MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

N O N A M E L A D Y - ترشحات یک ذهن نم کشیده

 

قبلنا داستان های کوتا پست مدرن مینوشتم ولی حالا نوشتنم مثل سابق نمیاد

اینم یک دوره ایه واسه خودش

هوا بارونی شدید بود اینه که کسب و کار رو تعطیل کردیم و اومدیم خونه ... یک فنجون چای داغ که مامانی واسه گل پسرش آورده ... و یک ذهن نم کشیده ... اینه که به نتیجه بهتری نمیشه رسید.

 

 

آسفالت خیابون خیسه

سنگفرش پیاده رو خیسه

کف پشت بوم خیسه

چشم های من؟

 

تو ماشین ... مبایل ... هق هق ... صدای بارون رو سقف

کی میتونه بداد من برسه؟

معلومه ، رطوبت

رطوبت چشم ها که غم رو فراموش کنم؟

نه اصلا

رطوبت ... همون بخار آبی که روی شیشه نشسته و باعث میشه که کسی منو از بیرون نبینه

کسی نتونه گریه منو ببینه.

 

تاحالا تو چت دستتون رو روی شیشه مانیتور گذاشتید؟

اون میگه من دستم رو گذاشتم سمت چپ پایین ... تو هم بذار

و وقتی منم همون جا دستم رو گذاشتم دیدم اون ناحیه گرم ترین قسمت شیشه مانیتوره.

 

تورو خدا این بشر ، این انسان چیه؟

فقط خدا مارو میشناسه

بخدا فقط خدا ما هارو ، ما آدمارو میشناسه.

 

خودم رو با کسی مقایسه نمیکنم

فقط فهمیدم خدا عالی مقام ترین بنده خودش و پست ترین بنده خودش رو با همین عوامل طبیعی محافظت میکنه

عالی مقام ترین بنده خودش رو با تنیدن تار عنکبوت به دهنه غار

و

پست ترین بنده خودش رو با بخار آب نشسته روی شیشه ماشین

چون اگه یکبار دیگه فلانی منو در حین گریه کردن با گوشی مبایل میدید کارم تموم بود.

 

تویی که بخاطر من میخوای بری

تو این گریه هامو میشنوی ولی هنوز به من شک داری

تویی که بخاطر من میخوای بیای

پس بیا ... خواهی آمد ولی سنگینی قدم هایت مرا خواهد کشت

فقط ... روز.

همیشه در قلبم باقی خواهی ماند

روی ورودی آئورت قلبم که خونم عطر تورو بگیره و در سراسر بدنم جریان پیدا کنه

اگه دیگه نتونم ببینمت یا بشنومت ... دعا میکنم برات

خودت میدونی خودم میدونم

هیچکس نتونست این نوع این رابطه رو درک کنه بغیر از من و تو

به شرافتی که ندارم قسم ... به شرافتی که ندارم صاف بودیم

حتی تو هم شک میکنی ... توایکه این وبلاگ رو بخاطر تو راه انداختم

گناه من فقط صادق بودنه.

 

- عجول نوشت:

لطفا تعصبی برخورد نکنید و نگید با این حرفت آسمون به زمین میاد ... تو چطور خودتو میتونی با رسول خدا تو کفه های یک ترازو قرار بدی؟

 

- کافر نوشت:

هنوز عذابی نیومده

من هنوز زنده هستم

پس کفری نگفتم.

 

- حکمت متعالیه نوشت ... شیخ نوشت ... ملاصدرا نوشت:

هر شیئ یا جسمی که توی این عالم هست ، یک تمثال یا صورحقیقی داره در عالم دیگر

اینجا عالم ماده

اونجا عالم حقیقت و معنی

اینجا جسم ... ماده ... شکل ... اندازه

اونجا حقیقت بدون محدودیت

اونجا دلیلی نداره افراد با مشخصات متفاوت کنار هم باشند

اونجا هرکسی تو درجه خودش سیر میکنه

اونجا جا برای همه هست ... و هیچ تداخلی پیش نمیاد ... چون نه زمانی هست نه مکانی

اما اینجا عالم ماده ... محصور در زمان و مکان

اینه که من و ایشون اجبارا باید باهم برخورد داشته باشیم

چون محصوریم در زمان و مکان.

تحلیل فیلم - ماهی بزرگ

 

 

یک فیلم به همین سادگی

یک دروغ به همین بزرگی

یک حس به چه زیبایی

 

از کارگردان ادوارد دست قیچی(تیم برتن) ... تخیلی دوباره ... زیبایی بچه گانه و صداقتی نانوشته که یکبار دیگه بخوابیم ... یکبار دیگه بچه بشیم ... یکبار دیگه انسان بشیم.

 

داستان یک مرد سالخورده که در بستر بیماریه و میدونه که داره میمیره

پسر بعد از سه سال که با پدرش قهر بوده اومده که تو لحظات آخر کنار پدرش باشه

اون سه سال پیش با پدرش قهر کرده چون پدرش همیشه تو محافل و مجالس داستانهای عجیب و غیر باور تعریف میکرده و باعث خجالت پسر میشده

حالا بازم پدر داره مثل سابق کار خودش رو انجام میده ... داره داستان زندگیش رو واسه عروسش تعریف میکنه

بازم.

