقعا جا خوردم
برای همه تو نظرات جواب میدی ولی موقع ما که میشه همه چی رو میریزی رو دایره
راستی درسته که من نمیتونستم تو رو ببینم ولی تو چرا به من یک سری نزدی
مطالب زیادی تا حالا گذاشتم اگه وقت کردی سر بزن
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد