MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

سینما – انار خشکیده همان سنگ در آب است

تهی شدن انسان از معنویت از نگاه سینما ... نشانه ها و علائم

 

بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و بعد از عوارض محلک و مخرب مدرنیسم ، انسان بی پناه در پی چاره ای بود تا از این طوفان بی محتوایی اندیشه خلاصی یابد ... راه نجاتی یا زورقی هرچند کوچوک.

 

در این زمان بود که انسان مترقی اشتباه دوم خود که شاید بزرگتر از اشتباه اول بود را انجام داد ، یعنی پناه بردن به پست مدرنیسم. پست مدرن ، قواعد نو ، شیوه نو ، پشت به گذشته.

 

این پریشانی انسان به حدی رسید که اکنون انسان پست مدرن دقیقا نمیتواند مشخص کند که از چه زمانی دوران مدرن شروع شد و به پست مدرن رسید. شاید آغاز دوران مدرن را بتوان همزمان با سال ساخت مثلا ماشین چاپ گوتنبرگ دانست (تاکید میکنم مثلا) ولی تاریخ درست و مستندی برای شروع دوران پست مدرنیسم در دست نیست. مثل همیشه اینجانب طبق روال سابق پابرهنه در میان بحثی که خودم شروع کردم میدوم و از شجره نامه آنلاین فکری خود ، تاریخ دقیق پیدایش دوران پست مدرن را اعلام میکنم:

به نظر حقیر ، شروع دوران پست مدرن صرف نظر از اینکه به زمان واقعی آن توجه داشته باشیم مصادف است با سال ساخت گیتار الکترونیک یا شاید هم سال ساخت اولین فست فود به شکل امروزی.

 

هایدا نوشت:

(گفتم فست فود یاد محصولات هایدا افتادم ... یه زمانی خیلی سال پیش معتادش بودم ، اولین بار رفتم به شعبه خیابون ولیعصر و بعدش هم که همینجا شدیدا میل فرمودیم ... هایدا مخصوص با سس مایونز زیاد و چیپس خلالی ... وااای ... ولی خوب الان خیلی وقته که ترک کردم و نتیجه شم دیدم ... از ایکس لارج به مدیوم ... اینههه ... قابل توجه خانوما ... اینه داداش مدیوم ... اگه یوسی پسر داییم بود میگفت : مکس و من میگفتم بله و اون دوباره میگفت مکس و من دوباره میگفتم بله واون دوباره تا بینهایت میگفت مکس و من به اندازه بینهایت + یک میگفتم بله و اون در نهایت میگفت خفه شو بی جنبه )

 

بگذریم ... دو سکانس از دو فیلم به ذهنم رسیده که در آنها نشانه هایی از سرگشتگی و تهی شدن انسان از معنویت موج میزند.

 

 

فیلم اول:

هامون ، ساخته استاد داریوش مهرجویی 1368 ... بهترین فیلم پس از انقلاب از نگاه منتقدان و بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران از نگاه بینندگان.

در این فیلم شخصیت اصلی داستان یعنی حمید هامون که یک دانشجوی رشته  فلسفه است و در کشاکش ذهنی خود به بن بست دینی ، فکری و فلسفی رسیده است. نماد های سرگشتگی انسان در این فیلم بسیار است که به دو سکانس آن اشاره میکنم: اول سکانسی که هامون و دکتر روانپزشک با همدیگه صحبت میکنند و دیالوگ های هردو قابل توجه اند و دیگر در سکانسی ، هنگامی که حمید هامون از طرف مهشید(نامزد خود) گردن بندی که مزین است به نام مقدس علی را به عنوان هدیه قبول میکند ، او(حمید) هم به عنوان پاسخ دادن به این حرکت عاطفی مهشید ، هدیه ای به او میدهد که چیزی جز یک انار خشک شده کوچک نیست(که وقتی تکان تکان میخورد ، صدا میدهد).

 

فیلم دوم:

پدرخوانده 3 ، ساخته استاد فرانسیس فورد کاپولا ، کارگردان مشهور و نامی سینما که یکی از بزرگترین فیلم های کالت تاریخ سینما را ساخته.

در این فیلم مایکل کورلئونه ، شخصیت اصلی داستان که رئیس بزرگترین باند مافیا در آمریکاست ، بعد از عمری جنایت ، اکنون در آستانه ورود به دوران پیری به عذاب وجدانی بزرگ دچار شده که اورا مجبور میکند در مقابل کشیشی که دوست اوست به گناهان خویش اعتراف کند ، در این فیلم صحبت های کشیش به مایکل در مورد یک سنگ کوچک قابل توجه است.

  

 

 

صحبت های حمید هامون با دکتر روانپزشک:

(دکتر و هامون با همدیگه صحبت میکنند و همینطور از پله های پیچ در پیچ ساختمان قدیمی به طبقه پایین میروند ... هامون دکتر رو دنبال میکند.)

 - هامون: ولی آقای دکتر من میخوام بدونم دید شما از کودوم زاویست؟ ... مریضاتونو زرپ و زرپ میبندید به قرص یا اینکه میشینید باهاش دوکلمه درد و دل میکنید؟

- دکتر: باخنده ... بستگی داره هردو ... حالا شما بشینید اونجا تا من بیام.

- هامون: توجهی نمیکنه و دوباره میگه : بله خواهش میکنم ... دکتر اگه اینطوره چی چی میپرسید؟ چی چی میخواید؟ ... پدر مادر جد آباد اگه مطرحه خوب من مادرم خیلی زود رفت و پدرم اینقدر ساده بود که آسه میرفت آسه میمد که گربه شاخش نزنه ولی من درست ضد بابامم ... من مرتب شیلنگ تخته میندازم ولی به هیچ جایی نمیرسم دکتر ... دارم فرو میرم ... من دیگه به هیچی اعتماد ندارم به هیچی اعتقاد ندارم ... دارم هدر میرم این یعنی چی؟

- دکتر: خوب این یه مورد استثنایی نیست که قابل حل نباشه ... این ...

- هامون: نه دکتر ... من یه موقعی فکر میکردم یه گهی میشم ولی هیچ مخی نشدم ... چهل و خورده ای ازم گذشته بدتر آویزونم آویزوووووون.

- هامون: همینطور که آستین کت دکتر رو میکشه: چیکار کنم؟ ... ما ماااا آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کفک زده خودمونو؟

- دکتر: درحالی که تحملش تموم شده و آستینش رو از دست هامون میکشه بیرون: شما بفرمایید اونجا

- دکتر: به داخل اطاقی میره و وفتی در بسته میشه تصویر فیکس میشه روی نوشته روی در که نوشته: آقایان.

 

صحبت های حمید هامون با مهشید:

‌‌(هردونشسته اند و با هم حرف های عاشقانه میزنند.)

مهشید: یک گردنبند طلایی بانام مقدس علی رو در کف دست هامون میگذاره

هامون: ااا !!! ... علی

هامون: دستتو بیار ... و یک انار خشک شده کف دست مهشید میگذاره

هامون و مهشید: میخندند

هامون: صدا میده ... نیگااا

مهشید: ببینم !!!

 

 

 

صحبت های مایکل کورلئونه با دوست کشیش خود:

(کشیش سنگی را از داخل حوض بیرون می آورد و با ضربه ای آن را میشکند)

کشیش: به این سنگ نگاه کنید ... مدت طولانی در این آب افتاده بوده اما آب به داخلش نفوظ نکرده ... ببینید کاملا خشکه ... همین اتفاق برای اروپا افتاده ... برای قرن ها مردم در فضایی مسیحی زندگی کردند ... اما مسیح به درونشون نفوض نکرده ... در درون هرکدومشون یک دیو وجود داره

