تحلیل فیلم - هامون و غلاف تمام فلزی

استنلی مهرجویی و داریوش کوبریک

 

همه اعتقاد دارند اگر فیلمهای استاد استنلی کوبریک را از سینمای آمریکا بیرون بکشند هویتی برابی سینمای آمریکا باقی نمی مونه ... البته بعضی ها بطور افراطی تر معتقدند هویتی برای سینمای جهان باقی نمی مونه ... من هم اونقد به کارهای کوبریک علاقه دارم که بدون لفظ استاد از اون نام نمی برم.

 

امیر نادری (عشق من که نمی دونم چرا انقده تنهاست) جایی میگفت اگه فیلم گاو استاد مهرجویی رو از سینمای ایران خط بزنند ، کمر سینمای ایران خم میشه ... درواقع نادری داره میگه فیلم گاو مهرجویی اسکلت سینمای ایرانه.

 

دیروز ماشینم رو فروختم با این که جاشو با یه بهتر پر کردم ولی دلم خیلی برا قبلیه تنگ شده (یه پست کامل راجع بهش مینویسم هنوز آخرین نگاهش منو اذیت میکنه)... اینه که همینجور یچیزی دارم تایپ میکنم.

 

هفته قبل برای بار  ان ام فیلم هامون استاد  مهرجویی رو نگاه کردم و هنوز هم مستم

امروز پشت چراغ قرمز یه افسر نیروی انتظامی رو دیدم که خیلی سریع و خشک راه میرفت ... یه لحظه یاد فیلم غلاف تمام فلزی استاد کوبریک افتادم که اون گروهبان پادگان توی فیلم هم همونجوری راه میرفت ... نمیدونم چی شد که رفتم تو حال وهوای هامون جوری که چراغ سبز شده بود و پشت سری من دستشو گذاشته بود روی بوق ... خلاصه تو این هیرو ویر به یه شباهتی بصری که توی هر دوتا فیلم هست پی بردم.

 

اول ماله استاد کوبریک رو میگم بعد میام سراغ استاد مهرجویی

 

استاد کوبریک چندین ابداع و نوآوری داره که مخصوص خودشه و بعضی هاشو برای اولین بار او بوده که در سینما انجام داده مثل استفاده استدی کم زیر دوربین نگاتیفی بجای استفاده از دوربین ویدیویی.

یکی از شاهکار های تدوین او که شهره خاص و عام است و برای اولین بار او در فیلم راههای افتخار(1957) انجام داد وبعد در فیلم غلاف تمام فلزی بصورت کامل انجام داد این بود که مثلا شما دو نما از راه رفتن یک نفر می بینید که در نظر یک فرد عادی اینطور بنظر میاد که نمای اول مال زمان قبل تر باشه و نمای دوم مال زمان جدید تر باشه که فاصله زمانی بین این دو نما هر اندازه میتونه باشه که شاید حذف شده باشه.

بهتره اینجوری توضیح بدم که مثلا یه شخصی از یک اطاقی توی یک ساختمان بیرون میاد و داره توی راهروهای ساختمان راه میره

خیلی تاحالا پیش اومده که چنین صحنه ای رودیده باشید

اون شخص رو میبینیم که ظرف مدت پنج شش ثانیه از یک اطاق این ساختمون خودشو به یه اتاق دیگه میرسونه

حتما درک میکنیم که نماهای اضافی حذف شده و ناراحت هم نمیشیم چون میدونیم اگه این جابجایی از یک اتاق به یک اتاق دیگه رو اگه کامل بخاد کار گردان نشون بده ممکنه چند دقیق طول بکشه برای همین پیشا پیش دست کارگردان رو هم میبوسیم

اما

طوی فیلم غلاف تمام فلزی سکانسی طولانی هست که یک گروهبان ارشد داره از بین سربازان که بصورت دالان ایستادند رد میشه و بلند بلند حرف میزنه

وقتی به ته دالان میرسه دوباره برمیگرده میاد به طرف سر دالان وچند بار این کار رو انجام میده جوری که ما وقتی این سکانس رو میبینیم حس میکنمیم این یک سکانسه که فوصل اضافی بین اون رو کارگردان برای طولانی نشدن حذف کرده

ولی همه در اشتباهیم توی این سکانس طولانی حتی یک نما هم حذف نشده بلکه کارگردان برای خسته نشدن بیننده یک نما را ازش دو برداشت گرفته و توی تدوین اونها رو با ماهرانه ترین شکل پیوند داده.

