فرانکنهایمر گفته است که غالباً با تغییر ریتم و ایجاد کشش و هیجان در فیلمهایش، حادثه و تعلیق میآفریند. از نظر او برای اینکار بایستی نقشه داشت. بههمین دلیل فرانکنهایمر و تدوینگرش تکتک نماها را طراحی میکنند، و سپس بهاین موضوع میاندیشند که چهگونه از طریق ریتم و مونتاژ ایدههایشان را عملی سازند. او و تدوینگرش حادثه را در اتاقِ تدوین تغییر نمیدهند؛ زیرا بهزعم وی در اتاق تدوین فقط میتوان سرعت حادثه را زیادتر یا پرداخت نهایی آنرا تلطیف و اصلاح کرد.
" در صحنههای نفسگیرِ تعقیب و گریز من از تمهیدی استفاده کردم که در کار بر رویِ مسابقاتِ جهانیِ اتومبیلرانی یاد گرفته بودم. همة صحنههای اتومبیلرانی واقعی است، و از ترفندهای کامپیوتری خبری نیست. در 90 درصد صحنهها بازیگران در اتومبیل بودند؛ اما رانندگی نمیکردند. این یک کلکِ سینمایی بود. ما از اتومبیلهای انگلیسی استفاده کردیم، ولی فرمان را در طرفِ مقابل قرار دادیم، و یک فرمانِ مصنوعی هم برای هنرپیشهها درست کردیم. هنرپیشه پشت فرمان نشسته بود؛ اما اتومبیل توسط رانندهای حرفهای و ماهر هدایت میشد. در صحنههای کوتاهی هم قدری سرعت و حرکت را در دوربین فیلمبرداری و لابراتوار افزایش دادیم."
اگر آکیرا کوروساوا در هفت سامورایی به هفت سلحشورِ فیلم خود بهعنوان فرد میپردازد و بهسیاقِ همة داستانهای پّرماجرا تمامِ زمانِ فیلم را به نمایش و توصیف دلاوریها و واکنشهای آنها اختصاص میدهد، فرانکنهایمر نیز در رونین ضدقهرمانهای فیلمش را بهطرزی آگاهانه در کنار هم قرار میدهد تا نه بر همدلیِ آنها تأکید کند، بلکه به نمایشِ تواناییهای فردی آنها بپردازد.
در سکانسی از فیلم سام قصد نجاتِ جانِ ونسان را دارد؛ اما ونسان ناخواسته باعث زخمیشدنِ سام میشود. پس از زخمی شدنِ سام، کسی قادر به کمک بهاو نیست، و ونسان فقط به دستور سام عمل میکند تا گلوله را از شکم او خارج کند. رونین از این بابت نوعی اسطورهسازی یا «میتوپیا» (mythopoeia) است، که فرانکنهایمر دیدگاههای ذهنیاش را بهصورتِ سیستمی شخصی درمیآورد، و سام را از لحاظ شخصیتی و زمینة ذهنی شبیه قهرمانهای اساطیر میپردازد. درواقع سام هر حرکت حریفانش را پیشاپیش حدس میزند، جان همدستانش را بهدفعات از مرگ نجات میدهد، باهوشتر از دیگران مینماید، دست حقهبازان را رو میکند، بیهدف تیراندازی نمیکند، جان کسی را بهخطر نمیاندازد، هر عملیاتی ـ بهویژه عملیات نهایی ـ را با موفقیت توأم میسازد، و حتی «دیهدر» را که از حیث مسلک و مرام و هدفش در مبارزه در جهت مخالف با او است به خود عاشق میکند.
رونین بهرغم همة توفیقها و ضعفها از نوع هنر «کیچ» است؛ یعنی فیلمی از حیث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری کماعتبار که در آن نشانههای زیادی از ارزشهای زیباییشناختی دیده نمیشود؛ اما در عین حال پّرزرق و برق یا پّرهیجان و سرگرمکننده است، و حتی سازندگانِ آن، بهرغم لایهها و جنبههای آشکار و پنهانِ سیاسیِ آن، وانمود نمیکنند جز سرگرمیِ تودة هنگفت مخاطبانِ فیلم حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
فیلمهای نوع «کیچ» برای ارضای سلیقههای آسانپسند ساخته میشوند، و چه از حیث مفاهیمِ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تاریخی، و چه از بابت ارزشهای زیباییشناختی سهل و سادهاند و مفاهیمِ آسانیاب و زود هضمی دارند، که نه در شخصیتپردازی و گفتوگوهایی که بین آدمها رد و بدل میشود، و نه در نحوة شکلگیری ماجراها و حوادث و نه در پیامِ آشکار آنها هیچ لایة نامکشوفی دیده نمیشود. البته بسیاری از فیلمهای نوع «کیچ» (از جمله رونین) بههیچوجه فیلمهای مبتذلی محسوب نمیشوند، با دقت و سلیقة فراوان ساخته و پرداخته شدهاند، از حیث تکنیکی کاملاً بینقص بهنظر میرسند و خالی از جذابیت و شیرینی نیستند؛ با وجود این در کنار فیلمهای ارزشمند و ماندگار تاریخ سینما آثار مهم و بدیع و ممتاز و متمایزی محسوب نمیشوند؛ دستبالا فیلمهایی هستند که با مشخصات و ویژگیهای هنر عوامانه سر و شکل یافتهاند تا هنر در مفهوم متعالی آن.
فرانکنهایمر همواره گفته است: شیفتة حرفهاش است، و کارگردانی را دوست دارد. در عین حال مسئولیتِ زیادی نسبت به مخاطبانِ فیلمهایش احساس میکند، و نمیخواهد زمان و پولی را که صرف میکند از کفرفته تلقی شود. البته بهاین نکته هم واقف است که کارگردانهایی مثل او هیچگاه پول و زمانِ کافی دراختیار ندارند، و با قدرت و اطمینان میگوید. هر کارگردانی که ادعا کرد پول و زمانِ مورد نیاز بهاو داده شده به حرفش اعتماد نکنید. قطعاً فرانکنهایمر با این حرفِ انتظار دارد تا بسیاری از ضعفهای آشکارِ فیلمهای او نادیده گرفته شوند یا همة ضعفهای فیلمهایی که در نیم قرن گذشته ساخته بهپای او نوشته نشوند. |