 

داستانهای عجیب و غیر قابل باور ... دروغ هایی به چه بزرگی ولی انقدر شیرین که جرات نداریم به زبون بیاریم که این فیلم دروغه.

تاحدی شیرین که خودمون هم با فیلم همراه میشیم و نمی خوایم هیچوقت فیلم تموم بشه چون تموم چیزایی که تاحالا تو رویا هامون دیدیم و دنبالش گشتیم رو حالا داریم تو این فیلم می بینیم

و به چه زیبایی میبینیم و لذت میبریم.

 

این فیلم پر از جلوه های دیجیتالیه ... حتی بیشتر از فیلم مرد عنکبوتی ولی هیچوقت به ما توهین نمیشه که چرا داریم این دروغ ها و این فیلم رو میبینیم.

 

کارگردان بقدری با خلوص این فیلم رو ساخته که حس نمی کنیم که ذهنمون دلخوش به جلوه های دیجیتالیه ... برعکس داریم لذت میبریم ... وقتی فیلم تموم میشه نمیتونیم حس کنیم که دروغ چیه و یا واقعیت کدومه ... فقط حس میکنیم که داشتیم یه تیکه شکلات رو گوشه لوپ مون جابجا می کردیم.

 


پدر میدونه که در آخر چجوری خواهد مرد

این فیلم در ظاهر یک فیلم عشقیه ولی در باطن و در تودرتوی این فیلم که پر از داستانهای فرعی و متفاوتیه حرف هایی برای گفتن داره.

 

یک توصیه دوستانه میکنم و اون اینه که اگه به فیلمی برخورد کردید که پر از داستانهای متفاوت و یا پر از شخصیت های مختلفه بدونید که تحلیل این فیلم به دوصورت بیشتر نیست:

یا اینکه بایک فیلم مفرح و عامه پسند و سرگرم کننده طرف هستید یا با یک فیلم عمیق معنا گرا که از یک کارگردان مهمه

پس اگه تشخیص دادیم که با یک فیلم مهم طرف هستیم باید بدونیم که هر شخصیت یا هر داستان تودرتو رو بصورت یک اپیزود مستقل روش فکر کنیم ولی بدونیم که همه شخصیت ها و اپیزود ها دست بدست هم میدند تا به یک حقیقت واحد برسیم.

 

تو این فیلم همه چیز امکان داره

یک دختر 8 ساله عاشق یک پسر 18 ساله میشه

یا یک پسر کوچولو ... نحوه و زمان مردنش رو توی چشم یک جادوگر میبینه ... پس چون میدونه کی و چه زمانی میمیره اینه که خودشو تو هر شرایطی و هر خطری میندازه تا زندگی رو پشت سز بگذاره و با خیال راحت به سن پیری میرسه.

تو این فیلم هر چیزی امکان داره.

 

این فیلم پر از داستانهای تودرتوی مجزاست که همگی در راستای یک داستان واقعی فعالیت می کنند

از اون فیلم هایه که نمیشه تعریفش کرد که فلان شخصیت چیکار کرد و کجا رفت تا به چی برسه بلکه وقتی شخصا فیلم رو دیدیم ... بعد از پایانش یک احساس خوب به آدم دست میده که خیلی لذت بخشه که قابل تعریف نیست.

 

چندتا از دیالوگ هاش رو نوشتم که بخونید:

 

-  بعضی از ماهی هارو نمیشه گرفت.

 

-  در یک ظرف کوچک ماهی کوچک خواهد ماند ولی در یک محیط بزرگتر ماهی 2 برابر 3 برابر یا بزرگتر میشه.

 

-  بزرگترین ماهی رودخانه به این خاطر بزرگه که هرگز شکار نشده.

 

-  دختر: تو چند سالته؟

- پسر: 18

- دختر: من 8 سالمه ... وقتی 18 سالم بشه تو میشی 28 سال ... وقتی من 28 سالم بشه تو میشی 38 سال

- پسر: تو ریاضیاتت خیلی خوبه

- دختر: 38 سالم که بشه تو میشی 48 سال اونوقت دیگه فرق زیادی باهم نداریم

- پسر: ولی حالا تفاوت هامون زیاده ... نه؟

- دختر: اوهوم

 

- وقتی کشتی به راه افتاده دیگه کاری نمیشه کرد ...  فقط احمق ها بدنبال اون میدوند.

 

 

 

نام فارسی: ماهی بزرگ

محصول سال: ۲۰۰۳

ژانر: ماجراجویی . کمدی . درام . فانتزی

کارگردان: تیم برتن

 

مشخصات در سایت فکسون:

http://www.fexon.com/movieinfo.php?mid=530

 مشخصات در IMDB:

http://www.imdb.com/title/tt0319061/

 

  

ارادتمند:

MAX PAYNE

گذارش هواشناسی

بعد از یکی دو هفته که اینجا ابریه ... از اون ابر های کلفت که من دوست دارم بلاخره دوروزه دل آسمون وا شد و کلی درد و دل کرد.