مثلا وقتی اون گروهبانبه آخر دالان میرسه داره به طرف ما (دوربین) حرکت میکنه یک مرتبه نمایی می بینیم که اون داره میچرجه بعد روباره یه نما از روبروی اون میبینین در صورتی که باید نما رواز پشت سر او ادامه بدیم که داره از ما دور میشه. اینجا فکر میکنیم این دو نما بهم هیچ ربطی نداره و کارگردان برای خسته نشدن چشم بیننده توی تدوین این راه رفتن رو قطع کرده و اون رو به یه نمای دیگه ای پیوند زده ولی اینطور نیست اون نمای پشت سر که عرض شد درست در همان رخ لحظه زمانی است که نمای روبرو قطع شده ... این عکس هارو ببینید موضوع روشن تر میشه.

 

 

اینجا داره اون گروهبان بطرف ما میاد البطه دوربین هم داره باهاش بطرف عقب حرکت میکنه

 

حالا اون داره میچرخه اما اکنون حرکت دوربین بطرف عقب متوقف شده

 

حالا دوباره یک نما از روبرو که دوربین هم داره باهاش بطف عقب حرکت میکنه  بجای اینکه در حالت طبیعی این نما از پشت سر گرفته بشه و دوربین دنبال اون گروهباه حرکت کنه

 

این یکی از شاهکارهای استاد کوبریک بود ولی چه ربطی به هامون استاد مهرجویی داشت چون توی یه نما از فیلم هامون هم این اتفاق رخ میده ... صحنه ایکه هامون و دبیری توی راهرو های دادگستری دارند راه میرند

 

این نما رو ببینید بازیگر ها دارند تو راهرو حرکت می کنند و دوربین هم داره اون ها رو تعقیب می کنه

 

این نما درست همون نمای قبلیه اما این دفعه از روبرو ... در اینجا نمای قبلی بدون اتلاف زمان به این نما کات شده

 

شاید از نظر عملکرد خیلی به فیلم غلاف تمام فلزی شبیه نباشه ولی از نظر اینکه این دو نما در بین صحبت کردن بازیگر ها انجام شده و دیالوگ فیلم قطع نشده  و اینکار با یک دوربین انجام شده و روی دست البطه کاملا قابل بحث و تقدیره.

این کار رو استاد مهرجویی زمانی انجام داد که استاد کوبریک هم تقریبا در همون زمان در غلاف تمام فلزی انجام داد.

این حرکت پخته استاد مهر جویی زمانی انجام شد که نیمی از کارگردانهای معروف سینمای امروز ایران معلوم نبود بالای کدوم درخت کودکی و نوجوانی خود را طی میکردند.

 

 

بگذریم

یه علت دیگه که حالم گرفتست بخاطر اینه که دیشب نتونست فیلم محبوبم یعنس SE7EN رو از کانال چهار ببینم حالا بخاطر چی چون احالی دیگه خونه داشتند چهارچشی سریال نرگس رو تماشا میکردند.

افکار و عقاید هر شخص محترمه ولی آخه فیلم هفت دیوید فینچر یه کانال و سریال ویدیویی نرگس یه کانال دیگه اونم چه کارگردانی جناب سیروس مقدم ... زرشک

من همیشه احترام خانواده رو نگه میدارم در مورد انتخاب کانال ولی ایندفعه اینقدر عصبانی بودم و نمی تونستم چیزی بگم که سرخ شده بودم .... کاردم میزدی خونم در نمیومد ... یاد یه نصیحتی از دوست خوبم گیلاس خانومی افتادم و کم کم آروم شدم رفتم تو اتاقم سیستم دالبی کامپوترم رو راه انداختم (یه کارت صوتی حرفه ای دارم که 8 تا خروجی داره) صاروند های پشت سرم رو روشن کردم و DVD فیلم هفت رو گذاشتم تو درایو ... چه حالی هم داد جای تموم عشق فیلم ها خالی.