مایکل: حالش بهم میخوره

کشیش: روح شما در عذابه و جسمتون ضعیف شده

مایکل: بله درسته

کشیش: دوست دارید به گناهانتون اعتراف کنید

مایکل: اعتراف میکنه و به گریه می افته

کشیش: گناهان تو بسیار عظیمه و عذاب تو نشانه عدالت

 

 

 

جمع بندی: 

در هردو فیلم ، هر دو کارگردان برای نشاندادن و ابراز غرض خود از اشیا  و دیالوگ های پر محتوا استفاده میکنند. مثلا در فیلم پدرخوانده ، در حیاط زیبای کلیسا که خیلی با صفاست ، مردی را میبینیم که سرتاسر زندگی خود را به گناه و جنایت سپری کرده و از طرف دیگر ، یک تکه سنگ کوچک در حوض آبنمای کلیسا که هردوی این افراد و اشیا مکمل و قرینه و نشانه های همدیگر هستند ... نشانه سرسختی بشر برای رستگار شدن.

و دیگر

درفیلم هامون که صحبت های هامون با دکتر روانپزشک در یک ساختمان قدیمی میگذرد که هر لحظه بیم فروریختن آن ساختمان میرود ... این ساختمان نماد جامعه مدرنی است که در آن زندگی میکنیم و راه پله های آن که منتهی میشود به یک دستشویی ... حمید هامون به دنبال دکتر حرکت میکند و گام به گام با او به قهقرا نزدیک تر میشود ... دکتر که به مثان یک رهبر و لیدر است خود با سرعت بیشتر و سرگردانی بیشتر به طرف پست ترین نقطه ساختمان حرکت میکند ... لطفا به نوع نورپردازی صحنه توجه کنید که هرچه هامون  به دنبال دکتر پایین تر میرود از نور صحنه کاسته میشود و همینطور به دیالوگ هایی که رد و بدل میشود(در جایی هامون میگوید ما آویخته ها ، هامون نمی گوید من ، میگوید ما مااا.

و در صحنه دیگر اینکه یک انار خشک شده را در مقابل نام مقدس علی میبینیم که نشانه ایست از اینکه ، در جامعه امروزی فقط نامی از دین و معنویت باقی مانده که آن هم در دستان ما به بازی گرفته شده.

 

 

 

پ.ن:

در جامعه امروزی که مرجع و رفرنس درست و موثقی از هیچ چیز وجود ندارد ، انسان امروزی اگر طالب رستگاری و آرامش است میباید(البته به نظر من) فقط نیکی کند و سعی کند پاسخ و واکنش درست و مناسبی به افراد دیگر جامعه بدهد ... نگذارد کودک درونش را سلاخی کنند یا با پول از او بخرند ... چشم هایش دائم باید باز باشد و به نشانه ها و آثار یکتا پروردگار عالم دوخته باشد ... باید توجه کند ... فکر کند حتی به یک ته سیگار کف پیاده رو ... منتظر باشد شاید نفحه یا نسیمی از عالم غیب بر او بتابد ... یاداور این آیه باشد که:

و ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها ولا تعرضوا عنها

بدانید و آگاه باشید که از طرف پروردگارتان در ایام روزگار شما ، نسیم ها و نفحه هایی است ، بکوشید که خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید.

 

همدیگر را عفو کنید حتی هزاران بار

فرانچسکو (لیلیانا کابانی ۱۹۸۰)

ارادتمند:

MAX PAYNE

 

نظرات 16 + ارسال نظر
MAX PAYNE جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:46 ب.ظ

مثل همیشه ببخشید نشد به کامنت ها جواب بدم
ببخشید دیگه
مرسی

قول میدم مثل آدم جواب بدم
قول قول

همدیگر را عفو کنید حتی هزاران بار

محمود جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.lordmehr.blogfa.com/

هامون رو بارها و بارها دیدم و پسندیدم ... شاهکاری که تلویزیون در حقش خیانت کرد...

