MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

کازابلانکا , شاهکار رومانتیک دوران طلایی سینمای کلاسیک (3/3)

مثل تمام کسانی که نسبت به فیلمهای مورد علاقه شان خیلی حساسند من هم نکاتی را در رابطه با این فیلم و شخصیتهایش پیدا کرده ام که دانستن آنها می تواند جالب باشد :

چیزی که در مورد ریک جالب به نظر می رسد و مرا حسابی تکان داده است عشق او نسبت به الزا نیست بلکه توانایی او در پیدا کردن چیزی فراتر از عشق است .

شخصیت لازلو هم مثل یک خوک می ماند چون هم خدا را می خواهد هم خرما را ! او چه جور مبارز جدی مقاومت است که زنش را با خود به این طرف و آن طرف می کشاند و او را در معرض خطرات بی مورد قرار می دهد. تنهاتوجیه برای ما این است که بگوئیم خودپسندی او نیاز به تعریف و تمجیدهای زنش دارد. یک قهرمان واقعی حتما کازابلانکا را به تنهایی ترک می کرد هم بخاطر کارش هم بخاطر خیر و صلاح زنی که دوستش دارد. لازلو آنقدر کودن است که حتی نمی تواند ببیند بین ریک و الزا چه می گذرد. فیلم سعی می کند تا به ما بفهماند که الزا هر دومرد را دوست دارد ولی مامی توانیم بفهمیم که در قلب الزا چه می گذرد ... .

"بوگارت" هیچ وقت آنقدر احساس برانگیز ظاهر نشده است مردی که همراه بطریش سیگار به لب در تنهایی نشسته و غرق در افسوس و دلتنگی می باشد . بی رحمی ای که با آن الزا را موردحمله قرار می دهد واقعا دردناک و شکنجه آور است. چون این طرز حرف زدن بیش از آن که الزا را ناراحت کند خود ریک را زجر می دهد. او روی زخم خودش نمک می پاشد .

الزا در فهمیدن این مطلب کمی کند ذهن به نظر می رسد ولی در حقیقت این یکی از حقه های فیلم است که الزا را همیشه ودر هر اتفاقی که می افتد کمی عقبتر از جریان قرار می دهد .



اگر همانطور که در افسانه فیلم آمده است و حقیقت داشته باشد و صحنه نهایی فیلم تا روز آخر نامشخص بوده است و اینکه برگمن نمی دانسته که بالاخره الزا نصیب کدامیک از مردها می شود تاحدودی گیج ومنگ بودن اورا توجیه می کند . ولی متاسفانه این افسانه دهان پرکن نمی توانسته حقیقت داشته باشد چون اعتقادات عمومی حاکم بر هالیوود آن روزها نمی توانست اجازه بدهد الزا مردی را که قانونا همسرش بوده به خاطر مردی که عاشقش است ترک کند .با این وجود برگمن هنوز هم کاملا متقاعد کننده به نظر می رسد . وقتی که در فرودگاه از یک مرد جدا شده ودر کنار مرد دیگری می ایستد او دوپاره شده است . پریشانی و سردرگمی عاطفی در حضورمردی که دوستش دارد همواره یکی ازخصوصیات بارز بازیگری برگمن بوده است. در "بدنام" ساخته "هیچکاک" که فیلمی با درون مایه ای کمابیش شبیه کازابلانکا است کری گرانت که عاشق برگمن است مجبور می شود به خاطر هدف برترش در مبارزه با دشمن وانمود کند که این گونه نیست و اینجاست که می توانیم خصوصیت بارز برگمن را ببینیم .





کارگردانی "مایکل کورتیز" هم از هر نظر کاملا صرفه جویانه بوده است . نکته قابل توجه این است که او تصویری را ارائه می دهد که برای درکش بیننده باید کاملا در آن غرق شود او به راحتی اینکار را انجام می دهد بدون آنکه کسی اصلا متوجه این شود که این صحنه ها اصلا کارگردانی هم داشته است! او به طور معمول از همان شیوه روایی و داستان گویی سینمای کلاسیک استفاده می کند همانطوری که "گریفیث" آن را تعریف کرده است و در هزاران فیلم ساخته شده قبل ازکازابلانکا به کار رفته است : آماده کردن نما ـ حرکت ـ مدیوم ـ‌ نما ـ کلوزآپهای متعدد ـ نماهای دید اشخاص و عکس العمل ها .



”مایکل کورتیز“

آیا نمایی درکازابلانکا هست که بدون در نظر گرفتن بقیه فیلم و فقط برای خودش فیلمبرداری شده باشد؟‌من که فکر نمی کنم ! کورتیز همه کاره فیلم و داستان است او حتی از شخصیتهای فیلم هم گوی سبقت را ربوده است هیچ کس نمی پرسد که آن نمای محشر را در کازابلانکا دیده ای ؟ چون هیچ نمای محشری که از سایر نماهای دیگر متمایز باشد وجود ندارد و اگر کسی هم این طور فکرکند دچار اوهام شده است .

وقتی از "هوارد هاکز" خواستند تا فرمول یک فیلم بزرگ را تعریف کند گفت : سه صحنه عالی بدون صحنه بد . کازابلانکا در فرمولش این کار را با ۴ صحنه انجام داده است .



”راجر ابرت“

منبع: سایت savezva.persianblog.com
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد