MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

تحلیل فیلم - کی-پکس / K-PAX

 

 

کی-پکس          K-PAX

کارگردان: ایان سافتلی. انتخاب بازیگران: دبرا زانی. مدیر فیلم­برداری: جان مایسون. موسیقی: ادوارد شرمور. تدوین گریک مک­کی. براساس کتابی از: جنی برور. تهیه کننده: لاورنس گوردون. فیلم­نمامه: چارلز ایویت. بازیگران: کوین اسپیسی (پروت، رابرت پورتر)، جف بریجز (دکتر مارک پاول). محصول: 2001 آمریکا. زمان: 110 دقیقه.

با پیدا شدن مردی به نام پروت (کوین اسپیسی) در ایستگاه قطار و سخنان نا متعارف­اش در پاسخ های او به پلیس، او را به بیمارستان روانی منهتن واقع در نیویورک منتقل می­کنند. رفتارها و واکنش­های عجیب پروت باعث می­شود که مارک پاول (جف بریجز) – رئیس بیمارستان – شخصا به نظارت پزشکی او بپردازد. پروت ادعا می­کند از سیاره ای - با فاصله هزار سال نوری – بنام کی-پکس به جهت تهیه گذارشی به زمین آمده. رفتارها و جواب های پروت آنقدر قانع کننده است که دکتر پاول از همسایه خانه­اش که یک ستاره شناس است در خواست کمک می­کند. همسایه دکتر پاول سوالاتی تخصصی از وادی فیزیک و نجوم را بصورت مکتوب برای پروت می­نویسد و از پروت می­خواهد که به این سوالات جواب دهد. در عین ناباوری پروت جواب تمامی سوال ها را می­دهد و همه را متعجب می­کند بطوریکه همسایه دکتر پاول از پروت برای حضور در مرکز نجوم، و آشنای با نخبگان فیزیک دعوت می­کند. در مرکز نجومی هم پروت غوغایی به پا می­کند و با معلومات خود همه دانشمندان را متعجب می ­کند. پروت منظومه شمسی خود را بر روی تصاویر دوربین فضایی هابل به دانشمندان نشان می­دهد و چگونگی حرکت منظومه شمسی خود را برای دانشمندان رسم می­کند، چیزی که دانشمندان تا آن لحظه از درک این سیستم منظومه ای عاجز بودند. زندگی دکتر پاول بر اثر مشغله ذهنی ایکه به پروت پیدا کرده به آشفتگی می­رسد، بطوریکه فکر دکتر پاول را در خواب بیداری بخود معطوف می­کند. این آشفتگی زمانی بیشتر می­شود که دکتر پاول مشاهده می­کند پروت با سخنان خود توانسته است حال چند بیمار روانی را بهبود ببخشد. برای همین دکتر پاول با استفاده از روش هیپنوتیزم و خواب کردن پروت، سعی می­کند به گذشته پروت نقب بزند. پروت ادعا می کند که تا چند روز دیگر یعنی 27 جولای، تحقیقاتش به پایان می­رسد و قصد ترک سیاره زمین را دارد و در بازگشت نیز یک نفر داوطلب را به کی-پکس خواهد برد. قلقله ای در آسایشگاه روانی ایجاد می­شود و هر کس بنوعی خواستار همراهی با پروت می­شود. دکتر پاول از این نکته و از اینکه زمان برای او به سرعت در حال گذر است و هنوز هیچ سرنخی از گذشته پروت پیدا نکرده نگران است، برای همین با جلسات مکرر هیپنوتیزم ی که از پروت بعمل می­آورد، در می­یابد که پروت گذشته بسیار ناآرامی داشته. تحقیقات دکتر پاول و کالبدشکافی سخنان پروت و ارتباطات میان تاریخ 27 جولای، او را به سمت ایالت سانتا روزا می­کشاند و در ادامه تحقیقاتش متوجه می­شود که مردی بنام رابرت پورتر بخاطر فاجعه جانخراشی که برای همسر و دخترش پیش آمده خود را در رودخانه غرق کرده است. مشخصات رابرت پورتر با پروت همخوانی دارد برای همین دکتر پاول سریعا خود را به نیویورک می­رساند چون زمان زیادی به روز بازگشت پروت نمانده است و درعین حال احساس می­کند که در آن تاریخ، پروت یا به خود یا به دیگران آسیب برساند. در روز بازگشت، پروت از هر نظر تحت نظارت شدید است و او را در اتاقش با دوربین های ویدیویی کنترل می­کنند ولی درست در ساعت مقرر، او و یکی از بیماران روانی آسایشگاه به طرز عجیبی ناپدید می­شود. بعد از این حادثه و در بررسی دقیق اتاق پروت، متوجه بدن نیمه­جان مردی شبیه به او می­شوند. از دید بیماران آسایشگاه، آشکارا مشخص است که این شخص پروت نیست و همه­گی بیماران به این حرفشان یقین دارند. ولی شواهد امر حاکی بر این است که این شخص، رابرت پورتر است که قادر به سخن گفتن نیست و در حالت فلج گونه­ای بسر می­برد. نکته جالب تر اینجاست که یکی از بیمارانی که پروت به آنها در بهبودیشان کمک کرده بود، سلامت خود را بدست می­آورد و به اجتماع باز می­گردد. دکتر پاول نیز که مدتها با پسرش(از ازدواج اول) رابطه ای نداشت، به لطف این رخداد و به یاد سخنان ارزشمند پروت، با پسرش آشتی می­کند. در سکانس پایانی، دکتر پاول را می­بینیم که رابرت پورتر را - که بر صندلی چرخ­دار اش ساکت نشسته – برای هوا خوری به بیرون از آسایشگاه آورده. در حال قدم زدن، دکتر پاول با او صحبت می­کند و اصرار دارد که او پروت است؛ در پایان، رابرت پورتر که ظاهرا فلج است و نمی­تواند صحبت کند، لبخند کمرنگی رو به دوربین به لب دارد.

 

ادامه مطلب ...

تحلیل فیلم - 21 گرم / 21 Grams

 

21گرم / 21 Grams

کارگردان: آلخاندرو گونزالس ایناریتو. فیلم­نامه: گیرمو آریاگا. مدیر فیلم­برداری: رودریگو پریتو. موسیقی: گوستاوو سانتائولایا. تدوین: استیون میریون. بازیگران: شان پن (پل ریورز)، نیامی واتی (کریستینا پک)، بنیسیو دل­تورو (جک جردن)، شارلوت گنیزبورگ (مری همسر پل). محصول: 2003 آمریکا. زمان: 124 دقیقه.

بودجه: 20 میلیون دلار. افتخار های مهم: بهترین بازیگر مرد (شان پن) از دید داوران و بهترین بازیگر مرد (دل تورو) و زن (واتس) از دید تماشاگران جشنواره ونیز، نامزد شیر طلایی بهترین فیلم همین جشنواره. نامزد جایزه گلوپ بهترین فیلم­نامه اورژینال، بازیگر مرد (پن ، دل تور) و زن (واتس)، نامزد اسکار بهترین بازیگر زن نقش اصلی (واتس) و مرد نقش مکمل (دل تورو).

قطعات پراکنده داستان، بدون هیچ نوع ترتیبی، بخش های مختلف فیلم را تشکیل می­دهند: جک جردن، مردی که در گذشته خلاف­کار بوده وحالا پس از بازپروری، یک مسیحی معتقد و مومن است، در تصدف ناگهانی ماشین، باعث مرگ یک پدر و دو دختر کوچک می­شود و از صحنه تصادف می­گریزد. مرد دچار مرگ مغزی می­شود و همسرش کریستینا می­پذیرد که قلب اورا به بیماری که نیاز به پیوند دارد، اهدا کنند. قلب در سینه پل جای می­گیرد که با همسرش مری، روابط آشفته­ای دارد. جک با احساس گناه ناشی از تصادف، خود را به پلیس معرفی می­کند و مدتی زندانی می­شود. پل سعی می­کند خانواده کسی که قلب اش را به او داده، بیابد و پس از یافتن کریستینا، به او علاقه مند می­شود. مری، پل را ترک می­کند. جک پس از آزادی از زندان بواسطه تلاش و وکیل گرفتن همسرش، باز دچار عذاب وجدان است. کریستینا هم نمی تواند مسبب مرگ شوهر و دخترانش را ببخشد. پل در میانه رابطه با کریستینا، می­پذیرد که با او همراه شود تا جک جردن را به قصد انتقام بکشد. آنها جک را در حالی پیدا می­کنند که در کارخانه ای دور افتاده کار و در متلی پرت زندگی می­کند تا به این طریق، خودش را مجازات کند. درگیری با جک، به گلوله خوردن خود پل منجر می­شود و جک به پلیس می­گوید به او شلیک کرده تا شاید بتواند مجازات شود و از رنج گناه، رهایی پیدا کند. اما پلیس شواهد را کافی نمی­داند و اورا آزاد می­کند. پل می­میرد، کریستینا در میابد که از او باردار است و جک، نزد خانواده اش باز می­گردد. منبع خلاصه داستان: ماهنامه فیلم

 

ادامه مطلب ...

تحلیل فیلم - آشناپنداری / دجاو / دژاوو / Déjà vu

 

 

آشناپنداری / دجاو / دژاوو / Déjà vu

کارگردان: تونی اسکات. فیلم­نامه: بیل مارسیلایی، تری روسیو. مدیر فیلمبرداری: پل کامرون. موسیقی: هری گرگسن ویلیامز. تدوین: کریس لیبنزن. بازیگران: دنزل واشنگتن (داگ کارلین)، پائولا پتن (کلر کوچیور)، وال کیلمر (پریزوارا). محصول: 2006 آمریکا. زمان: 128 دقیقه.