دوروزه بارونی میاد اینجا ...

امروز جوری بارون میومد که بعدالظهری ما تعطیل کردیم اومدیم خونه

تا اومدیم جمع کنیم که دیگه اصن هوا برفی شد ... اونم چه برفی

خلاصه اومدیم خونه دیگه

برم یچیزی بخورم و یه فیلم خوب ببینم و یک آپ جدید بکنم ... فچ کنم میخوام راجع به فیلم بیگ فیش بنویسم.

میام امشب دوباره

تحلیل فیلم - راه های کارلیتو

 

 

Carlito’s Way

 

 

I CHANGE

قبلش بگم حالم خوبه

اما حال مکس بده

آخه آل پاچینو ی عزیزم رو کشتند.

 

دیشب بلاخره آرشیو فیلم های آل پاچینوی من تقریبا کامل شد

هم زبان اصلی هم زیر نویس

تقریبا جوره ... خوباش رو جمع کردم ... دست اقا مصطفی ویدیو کلوپ درد نکنه اونم خیلی کمک کرد

امشب هم قراره عطر خوش زن رو بگیرم ... از نظر بازی فیلم فوق العاده ایه ... اونجا نقش یک نابینا رو به زیبایی هرچه تمام بازی میکنه ... جوری که وقتی همون سال اومد که اسکار بهترین بازیگر مرد رو بگیره گفت: دیگه کم کم وقتش بود.

 

اما دیشب راه های کارلیتو رو دیدم

حالم بده

دوباره من فیلم دیدم

کشتنش

توف به این زندگی

چرا وقتی یه آدم میخواد عوض بشه ... محیط اطراف عوض که نمیشه هیچی تازه بدتر هم میشه ... قرار بود 30 سال حبس بکشه ولی با تلاش یک وکیل (شان پن - که بعدا ناتو از آب در اومد - ت خ م  س گ) به 5 سال تقلیل پیدا کرد.

حالا میخواد مثل یه آدم زندگی کنه ولی مگه میذارند.

میخواد 70 هزار دلار جور کنه و بره باهاماس و آژانس اتومبیل کرایه رو با دوستش شریک بشه ولی پولی در کار نیست. فعلا با ترفند هایی که از دوران خلاف کاری گذشتش بلده داره یه نایت کلوپ رو میچرخونه تا خورد خورد پول در بیاره.

 

هرچی میخواد نزدیک خلاف نشه نمیشه ... ولی خلاف بهش نزدیکتر میشه

خودمونیم ولی 5 سال پیش بد جونوری بوده هاااا

چقدر به قاضی گفت من عوض شدم چقد گفت ولی مگه میذارن

همه چیز عوض شده ... همه چیز ... دورو برش پر از نامردیه و کشت و کشتار

بقول خودش من چند سال مگه نبودم که اینهمه همه چیز عوض شده؟ ... مینی ژوپ دیگه معنی نمیده و نوع رقص ها جوری عوض شده که من نمیتونم دیگه برقصم.

 

خلاصه میره با معشوقه سابقش (گیل) آشتی میکنه چون ... گیل ازش دلخور بود چون وقتی کارلیتو میخواست بره زندان برای اینکه گیل آزاد باشه و نگران نباشه اونو بی خبر تنها میذاره و میره.

 

حالا آخرای فیلمه:

ساعت 11 و تو ایستگاه قطار

گیل منتظره که کارلیتو با پول ها بیاد تا برند بقول خودشون پارادایز و با بچه ایکه تو شکم گیل هست ... با بچه خودش ... با گیل ازدواج کنه و یک زندگی جدید شروع کنند.

 

کاری نداریم که با چه نکبتی رسوند خودشو به ایستگاه و از دست چندین نفر فرار کرد ولی تو لحظه آخر که میخواستند سوار بشند بوسیله یکی از دشمنای کارلیتو که ربطی به این تعقیب و گریز اخیر نداشت هدف گلوله قرار میگیره (کارلیتو چرا اوجا توی اون خیابون خلوت نکشتیش با اینکه میتونستی ... چوب دلرحمی خودتو خوردی ... باید میکشتیش فلان فلان شده رو).

کارلیتو تیر خورد و ...

 

بمیرم ... از فاصله نزدیک ... دوووتاااااااااااا با صدا خفه کن ... بمیرم ... افتاد زمین ... همینطور چشمش به سقف خیره بود ... گیل هم که داشت خودشو میکشت واسش ... چقده بوسیدش ولی ...  کارلیتو پول هارو به گیل داد و چشماش رو بست ... آخ ... توی بیمارستان چشمش به تابلویی که تصویر ساحل دریا رو نشون میداد خشک شد ... همون ساحل که قرار بود با گیل برند اونجا ... بمیرم ... چقدر درد کشید ... اشکم هنوز جاریه لامصب ... اه ... اه ... چرا مردی؟ ... من تو همه فیلم ها خودمو جای پاچینو قرار میدادم ولی تو این فیلم چرا جای گیل بودم؟ ... همش دارم گریه میکنم ... عاشقشم ... پاچینوی عزیزم ... کارلیتوی من ... دیگه کی شبا منو نوازش میکنه؟.