سلام
هامون رو بارها و بار ها دیدم و میبینم
از اون فیلم هاییه که از اون چند نسخه زاپاس دارم که روزی به چه کنم چه کنم نیوفتم
فوق الا حده دوسش دارم

خیانت شد ... من وقتی نسخه مثله شده رو میدیدم حسی بهم دست داد بس غریب
بقول دیالوگی توی فیلم آدم برفی که میگفت: انگار ناموست رو جلوی چشمت لتو پار کنند و تو جیکت در نیاد
ایرونی ناموس منه

منم میگم هامون ناموس منه

ممنون سرزدید و نوشتید

تاریخ سینما جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ب.ظ http://www.reviews.persianblog.com

سلام احسان جان
ممنون از این که سر زدی.
منم با کار های ون کار وای حال میکنم. البته ۲-۳ کار بیشتر ازش ندیدم که یکیشم فیلم Eros بود که کاره سه کارگردانه که یه اپیزودشم ون کار وای ساخته. اونم فیلم بدی نبود بخصوص اینکه یک تم رو سه فیلمساز کلاسیست - مدرنیست و پست مدرنیستی به تصویر کشیدن. تو اون فیلم ون کار وای فیلمش رو به صورت کلاسیک مطرح میکنه.
یه فیلمم ازش دیدم که تلوزیون پخش کرد. خیلی حال کردم.
کاره خوب ازش سراغ داری اسمش رو برام بنویس.
راستی من خودمم تو کار فیلمم. فیلم خواستی در خدمتم.
---------------
بهر حال خیلی خوشحال شدم که آخر سر ما توی این اینترنت و دنیای مجازی یه همدل پیدا کردیم.
به امید دیدار

سلام محمد جان
قربانت ... منم ممنونم
منم عاشق فیلم های ونگ کار وی هستم
اروس ... فیلم خوبی بود و البته بهترین اپیزود هم بود
من همه فیلم هاشو دارم ... میام و برات مینویسم
چشم ... حتما ... مرسی
-------------------
قربانت ... منم همینطور
همچنین

تاریخ سینما ۲ -پست مدرنیسم شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.reviews.persianblog.com

راستی یادم رفت نظرم رو بدم :
بنظر من پست مدرن پشت به گذشته نیست.این اتفاق در دوران مدرن افتاد یعنی اوونها سنت شکنی کردند و پایبند سنت نبودند.ولی این روند باعث بوجود آمدن مشکلاتی شد. دوران پست مدرن دورانی است که مرز ها شکسته میشه. سنت و مدرنیسم مخلوط میشند. دیگر فاصله ای میان هنر والا و هنر پست که مدرنیست ها به آن اعتقاد داشتند در دوران پست مدرن معنا ندارد.
نشونه های این ایدئولوژی پست مدرنیستی رو در سینما می تونی در مواردی مثل در هم ریختن ژانر ها- اقتباس و یا ارجاعات بینامتنی ببینی.
در کل پست مدرنیسم با خودش آشفتگی هم می یاره چرا که پایبنده به هیچ اصولی نیست. ولی خوب هر چیز بی قانونی رو هم پست مدرن نمی دونند. مشکلی که ما با جوون های خودمون داریم. هر چیز بی قاعده ای رو در هنر پست مدرنیسم می نامند.
در ضمن شروع کار پست مدرنیست ها گرایش و طرح مسائلی بود که مدرنیست ها آن ها را قابل مطرح کردن در قالب یک هنر نمی پسندیدند و هنر را والا تر می دانستند. مثلا یکی از فیلم های پست مدرن جدید همین کوهستان بروک بک هستش. کدوم مدرنیستی می تونست در اون زمان فیلمی در مورد مسائل همجنش بازی دو مرد بسازه.
راستی یه چیز دیگه بیشتری ها بر این عقیده هستند که پست مدرنیست از ادبیات شروع شد حدود دهه ۶۰ میلادی و بعد در سینما در دهه ۸۰-۹۰ جرقه هاش زده شد و در آخر در سال ۱۹۹۲ به فیلم بتمن ۱ اثر تیم برتون لقب یک فیلم پست مدرن دادند.
البته اثر های پست مدرن رو قبل از این سال هم در فیلم های برادران کوئن با آن هجو شان و از همه مهمتر در کار های استاد بزرگ وودی آلن می توان دید.
--------------------------
چه قدر حرف زدم.
ببخشید سرت رو درد اوردم. یه اهل دل پیدا کردیم حالا حالا ها ولش نمی کنیم.