بر اثر انفجاری (حادثه تروریستی) در یک کشتی تفریحی، بیش از پانصد نفر از مسافران کشتی جان می­دهند. داگ کارلین (دنزل واشنگتن) که یکی از ماموران محلی و بالارتبه حفاظتی است به عنوان مامور بررسی پرونده گمارده می­شود. کارلین با تحقیقات ریزبینانه­ای که انجام می­دهد متوجه حقایقی می­شود. توجه کارلین به جسد نیمه سوخته یک دختر جوان به نام کلر کوچیور (پائولا پتن) که در صانحه انفجار از آب گرفته شده است معطوف می­شود. کارلین متوجه می­شود که جسد دختر قبل از انفجار به درون آب انداخته شده است و با تحقیقاتی که انجام می­دهد متوجه ارتباط دختر جوان با بمب گذار کشتی می­شود. کارلین در حین تحقیقات­اش با پریزوارا (وال کیلمر) که مامور اف­بی­آی است آشنا می­شود. پریزوارا از کارلین می­خواهد که در امر تحقیقات با اف­بی­آی همکاری کند چون او یک مامور محلی است و با محل انفجار بخوبی آشنایی دارد. کارلین بهمراه پریزوارا به مکان حفاظت شده و سری ای که محل تیم تحقیقاتی اف­بی­آی بر روی پرونده صانحه انفجار است می­رود و با ادوات و امکانات فوق پیشرفته­ای روبرو می­شود که با استفاده از تصاویر ضبط شده ماهواره های جاسوسی (تکنولوژی ضبط ماهواره­ای) می­تواند حادثه انفجار کشتی را مرور کنند. تکنولوژی ضبط ماهواره­ای این امکان را به آنها می­دهد که حوادث گذشته را از زوایای مختلف مرور کنند. کارلین با راهنمایی هایی که به تیم تحقیق می­کند و با استفاده از تکنولوژی ضبط ماهواره ای، اف­بی­آی را متوجه رابطه بین دختر جوان و بمب گذار می­کند. آنها متوجه می­شوند که بمب­گذار بعنوان خریدار خودرو با دختر جوان تماس گرفته و پس از کشتن دختر، از ماشین دختر جوان به عنوان راهی برای ورود بمب به داخل کشتی استفاده کرده است. کارلین با تیزهوشی خود و با سوالاتی که از تیم تحقیق اف­بی­آی می­پرسد، متوجه حقایقی عمیق و بسیار سری می­شود که اف­بی­آی از او مخفی کرده است. سرانجام اف­بی­آی مجبور به فاش کردن حقیقت می­شود و به کارلین می­گوید که این امکانات تصویری پیشترفته، در حقیقت پروژه­ای مخفی است در رابطه با ماشین زمان و امکان بازگشت به گذشته که در اختیار آنها قرار گرفته است. اف­بی­آی بوسیله این امکانات و با راهنمایی های کارلین، به بمب­گذار کشتی دست پیدا