 

 

 

یکی از تاثیر گذارترین تیتراژ های پایان فیلم تاریخ سینما ... چون کل فیلم تو لحظه آخر از جلوی چشم آدم رد میشه

چون توی این فیلم کارلیتو تو یک نایت کلوپ شریک بود و یجورایی صاحبش بود

رقص ... آواز ... کوکایین ... سکس ولی به هیچی توجه نمیکرد چون هدفش این بود که 70 هزار دلار دربیاره و گورشو گم کنه

به هیچ زنی توجه نمیکرد

اما گیل از قبل یک رقاصه باله بود و هنوز هم به کارش ادامه میداد

کارلیتو به هیچ زنی توجه نمیکرد ... فقط حواسش به گیل بود

وقتی تو بیمارستان مرد و چشمش به اون تابلوی پارادایس Paradise خشک شد ... تصویر تابلو از حالت سکون خارج شد و افراد داخلش زنده شدند ... یک زن بود که به زیبایی کنار ساحل میرقصید که از فیزیکش مشخص بود که گیل بود  و چند تا بچه که ظاهرا بچه هاشون بودند

اون تصویر تا مدت طولانی متحرک بود و تیتراژ داشت روی اون حرکت میکرد

چقدر گریه کردم ... هق هق ... مردشورتو ببرن کارلیتو چرا اینقده مهربون بودی.

 

 

فیلمش خیلی شبیه بازی مکس پاین بود و همچنین به زندگی خود من

فیلمش مونولوگ داشت ... حتی لباس های کارلیتو مثل لباس های مکس پاین بود

مونولوگ های فیلم که صدای ذهنی کارلیتو بود و دایم روی فیلم حرف میزد اونم باصدای گرفته پاچینو درست مثل مکس پاین که مونولوگ داشت ... درست مثل خودم که در روز مونولوگ میگم اینقدر که خسته میشم از خودم و فقط هندزفری مبایل میتونه جلومو بگیره که مونولوگ نگم اونجا بازم دارم با سرعت فکر میکنم ولی حداقل ابراهیم تاتلیس بجام حرف میزنه

 مونولوگ ترکی ... راستی باید یه دیکشنری زبان ترکی بخرم چندتاش رو بلدم مثل

San siz

Sevda

Ebed

gal

ولی بقیشو اصن

 ... درست مثل خودم بود همه چیزش ولی فقط صاحب نایت کلوپ نبودم ... مثل من

I CHANGE

 

...

 

فیلم با یک سکانس شروع میشه و با همون سکانس تموم میشه فقط مونولوگ هاش عوض میشه

نماهاش همون نماهای تیر خوردن کارلیتوهه که میبرنش به بیمارستان ولی مونولوگ های سکانس اول و آخر فیلم باهمدیگه فرق میکنه

 

 فیلم با این مونولوگ ها اغاز میشه:

یکی داره منو میزاره روی زمین

میتونم حس کنم ، ولی نمیتونم ببینم

اصلا نترسیدم ، قبلا هم اینجا بودم

وقتی در خیابان صدوچهارم تیر خوردم

لطفا من رو بیمارستان نبرید

اورژانس نمیتونه کسی رو نجات بده

حرومزاده ها همیشه نیمه شب ضربه میزنند

وقتی که تو بیمارستان فقط انترن های تازه کار هستند

یه نگاهی به این احمق ها بکن چجوری دور خودشون میچرخند

چرا؟

چون انتظار نداشتند من اینقدر زنده بمونم

بیشتر هم گروهی هام خیلی وقت پیش از بین رفتند

نگران نباش

قلب من هرگز از کار نمی افته

هنوز آمادگی خداحافظی رو ندارم

 

 

و با این مونولوگ ها تموم میشه:

بچه ها متاسفم

ایندفعه حتی تموم بخیه های دنیا هم نمیتونند خوبم کنند

دراز بکش

دراز بکش

قراره توی قبرستان هرناندز خیابان 109 دفن بشم

همیشه میدونستم سری به اونجا میزنم

اما نه به این زودی ها

آخرین بازمانده پورتوریکویی ها

شایدم آخرین نباشم

مطمئنم گیل مادر خوبی میشه

یک کارلیتو بریگانته جدید و پیشترفته

امیدوارم عقلش کار کنه و با پول از اینجا بره

این شهر جایی برای قلب های بزرگی مثل اون رو نداره

متاسفم عزیزم ، تمام سعی خودم رو کردم

واقعا میگم

اما نمیتونی همراهم در این سفر باشی

حالا دیگه لرز شروع شد ، آخرین فرصت برای نوشیدنی

کلوپ داره تعطیل میشه ، آفتاب غروب کرده

برای صبحانه کجا میریم؟

یجای نزدیک

شب سختی بود

خسته ام عزیزم

خسته

 

 

 ...

