تعالیم گائوتمه بودا برای گوسفندان

 

چند وقت بود که قرار بود لوزه سوم نیکا رو عمل کنیم

بلاخره روز پنج شنبه صبح بردیمش بیمارستان

مثل هر روز آماده شد برای رفتن به مهد

تو راه آروم آروم بهش یجورایی گفتم(گفتیم)

خلاصه قرار شد که فقط یک عکس ازش بگیریم ... اما این عکس َ یک عکس مخصوصه که باید یه لباس آبی بپوشی خوب؟ ... اونم قبول کرد.

این همون لباس آبیه

بمیرم اضطراب تو چشماش موج میزنه

گفتم دایی من من پهلوتم نگران نباش

گفت خوب

بمیـــــــــــــــرم

 

 

اینجا خانوم پرستار داره لباس هاشو عوض میکنه

 

 

الان بعد از عمله

بمیرم چیزی نمیگفت فقط آروم و بی صدا اشک میریخت

فقط اشک میریخت بی صدا و آروم نمیشد

چون مامانش هم پهلوش نبود ... نمیتونست بیاد

 

 

من گشتم توی کیفم ولی چیزی که بتونه حواسش رو پرت کنه پیدا نکردم

خلاصه یک کتاب تعالیم گائوتمه بود که مصور بود ومثال هاش از گوسفند ها بود

منم شروع کردم به خزعبلات گفتن به بچه

عکسهارو نشون میدادم ولی یه داستان بچه گونه براش سر هم میکردم

 

 

اینجا آروم شده و داره به اراجیف من گوش میده

 

 

اینجا دایی داره با شور و حرارت داستان گوسفندی تعریف میکنه

 

 

و اینجا هم

 

 

خلاصه بچه خوابید

درست مثل یک گوسفند

انگار تعالیم گائوتمه اثر کرد

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

آفنر دایی

تو اون لحظه همه به من افتخار میکردند

 

 

اینجا توی خونه داره به سی دی هایی که دایی براش خریده نگاه میکنه

 

 

اینجا مامانی داره میبوستش

راستیه نیکا و چپیه مامانی

 

 

گفته بودم مامانی برام یه عروسک خرسی خریده

ایناهاش ... مال نیکا صورتی بود ولی مال من آبیه

اینجا شب اوله که اومده تو اطاقم

یکم غریبی میکرد

گذاشتمش پهلوی ببی

ببی اسم گوسفندمه ... باهاش آشنا بشید

ببی داره باهاش احوال پرسی میکنه

اسم این عروسک جدیدم رو گذاشتم خیـیییییسی ... دوسش دارم 

 

 

دایی ایشالا زود خوب میشی و بازم آتیش میسوزونی

بازم کف اطاق منو با سی دی مثل میدون مین نا امن میکنی

و غش غش میزنی زیر خنده

منم که نمیتونم کاریت بکنم از بس دوست دارم ... فقط لپ تو میکشم و سرم رو تکون میدم

 

 

بازم هی میگی دایی عکس بگیر

 

 

بازم ژوژو رو میاری خونمون

 

 

- دایی نوشت:

دایی دوست دارم

- دایی نوشت ۲:

الهی قربونت برم

- ژوژو نوشت:

خفه شدم ... یکم شل تر بگیر گردنمو

- سی یرا نوشت:

دوست دارم ... تویی که اون کتاب رو برام خریدی ... یادته ... چقدر خاطره برام زنده شد ...  چقدر خاطره برات زنده شد ... مرسی عزیزم