می­کنند ولی کارلین از این امر چندان رضایت ندارد. کارلین قصد دارد که با استفاده از این امکانات (ماشین زمان) جلوی انفجار را بگیرد چون متوجه می­شود ارزش دستگیری شخص بمب­گذار برای اف­بی­آی بیشتر از نجات جان افراد داخل کشتی است. کارلین بطور مخفیانه و با استفاده از ماشین زمان، خود را به گذشته و به ساعات قبل از انفجار منتقل می­کند. کارلین به سراغ دختر جوان می­رود و به همراه او، خودرا به کشتی مذکور می­رساند و با درگیری­ ایکه میان او و شخص بمب­گذار رخ می­دهد­ مانع از وقوع انفجار می­شود. در این درگیری، کارلین ماشین حامل بمب را از درون کشتی به داخل آب پرتاب می­کند ولی خودش هم در ماشین گرفتار می­شود. ماشین بمب­گذاری شده در فاصله دوری از کشتی منفجر می­شود و آسیبی به کشتی نمی­رسد. کارلین بر اثر انفجار ماشین، کشته می­شود و دختر جوان اندوهگین در گوشه ای به سوگ می­نشیند. در سکانس پایانی فیلم، در نمای مشابهی مانند نمای آغازین فیلم، کارلین را مشاهده می­کنیم که جهت تحقیقات در مورد حادثه اخیر به کنار اسکله می­آید و با دختر جوان، محل را ترک می­کند.

 

ادامه مطلب ...

تحلیل فیلم - بابل / BABEL

 

 

بابل / BABEL

کارگردان:آلخاندرو گونزالس ایناریتو. فیلمنامه:گیرگو آریاگا. بازیگران:براد پیت(ریچارد)، کیت بلانشت(سوزان)،رینکو کیکوچی(چیکو، دختر، لال)، گائل گارسیا برنارد(سانتیاگو). محصول 2006 آمریکا/مکزیک/ژاپن. زمان 142 دقیقه

 

مراکش: مردی برای محافظت از گوسفندانش در برابر حیوانات محاجم، تفنگی تهیه می­کند. دو پسربچه که فرزندان مرد مراکشی هستند برای امتحان برد تفنگ آن را به سوی یک اتوبوس جهانگردی نشانه می­گیرند و شلیک می­کنند.

سوزان و ریچارد برای تمدد اعصاب و بنوعی فرار از خاطره مرگ فرزند سوم­شان، دو کودک خودرا نزد پرستار مکزیکی در آمریکا می­گذارند و با یک گروه توریستی به مراکش می­آیند. گلوله تفنگ آن دو پسر مراکشی، شیشه اتوبوس را می­شکند و به سوزان اصابت می­کند. ریچارد اتوبوس را به روستای دور افتاده ای در دل صحرا منتقل می­کند. تحقیقات پلیس در مورد اسلحه، پای ماموران تحقیق را به روستای دور افتاده باز می­کند و در درگیری میان آنها یکی از پسران خاطی کشته می­شود. پسر دیگر خودرا به پلیس تسلیم می­کند.

آمریکا: املیا که پرستار دو کودک ریچارد و سوزان است منتظر بازگشت والدین کودکان است تا خودرا به مراسم عروسی پسر بزرگترش در مکزیک برساند. وقتی از بازگشت والدین کودکان تحت سرپرستی­اش نا امید می­شود، دو کودک را با خود به مراسم عروسی می­برد. در بازگشت از مکزیک، پلیس مرزی به آنها مشکوک می­شود و مانع ورودشان به آمریکا می­شود.

ژاپن: چیکو، دختر نوجوان کرولالی پس از خودکشی مادرش ساعات کمی را با پدر بازرگانش می­گذراند. چیگو در تب و تاب دوران بلوغ است و بخاطر محدودیت ارتباطی­اش با دیگران در شرایط دشوار روحی قرار دارد. چیکو به هر طریق ممکن سعی در ارتباط با همنسلانش دارد. پلیس جوانی که بخاط مسئله شلیک به دو توریست آمریکایی – که اکنون تبدیل به یک مسئله جهانی شده – به خانه چیکو آمده است با پیشنهاد جنسی از طرف چیکو مواجه می­شود. پلیس جوان در بازگشت از خانه چیکو با پدر چیکو برخورد می­کند و پدر چیکو می­گوید که تفنگ را به یک راهنمای مراکشی هدیه داده است.

 

ادامه مطلب ...

تحلیل فیلم - بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و بهار

 

 

 

Spring, Summer, Winter, Fall and …Spring

A film by

Kim Ki-Duk

 

بهار، تابستان، پائیز، زمستان و بهار

اثر

کیم کی-دوک

 

 

 

«بهار... ثابت می­کند که گاهی محلی ترین داستان، جهانی ترین داستان است و ساده ترین داستان، پیچیده ترین داستان است.» کری ریکی فیلادلفیا اینکوایر

 

 

     کیم کی دوک فیلمساز معروف کره­ای در اثر نسبتا جدید­اش(بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار/2003) پا به ورطه جدیدی گذاشته است. دیگر از آن همه تصاویر خشن و تهوه­ آور و آن نماهای نزدیک از چهره کاراکترها خبری نیست ولی هرچه هست باز محور فیلم تازه­اش انسان است با همان اعمال و رفتار و باطبع سرنوشت­اش. در اثر جدید کیم کی دوک­ حرکات و سکنات انسان ها اثری چندین برابر از گذشته بر پیرامونشان بجای می­گذارند و دود ­اش نیز غلیظ تر به چشمان شخص فرو می­رود ولی هرچه هست نوک پیکان فکری کیم کی دوک­ اینبار دقیقا اصالت وجود را هدف قرار داده است. داستانی آرام و بدور از پیچیدگی با نگاه مدرنی که به زندگی دارد، با آن نماهای بلند که مخصوص سینمای مدرن است و نپرداختن و عدم وسواس زیاد به گره­های فیلم­نامه باعث شده است که اکثر نقدها و یا بهتر است بگوییم تحلیل­ها با شرح و خلاصه­ای از فیلم همراه باشد. من نیز بر همین منوال شرح مختصری بر هر یک از اپیزودهای فیلم می­نویسم.

 

     فیلم بهار... از پنج اپیزود مجزا تشکیل شده است که بر توالی فصل­ها پیش می­رود ولی نه دقیقا بصورت پشت سرهم. شرح و سرگذشت انسان است از کودکی تا پیری که با هریک از فصل­ها نقطه گذاری شده است. هر فصل، قسمتی از زندگی یک راهب را به همراه تنها شاگرد اش به تصویر می­کشد. فاصله هر فصل با فصل بعدی حدودا پانزده سال است که با ترتیب زمانی ولی با تاخیر زمانی در جلو چشمانمان جلوه نمایی می­کند.

 

ادامه مطلب ...