 

آل پاچینو هم بازیش بی همتاس هم صدای گرفتش تاثیر گذار

اونجا که میگه:

Don’t Worry

Sorry Baby

 

 اون کسیه که بازی در متد اکتینگ رو که خیلی مهمه با گرمی بازیگر های کلاسیک تاریخ سینما در آمیخته و بصورت نوع جدیدی از بازیگری ارائه داده.

 

 

 

 

 

- قیصر نوشت:

قیصصصصصصصصصصصصصصر ...

کجایی که داش کارلیتو رو کشتند.

 

- وی جی (آمیتا باچام) نوشت:

پدر من نمیخوام بمیرم ... اینجا سرده.

 

- تاتلیس نوشت:

http://h1.ripway.com/ehsan1980/for%20blog/mp3/ibrahem01.mp3

تورو خدا کسی ترکی بلد نیست؟.

 

- سگ پاچه بگیر نوشت:

امروز دیدم اخلاق ندارم اگه برم بیرون پاچه بقیه رو میگیرم

باید یه فیلم خوب ازش ببینم تا حالم جابیاد.

 

- فامیلی من نوشت:

موندم تو خونه و شدم مرد خانواده

چقدر پرده کرکره باز و بست کردم و چراغ سوخته های خونه و پارکینگ عوض کردم

بمییییییییییییییییرم واسه خودم

نردبون دوطرفه ... بپا نیوفتی ... مواظب باش برقه هااا ... اونطرف تر آره خوبه ... سفتش کن ... دستت درد نکنه بیا پایین.

 

- دیگه نوشت:

دیگهههههههههه

آرشیوم رو سروسامون دادم ... چند تا کلاسور نو خریدم و امروزی ها رو که رایت کردم گذاشتم توش

یه کپی از ایمیج هاش رو هم  ریختم رو دی وی دی ... گذاشتم برا روز مبادا که اگه خدای نکرده زبونم لال یکیش خراب شد به چکنم چکنم و منت کشی نیوفتم.

 

- حکمت نوشت:

بقول دون کورلئونه تو فیلم پدرخوانده:

همیشه تو زندگیم جوری رفتار کردم که از کسی معذرت نخوام

اینه که یه کپی پشتیبان همیشه رو دی وی دی دارم.

 

- مامانی نوشت:

بیا یکم از اون اطاق بیرون.

 

- میرم بیرون نوشت:

میرم بیرون خودمو نشون میدم و برمیگردم ... میگم بیا اومدم بیرون ... یاد فیلم پالپ فیکشن افتادم که گفت: یچیزی بگو اونم گفت: یچیزی.

 

- فرامرز اصلانی نوشت:

دستم بگییییییییر دستم را تو بگیر

التماسهههههه دستم را بپذیر

درمانی باش پیش از آنکه بمییییییییییییرم

 

- مکس نوشت:

از بوی تو ... چون پیراهن تو ... آغشته شد جانم با تن تو ... آغوشی باش تا بوی تو بگیرم

آغوشی باش ... آغوشی باش

تا بوویه توبگیییییییییییییییییررررررررررررررررررم.

 

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

نقد دموکراسی از دیدگاه یک ذهن خطرناک دیشب سیب خورده

  

جعفر خان از فرنگ برگشته

خدا بیامرزه علی حاتمی رو اسم یکی از فیلم هاش بود

نه کسی خودشو شناخت نه فیلماشو ... بمیرم.  

 

دیشب که نشد بخوابیم آخر یه فیلم دیگه از جعفر پناهی دیدم ... فیلم آفساید.

نگید مکس از دایره فیلم دیدن عقبه ... من تو آرشیوم فیلم هایی دارم و ندیدم که اگه به کسی بگم باورش نمیشه مثل فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی ... من عقیدم اینه هر فیلمی رو باید تو زمان خودش دید تا بیشترین تاثیر رو داشته باشه ... هنوز زمان دیدن راننده تاکسی برام نرسیده.

 

فیلم آفساید هم از این قائده مستثنا نبود(آخ جون فچ کنم درست نوشتم شراره جون؟ مستثنا ... راستی امروز اینجا ابریه از اون ابر های کلفت که من خیلی دوست دارم و خورشید نمیتونه عرض اندام کنه ... هوراااا)

آفساید رو من همون اوایل از دست فروش های کنار خیابون میدون انقلاب گرفتم ... چند هفته پیش هم که آقا مصطفی ویدیو کلوپ دی وی دی اونو بهم داد ولی هنوز تو مودش نبودم که ببینم ... هرکی میرسید میگفت آفسایدو ندیدی؟ زکی بابا خیلی عقبی ... بزا بگند ... هرچی میخواند ... دیشب مودش بود ... مود آفساید و بلاخره دیدمش.