اختیار داری ... اینجا رو درست کردیم که دور هم بشینیم حرف بزنیم ... ولی بجا و با ارزش بود ... ممنون

من هم توی این پست نظرم رو راجع به پست مدرنیسم بصورت پست مدرنیسمی دادم وگرنه چند کتاب راجع به پست مدرنیسم در سینما و هنر و البته هنر های تجسمی مطالعه کردم ... البته اطلاعات شما برام مفید بود و خالی از لطف نبود چون باعث شد برم و یکبار دیگه کتابها رو دوره کنم

نه اختیار داری ... خیلی لطف کردی که اومدی و نوشتی ... ممنونم ... من هم همینطور
مثل همیشه سر بزنید و با نظر های خوبتون راهنماییم کنید ... بحر حال من سینما رو تجربی دنبال کردم نه مثل شما آکادمیک ... پس نظر های شما حتما برام مفید خواهد بود ... دریق نکنید ... ممنونم

پاستیلی شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام
بازم من...یاد قبلنا
خوبی؟

منو عفو نما داداشی

میشه کامنت قبل رو تایید نکنی؟میگم چرا
آخه اسم فست فوده(رستورانه تقریبا)معروفه
یکی از تو شهر ما رد شده باشه شنیده

ههه
افتادم تو تله!!!تایید نکن
اما جوابشو اینجا بده..........چیز مهمی نیست.کلا

دوتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پ.ن:ورژن جدید دوووووووووووووووووووووووووووووووتا!!!

سلاااام
باز هم تو ... همیشه تو ... باید تو
خوبم مرسی خواهری گلی

اختیار داری ... چرا عزیز داداشی؟

چشم ... رو چشم ... حتما

خواهش

م ن ب ی ش ت ر م ن ب ی ش ت ر م ن ب ی ش ت ر

پ.ن: ویرایش جدید منبیشترمنبیشترمنبیشتر

پاستیلی یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:05 ب.ظ

سهلامممممممممممممممممممممممم
خوبی داداشی؟دیدن عید رفتی آره؟
آفنر....با گل فراوان

ههه آدم از هر چی بدش میاد سرش میاد....افتادم میون مقادیر متنابهی!!!!گوشت اونم از نوع گوسفندی!!!!!!!
کمک

من از بوش بدم میاد.....بوی گوشت!تازه از صبح که هی قسمت کردیم.........اون جدا
پاک کردن اینا جدا

اههههههه من میخوام برم مهمونی!نباشم خونه فقط

خوبی راستی؟عیدت
هواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارتا مبارک

خوبم من
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

پ.ن:ممنون

سهلاااااااااااااااااااااااااام چطوری؟

خوبم مرسی ممنونم

عید دیدن نه ... کمپلت مسافرت بودند ... رفته بودند مشهد پیش امام رضا ... پهلوی خان داداشی.

گل فراوان؟ نه عزیزم اس ام اس فراوان و لبریز از کف :)

خونه بابا بزرگی؟
آره؟
خوش گذشت؟
الهی
خسته نباشی
ایشالا قبول باشه

خوبم
کپی رایتش رو اجازه گرفتی؟ :)
عید تو هم قریلونتا مباااااااااارک
میاد پوست جفتمونو میکنه ... کپی برداری غیر مجاز کردیم آخه

خوشحالم که خوبی ... باور کن
منبیشترمنبیشترمنبیشتر

پ.ن:
منم به همون دلیل ممنونم ... خیلی
همیشه
بقول خودت در کنج خاطراتم

شهرام یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام داداشی ..

