N O N A M E L A D Y

 

همیشه به پیراهنت حسودی میکردم ، چون جای دستان امن مرا گرفته بود

یکسره و تمام وقت تورا در آغوش گرفته بود

از محبت تو تب میکرد

و از ترس و وحشت تو منجمد می شد

 

دیشب در رویا ، بوسیدن گونه های برجسته تو ، باعث حرکت و تسریع در زمان شد