خلاصه به ساعت نیگاه میکردم که ببینم نرگس جون کی تموم میشه ... وقتی زمانش رسید مثل آقای شگفت انگیز پریدم کانال رو عوض کردم ... فیلم تموم شده بود و داشتند نقد فیلم رو انجام میدادند.

اونم چه دوتا کسی

وای

دکتر اکبر عالمی (عشق من ، اونی که من بهش مدیونم ، اونیکه منو با دنیای کوبریک آشنا کرد برنامه هنر هفتم رو یادتون میاد چندین سال پیش تلویزیون پخش می کرد ...  من بچه بودم این برنامه اینقدر دیر وقت پخش میشد که مردم فقط فیلم هاشو میدیدند و برای نقدش  تلویزیون رو خاموش میکردند و می خوابیدند ... جوری شد که تو اون برنامه اول نقد میکردند بعد فیلم رو نشون میدادند)

من به جناب دکتر اکبر عالمی همیشه مدیون خواهم ماند چون تو اون برنامه منو با دنیای استاد کوبریک آشنا کرد.

و دیگه دکتر حسن بولخواری که چقدر من دوسش دارم

بگذریم

دو زانو بیست سانتی تلویزیون نشسته بودم و داشتم برنامه سینما و ماورا رو نیگا میکردم

و زیرلب جلو جلو داشتم حرف های منتقد هارو بعضی هاش که میدونستم رو تکرار میکردم ... بعضی وقت ها هم که از حرفهای دکتر بولخواری کیف میکردم  محکم دستمو میزدم به هم و میگفتم ای ول ای ول جوری که اطرافیا از جا می پریدند ... بعد از چند دقیقه دیدم صدای جیلیز ویلیز بالای سرم میاد ... بالا رو که نگاه کردم دیدم مامانی برام اسفند دود کرده ................ انقده کیف کردم انقده کیف کردم که نگو ... بعدشم بابام گفت مکس بیا یکم عقب تر بشین دیگه میخوای چشات چطور بشه ... بازم کیف کردم چون خیلی وقت بود منو با اسم کوچیک صدا نزده بود (همیشه میگه بیاید ... برید ... شما اینجا باشید ... شما اونجا باشید)

خلاصه خیلی کیف کردم اما با این حال امروز رفتم یه تلویزیون برای اتاقدم خریدم که داغ یه برنامه به دلم اینجور نمونه ... در صورتی که من به ندرت تلویزیون نگاه میکنم شاید در هفته یکی دو ساعت یا حتی کمتر ... کلا اکثر حواسم به کامپوتره ... به نظر من اگه انسان ها دوتا چیز رو از زندگیشون حذف میکردند رستگار میشدند و اینقدر عصبی نبودند ... هم جسمشون سالم بود هم روحشون آرامش داشت.

اون دوتا چیز یکی نوشابه گاز داره و دیگری تلویزیون.

من تلویزیون رو تونستم حذف کنم ولی نوشابه گاز دار رو نه.

اما عیبی نداره یه دستگاه پخش DVD  بهش وصل میکنم که نخوام فیلم هارو با کامپوتر ببینم.

 

 

 

 

 

امشب اتفاقی داشتم رد میشدم که دیئم تلویزیون داره با عوامل فیلم نرگس مصاحبه میکنه و در مورد پوپک گلدره حرف میزنه ... دلم براش سوخت ... سه تا اشک هم ریختم ... خدا بیامرزتش.

 

 

 

دلم واسه ماشینم خیلی تنگ شده یعنی الان کجاست ... تو خونه کیه ... آهای عوضی آروم ترمز دستی یو کندی ... تو پست بعدی بهش ادای دین می کنم.

 

 

 

 

آخرین دیالوگ فیلم SE7EN اینه:

ارنست همینگ وی در جایی میگه ...

دنیا جای زیباییه  و ارزش زندگی کردن و مبارزه کردن رو داره ... من با قسمت دوم موافقم.