عرض ادب و احترام....

شاد باشی ..

سلام داداشی مهربون

بزرگوارید ... عرض ادب از بنده بود ولی شما بزرگواری کردید تشریف آوردید

ممنونم ... تو هم همینطور ... ایشالا

پ.ن:
شکسته نفسی میکنی که میگی چیزی سر در نمیاری از سینما
البت قبول دارم که من چرت زیاد مینویسم
ولی به هر صورتی که هست بیا و به من سر بزن حتی اگه یه نقطه ناقابل هم که شده به عنوان کامنت برام بزار
میدونی که تعارف نمیکنم
اگه سر بزنی خیلی خوشحال میشم
خیلی ممنون

پاستیلی دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ

سلااااااااااام خوبی داداشی؟

آخ جووووووووووووون مشهد...خوشم اومد.حالا خدا کنه سرما نخورن..................داداشیم غصش میشه

آخی خسته نیستم ممنون.........خوب بود.اول این مامان بزرگ بعد اون یکی

کلا خوب بود..............حالا منتظرم هفته دیگم.بااااز عید
هورااااااااااااااااااااااااااااااااا

امروز روز خوبی بود..............اگه شب بابایی ببره منو خرید دیگه تکمیل میشه!!!
وا آره خوب................خرید دارم...هیچکی نمبره منو


نیکا خوبه؟مامانش چی؟اینهفته وقت نامبر ۲ هست نه؟جوووووووووووووووون

شاد باشی..تو چرا نرفتی مشهد؟پیش داداش بزرگمون؟

دفعه بهدی...............با هم.....اخیییییییییییییییی

روووووووووووووووزت خوش
دوتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلاااام خواهری خوبم مرسی

سرما: سفارشات لازم رو از طریق پیام کوتاه مبزور(نمیدونم یه جمله ای تو این مایه ها) داشتم.

آخییییی ... خسته نیست اصن :)

خوبه خوشحالم سرحالی

هیچکی نمبره این خواهری مارو ... الهی ... اگه بودم که میدونی کم نمیزاشتم برات

نیکا خوبه مرسی
مامانش هم خوبه ممنونم لطف داری
نامبر ۲ نه ... نیکادو :)
باید پنج شنبه صبح بره ولی به مامانه نگفتیم چون دلواپس میشه ... واردی که ... واسه همین گفتیم شنبه اون هفته ولی ما با یک عملیات چریکی و در سکوت کامل رادیویی خواهری رو ساعت ۷ با یک دستگاه هلیکوپتر آلبالویی رنگ هلی برن میکنیم دم بیمارستان سپاهان و بعد ایشالا ساعت ۹ و اینا یه ندایی به مامانه میدیم :)
دعا کن واسش ... مرسی

مرسی ممنونم ... )): ... چهار ساله نرفتم :(( ... بقول تو من میخوااااااااااااااااام ... داداشمون رو هم که خیلی دلم هواشو کرده ایشالا اگه رفتم قبلش یه ندایی میدم اگه بشه چشممون به جمالش روشن بشه

آره بهدی ... باهم ... پنبه دانه ... لپ لپ ... خاپیش خااااااا پیش :)

ممنونم مرسی خواهری مهربون
م ن ب ی ش ت ر م ن ب ی ش ت م ن ب ی ش ت ر

پ.ن:
امروز عصر یه دعای حسابی کردم همه رو ... شدید ... حالی داد ... طبق معمول شما هم که جای خود داشتی ... همه احتمالات رو در نظر گرفتم و دعات کردم
از >(:

الهام دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
چطوری
خوش می گذره
ای خدا فردا می یاد
ببین چه قد عصبانیم
.....................................................................
بی خیال بابا
وقتی جناب مدیری کپی رایت رو گذاشته زیر پا و از روی دایی جان ناپلئون نسخه مضحک ساخته من چی بگم
.....................................................................
جمعه عروسی بودم شنبه پا تختی
چه قد خوب بود اگه ویدا وسط رقص زنگ نمی زد بگه محمد زنگ زده سه شنبه می یاد ...
ولی من از لجش کلی رقصیدم
البته مثل همیشه با حفظ حریمها
....................................................................
ای خدا از بس با گوشیم حرف مفت زدم باید فردا قطع بشه
بابا لج کرد برای عروسی کلی خرج سر و صورت و لباسم کرد ولی اصلا پول مو بایل رو به رو نمی یاره منم که مغرور گفتم خسته شدم می خوام قطع بشه
مردم از این همه تظاهر
.....................................................................
هامون رو خیلی دوست دارم ولی نشد که مطلبتو درست بخونم .سیوش کردم
.....................................................................
مراقب خودت باش
هوار هوارتا
خدانگهدار

سلام
خوبم
بدی نیست شکر .. خوبه مرسی
از سلام کردنت به خدا فهمیدم یه چیزیته
دانم ... احتیاجی به بروز دادن نیست تابلوئه ولی آخه چرا ... حالا بعد از این همه وقت اومده گیر ندی بهش خوب
.....................................
هیچی شما فقط عفو کنید و خوش اخلاق باشید لفتا :)
.....................................
حالا دیگه هماهنگ نمیکنی :)
امیدوارم خوش گذشته باشه
.....................................
منو بگو
تاحالا سابقه نداشته این مودلا واسم قبض بیاد ... رقم سنگیییییین :) ... حاجاقای ماهم داره چیز آب میده سطل سطل :) ... ولی تا بیستم وقت داره ... اگه دیدم گوشش بدهکار نیست باید برم بلاخره سر اندوخته نهانم ... پشت قاب ترمه تو اطاقم )): ... به کسی نگیااا ... اخه یکی نیست بگه این بابا اول کادو خریدن و ول خرجیشه یکی کمکش کنه آخه )): ... حالا تا بیستم خدا بزرگه ... از این ستون تا اون :)
.....................................
بابا تو هم که هامونی هستی
ایییییی مهشید )):
.....................................
چشم حتما ... ممنونم لطف داری خواهری
هوار هوارتا ... ابدای جدید بود جالب بود
خدا نگهدار

پ.ن:
هرکی بیاد میگم بهش که امروز دعاش کردم چون همه امروز تو دعام بودند
امروز دعات کردماااااااا خواهری

پاستیلی سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ

سهلاااااااام خوبی چطوری داداشی؟
اینجا به طرز کشنده ای یخ بندان هست.بدون یه دانه برف یا بارون!!

بی انصافی هم حدی داره!!!!!!هههه عادت داریم دیگه.اما عجیب سرده.خاصیت کویره سرما بدون دلیل!!!

جات خالی نباشه..............گرم باشی

آره دانم.مامانی دلواپس..........همیشه دلواپس.آخی مامانای مهربون.ایشالله ساعت ۹ یه نی نی خوشمل ساااااااالم عزیز رو دایی بغل گرفته میاد میگه مامانی میبینی چقده به داییش گشته؟

هههه جوووووووووووووووووووووووووووون

خوبم من.؟؟آره مشهد..................... زود برین..۲ تایی
اوکی؟یاد منم باش

خرید نرفتیم.چون آبجی بی حافظه داشت شیرینی میپخت!آخه هوشمند چرا یادت رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟والله نیدونم

هه اما شیرینی شکلاتی خوبی شد
بفرما عزیز

دوتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پ.ن:ممنون.......................دعای خوبی بود!!!!منم یادت هستم.دانی

سلام ... ببخش کوتاه جواب میدم ... مخم یخ کرده اصن نمیتونم ... حال پلک زدن هم ندارم ... در کیس کامی شله هی ویز ویز میکنه داره اعصابم خورد میشه ولی حالشو ندارم حد اقل یه لگد بهش بزنم :)

الهام چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ http://lemonarts.blogfa.com/

سلام...
مقایسه جالبی بود شاید در نگاه اول این دو فیلم قابل قیاس نباشند اما نگاه شما جذابیت خوندن رو داشت و دیوار رو می شکست... کماکان موفق باشید.