 

اینقده از دستش عصبانیم که نگو

بابا جعفر جون عزیزم ... معلومه با این سبک فیلم ساختنت باید گوشه نشین بشی ... آخه اینقده تابلو که به زمین و زمون گیر نمیدند ... معلومه فیلم هات سانسور میشه ... آخه عزیز چرا اینقده تابلو نقد نظام می کنی ... مگه تو طرف دار دموکراسی نیستی؟ ولی خودت با تیغ تیز هنر میوفتی به جون سیاست بی پدر و مادر ... قبلش باید بگم من دموکراسی رو قبول ندارم حتی بهترین و پیشترفته ترینش که اصلا وجود نداره ... دموکراسی اصن وجود نداره چون اگه وجود داشت اسمش دموکراسی نبود ... بیخی حالا دوباره حرف های بی سر و ته من شروع میشه.

عزیزم کسی نمیتونه سیاست رو نقد کنه ... چرا نمیفهمی جعفر چون اگه میشد سیاست رو نقد کنی که دیگه اسمش سیاست نبود ... اگه میتونستی که قبل از اکران فیلمت کنار خیابون سی دی های فیلمت پهن نبود و با 600 تومان دست خلق الله نبود ... چی فکر کردی همین 600 تومان رو حساب کن ... کی میاد اینقیمت فیلم بفروشه؟ ... 600 تومان پول سی دی خامش هم نمیشه ... تابلو بود دارند فیلمت رو سلاخی میکنند ... تابلو بود چرا نمیفهمی ... 600 تومان تازه سود هم داشته واسه طرف ... مگه ندیدی امیر نادری رو چیکارش کردند ... مگه ندیدی با کیارستمی چیکار کردند ... نمیگم آدم باید محافظه کار باشه ولی یجوری آدم باید حرف بزنه که بالاتر از حد فکر کردن بالایی ها باشه تا حد اقل نتونند نقدش کنند ... من نه طرفدار نظام هستم نه مخالف نظام ... من طرفدار مدینه فاظله هستم که تاحالا هیچ جا ندیدم که اگه دیده بودم هزار باره وطنم رو میفروختم و میرفتم اونجا ... نه تو آمریکا دیدم نه تو گینه بی سا او نه تو ایران ... که اگه یروزی پیدا کنم ثانیه ای صبر نمی کنم ... جعفر جون اگه فهمیدند چی میگی یه پتک اندازه فکرت برات درست می کنند و همچین میزنند تو سرت که پانشی ... سیاست کیارستمی رو ببین چون نمی فهمند چی میگه اینه که خیلی کاری به کارش ندارم وگرنه اون هم حرف میزنه حتی خطرناک تر از تو ولی زیبا حرف میزنه ...

 

این پست ادامه دارد ...

 

وقت هایی که چک دست مردم داشته باشم دلشوره دارم ... چک خودم نیست ... چک متفرقه دست مردمه میترسم یکی دیگه بد حسابی کنه پا من حساب بشه ... برم برسم به کسب وکار تا بینیم بعد چی میشه ... یک بار دیگه فیلمو می بینم بعد بیشتر راجع بهش مینویسم.

 

 

 

تو یک شهری یک چشمه آب بوده که هرکی ازش میخورده دیوانه میشده ... همه میخورند و دیوانه میشند بغیر از یک نفر ... اون یکنفر رو هم مردم به زور بهش می خورونند ... از فردا صبح که همه بیدار میشند دیگه هیچ دیوونه ای تو شهر نبوده ... همه عاقل بودند.

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

 


 

ادامه پست بعد از چند روز که دیگه از دستش عصبانی نبودم:

 

تکیه بر جای بزرگان

 

یجوری نوشتم که انگار ادامه پست نیست ... یجورایی نوشتم که انگار دارم تو دفتر خاطرات چیز مینویسم ... انگار دارم واسه یکی تعریف میکنم ... قلمش زیبا نیست ولی قابل فهمه برا اونایی که میشناسند منو.

 

 

یکار خوبی که کرد این بود که در اول فیلم شخصیت های داخل ماشین  که به پیرمرد کمک میکردند رو نشون نداد

البته آدم یاد فیلم 10 کیارستمی میوفتاد.

 

یکار خوب دیگه که تو فیلمنامه بود اینبود که خیلی بدون اصطکاک پیر مرد وارد اتوبوس شد و رفت به طرف استادیوم که علتش قال گذاشتن پیرمرد توسط همون ماشینی بود که رسوندش به اتوبوس.

 

البته دیالوگ های داخل اتوبوس خیلی مصنوئی از دهن افراد درمیومد ... خوب نابازیگر بودند ولی حس میکنم ضعف دیالوگ برجسته تر کرد اونو.

 

تو فیلم به دخترا تاکید بیخودی میکردند که اگه بگیرنتون میدونی چیکار باهاتون میکنند؟ ... بیخودی مسئله رو بزرگش میکرد ... یجوری میگفت انگار آدم رو میبرند تو ساواک ... خوب اون دختری که این ریسک رو میکنه پیه منکرات رو هم بخودش میماله ... نهایت منکرات اینه که یه تلفن می زنند به خونه طرف ... اما جوری بزرگش میکرد که مثلا ...

من خودم منکرات رفتم ... میدونم محیط خشک و بی احساسیه و توش بی عدالتی و ظلم به آدم میشه ... آدم وقتی از اونجا داره خلاص میشه وقتی به روشنایی بیرون نزدیک میشه همینطور که داری از در بیرون میری ... ناخدا گاه تو دلت داری فوهش خواهر و مادر به همشون میدی بدت میاد داری رها میشی دلت میخواد برگردی و توف بندازی تو صورت همشون ... من بودم رفتم حس کردم ولی اینجور که تو فیلم تعریف میکرد انگار ساواکه ... تازه تو منکرات اصن کاری به دخترها ندارند چند تا صندلی ردیف شده توی یک اطاق و همشون رو دعوت میکنند که بشینند و معمولا توهین کلامی هم بهشون نمیشه اونم تازه واسه جرمی که هیج جا ثبت نشده حتی ورودی استادیوم ها هم ننوشته که ورود خانوم ها ممنوع ... جالبیش همینه که قانونی واسه اینکار وجود نداره که بخواد جرمی وجود داشته باشه ... یک تلفن به خانواده یک تعهد نامه صوری و بعد خدا حافظ ... نمیدونم چرا اینجوری زوم میکرد روی اماکن ... انگا غرض شخصی داشت.

 

بعد آرایش دختره (نقش اصلی) تو چشم بود ... رژ لب داشت ... دختری که میخواد بصورت پسر وارد استادیوم بشه که رژ نمیزنه.

 

اون سربازی که دختر رو داشت میبرد بطرف به اصطلاح بازداشت گاه توی راه پله ... چه دلیلی داشت طرف به دوست دخترش زنگ بزنه یا از کلام سرباز نشون بده در آن واحد با چند دختر رفیقه ... بنظر من میخواست اضمحلال روابط اجتماعی رو نشون بده وتاکید کنه ... شاید ... اما خوب یه نکته قرینه بود چون دختر مبایلش رو داد که سرباز زنگ بزنه ولی سرباز اجازه نداد دختر زنگ بزنه ... این حرکت قرینه معکوس اون صحنه ایه که اون دختر وقتی تو دست شویی از دست سرباز فرار کرد بخاطر گاو گوسفندای سرباز و اضافه خدمت خوردن سرباز به اصطلاح خانومی کرد و برگشت ... این قرینه سازی قشنگی بود ولی میتونست اون سرباز به مادرش زنگ بزنه تو یه شهر دیگه که خبر سلامتیش رو به اون بده.

 

اون دختر که واقعا شکل پسر ها بود و مثل اونها حرف میزد و اون سرباز ترک خیلی خوب ازشون بازی گرفته شده بود ولی آرایش دختر ها اذیت میکرد ... مگه همشون نمیخواستند قاچاقی و بصورت پسر وارد بشند پس چرا همشون یه نمه آرایش داشتند؟.

 

میومد مثل کیارستمی سوال طرح کنه و یک مسئله رو به چالش بکشه و با سوال و جواب های افراد به نتیجه برسه ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسیدیم ... اون میگفت چرا ما نباید وارد استادیوم بشیم ولی در جواب یک حرف های نامربوط میشنیدیم ... خود پناهی هم نفهمید چرا نباید خانوم ها وارد استادیوم بشند ... اگه سوال طرح میکنی باید یه جوابی هم داشته باشی یا حداقل جوابی ندی که خود بیننده به جواب برسه ... میگه چرا خانوم ها نباید وارد استادیوم بشند ولی درجواب میشنویم که رو دیوارهای سرویس های بهداشتی مثلا فوهش نوشه ... آیا این جواب یک چالش بزرگه ... چون رو دیوارهای استادیوم فوهش نوشتند یا حرف های رکیک زده میشه ؟ ... خوب این مسائل واسه یه پسربچه 10 ساله هم خوب نیست و دور از اخلاقه پس چرا فقط زوم میکنه روی خانوما ... خوب پسربچه ها هم درست نیست که بیاند استادیوم ... سوال طرح میکنه ولی تو جوابش میمونه.

 

خودشو قاطی مسائل حاشیه ای فوتبال میکنه که جو رو بهم بریزه و از آب گل آلود ماهی بگیره که چرا خانوما نمیتونند وارد استادیوم بشند ... مثلا میگه خداداد عزیزی خودش به تیم ملی نیومد یا حقش رو خوردند ... خوب این چه ربطی به فیلم ما داره ... یا زوم میکنه روی خانم هایی که دم در استادیوم تجمع کردند با روسری سفید ... اینا دردی رو دوا نمیکنه که چرا خانوم ها  نمیتونند وارد استادیوم بشند ... پناهی اگه سوال و چالش طرح میکنه باید یه جوابی هم تو آستین داشته باشه یا حد اقل جوابی نده که خودمون به جواب برسیم ولی با هوچی بازی خودش رو از مسئولیت جواب دادن به سوال اصلی پنهان میکنه ... بنظر من این مرام یک هنرمند نیست ... این مرام یک آدم فرحیخته نیست .. نباید هنر رو با سیاست و هوچی بازی قاطی کرد ... اگه سوال طرح میکنی پای جواب دادنش هم باش ... تو فیلم های کیارستمی اگه سوالی طرح میشه یا یک جوابی بهش داده میشه یا اینکه سوال بی جواب میمونه که خودمون فکر کنیم ... یا اگه جواب شخصی داده میشه میدونیم که کیارستمی پشت دوربینه ... اگه جواب غلط هم میده خودش تمام مسئولیت رو قبول می کنه ... نه اینکه با هوشی بازی و داستان های حاشیه ای خودمون رو مخفی کنیم.

من پیشاپیش میگم که از سیاست بدم میاد و پیشاپیش توف تو صورت بعضی ها میندازم و از کسی یا ارگانی دفاع نمیکنم ولی این نوع پرخاش کردن توی فیلم خیلی گل درشت بود انگار داشت یک وظیفه ادیانی رو انجام میداد که بر خلاف گروه یا ارگان یا مثلا نظام صحبت کنه ... این براش خیلی مهم بود و فک میکنم که پناهی جو گیر شده بود.

با اون سرود ای ایران آخر فیلم انگار اون دختر قله اورست رو فتح کرده بود ... آدم یاد ترانه های قدیمی داریوش میوفتاد که دم از آزادی و بپاخیزید میزد ... ای برادر بپاخیز ... آدم فک میکرد اگه بره در خونه رو باز کنه همین جمعیت رو میبینه ... یجورایی خوشی بعد از فوتبال رو به یک تجمع شورشی ضد نظام تبدیل کرده بود.

مردم از سرباز ها دعوت کردند که بیاند وسط خیابون برقصند ... دعوت نبود بلکه یجور اعمال زور بود ... سرباز هارو بزور پایین کشیدند تا برقصند که این مطمئنا معنی رقصیدن نمیداد بلکه یکجور خلع صلاح کردن سربازها بود که درنتیجه افراد داخل ماشین فرار کردند.

من کاری به درست یا غلط بودنش ندارم ... من میگم این رسالت یک هنرمند نیست که با نازل ترین ابزار به نازل ترین اهداف برسه ... خودشو از مقام یک دایرکتور اینقدر پایین بیاره و برسه به یک جوان دانشجوی خام جو گیر شده که دم از اعتلای جامعه میزنه.

وقتی اون صحنه های پایانی رو میدیدم یاد فیلم دیوار افتادم که تلفیقی بود از مستند و فیلم و کلیپ و ترانه های پینک فلوید ...

WE DON’T NEED NO EDUCATION

WE DON’T NEED NO CONTROL

یاد اینها میوفتادم

کلا حس خوبی بهم دست نداد

بیشتر حس کردم این جایزه هایی که در خارج میگیره بیشتر جنبه سیاسی داره و بخاطر همین سیاه نمایی هاست که از جامعه نشون میده

دلیل دارم

مثلا وان کار وی که یک کارگردان آسیایی هست انقدر با سبک و تکنیک فیلم میسازه و جامعه اطرافش رو مترقی و اجتماعی نشون میده که کسی در آمریکا و جشنواره ها بهش محل نمیدند و گرنه این معروفیت اخیرش در آمریکا بخاطر این بود که تارنتینو از سبک فیلمسازیش خوشش اومد و کار وی رو با نفوذی که داشت به آمریکا شناسوند.

 

بگذریم

 

یه نکته خوبی که فیلمنامه داشت این بود که فکر میکردیم شخصیت دختر اصلی فیلم با اون پیر مرد نسبتی داره مثلا باباشه ولی معلوم شد نسبتی نداشته و دخترش کسه دیگه ایه که خوب شد که نشون داده نشد.

 

کار خوب دیگه ای که کرد ولی ناپیدا بود این بود که بنظر من این فیلم چند فیلمنامه زنده داشت که کارگردان خودش رو آماده کرده بود نسبت به شرایط بازی و نتیجه بازی اون رو اعمال کنه ... مثلا اگه ایران تو اون مسابقه میباخت مطمئنا روند فیلمسازی تعطیل نمیشد بلکه کار گردان روی میا ورد به فیلم نامه دیگه ایکه برای اون موقعیت نوشته شده بود.

این هنر فیلم بود که نادیده گرفته شده بود و بعضی ها فیلم رو پشت صحنه فوتبال نامیدند ... اگه نتیجه بازی عوض میشد مطمئنا کارگردان اینقدر پیشبینی لازم رو کرده بود که بخوبی و سلامت نتیجه فیلم رو به یک چیز دیگه تبدیل کنه.

 

انشاالله موفق باشه.

 

ارادتمند:

MAX PAYNE