سلام ... خیلی لطف کردید اومدید ... ممنون

پاستیلی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ب.ظ

سهلااااااااااااااااااااااام داداشی گل
خوبی کجایی؟دارم یخ میزنم....................................

آقا این مهران مدیری چه میکنه
خوشم میاد از باغ مظفر شدیید

گفته بودی چیزایی که باید رو نمدونی
چیزای دیگه رو همهشو میدونی!!

هه شرمنده تغییر خواهی کرد
اجبارا........مطمئن باش

اخلاق ندارم


وری ساری!رووووووووز خوش
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

فردا نی نی میاد؟

سهلااااااااااااااام خواهری گل
همین دورو بر ... منم منجمددددددددد
خلی سره اینجا ... خیلی

شرمنده ... شاید در مجموع نیم قسمتشو دیده یاشم

شاید ... :)

مثل من ... ۵۰ درصدش ماله سرماست ... برم یه فیلم ببینم اشکی بریزم شاید خوب شم

روز تو هم خوش

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

آره ... دعا کن برا مامانش

پاستیلی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ

سلاام باز من
حالم بهتر بود

اما یه سر به گیلاس خانوم بزن
شوک بدی بود
افتضاحم در حال حاضر

سلام
بازم تو همیشه تو باید تو

چرا؟
نمیرم ... لوس بازی در نمیارم ... خودم حالم خراب هست به اندازه کافی
لطف کن اگه خبر بدیه آروم بهم بگو تا بعد خودم برم یه سری بزنم

پ.ن:
وقتی وبلاگم رو باز میکنی آیا عکس هاش هم باز میشه یا نه
از من که همش ضربدر قرمزه ... یه ۴ ~ ۵ روزه اینجوریه

الهام پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام چطوری داداشی
قراربود دیشب بیام اصفهان عروسی ولی به خاطر امتحانای من و بهار نشد
الان حالم حسابی گرفته است عروس از دوستای بچگیم بود
حیف شد
مراقب خود ت باش
هوارتا
بای

سلام خواهری ... خوبم مرسی

بهتر
آخه اینجا اینقده سرد شده که حد نداره ... حتما مریض میشدی ... امروز دیدم رودخونه یخ بسته بود ... باورت میشه؟

الهی

چشم ... منم هوارتا ... خیلی ممنون

خدافس

پاستیلی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:24 ب.ظ

سلاام خوبی داداشی؟کجایی؟یخ نزن
جوونی هزارتا امید داری..........................ههه بی نمک

نه جدی

چرا نرفتی خودت ببینی چی شده...نمیشه گفت....از یه جور بی اعتمادی گفته...اینکه کار به طلاق نخواهد کشید اما

اما حالش بده................مثه من

اما من میدونی تصمیم دارم.تصمیمه کبری!!
میخوام دست بگیرم به زانوی خودم...از جام تکون بخورم


برام آرزوی موفقیت کن

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا
پ.ن:حالم خوبه.خبری نیست

سلام خواهری ... همینجام ... یکم نمک باید بپاشی شاید یخم واشه

جوونی
جالب بود
رفت جزو لیست کلمات قشنگم

چرا نرفتم؟
مطلب داره
داستان داره
منو که میشناسی کدوم کاریم به آدمیزاد رفته که این دومیش باشه

نگووو

دانم ... مثل منم

تصمیم کبری!!
یا علی ... الهی موفق باشی ... الهی

مثل همیشه ... چشم

منبیشترمنبیشترمنبیشتر
پ.ن: خیالم راحت شد ... ممنون که بهم خبر میدی ... درک میکنی

محسن پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 ب.ظ http://ax3xy.blogsky.com

وبلاگ جالبی داری
به منم سر بزن..........تبادل لینک هم می کنم

ولی شما وبلاگ جالبی نداری چون دوروز نشده فیلتر میشه

زدم

سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد