MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

سکانس برتر: 2001: یک اودیسه فضایی 2001: A SPACE ODYSSEY

  

روزی روزگاری، انسان­میمونی

مبحث نشانه شناسی در سکانس آغارین فیلم اودیسه فضایی استنلی کوبریک

THE DAWN OF MAN(1)

 

 

روز اول:

-         مکان: صحرای خشک و بی آب و علف

-         زمان: یک میلیون سال پیش از سال 2001 میلادی

-          تعدادی انسان­میمون(2)، بر سر یک آبگیر، مشغول نوشیدن هستند

-          عده­ای دیگر از انسان­میمون ها، به قصد تصاحب آن آبگیر، از پشت تخته سنگ­ها ظاهر می­شوند

-          گروه محاجم با جیغ­های ممتد و حرکات منحصر بفرد، پیروز میدان می­شوند و آبگیر را تصاحب می­کنند

-          مالکان اولیه آبگیر، پا به فرار می­گذارند

 

روز دوم:

-          در سحرگاه، گروهی از انسان­میمون ها، در کنار هم بخواب رفته اند

-          در بامداد، یکی از اعضای گروه چشم از خواب باز می­کند و در مقابل خود – و در میان جمع – لوح(3) (تخته سنگ) سیاه­رنگ بزرگی را مشاهده می­کند که سر به آسمان کشیده است

-          انسان­میمون، با صروصدا و با جیغ و داد، بقیه اعضا گروه را از خواب بیدار و متوجه لوح سیاه­رنگ می­کند

-          گروه در ابتدا از حضور این شی جدید در میانشان، مشوش و متفرق می­شوند

-          پس از مدتی، از ترس انسان­میمون ها کاسته می­شود و به لوح سیاه­رنگ نزدیک می­شوند

 

روز سوم:

-          انسان­میمونی، بر سر استخوان­های باقیمانده از لاشه حیوانی، مشغول بازی است

-          تصویر لوح سیاه­رنگ، برای یک لحظه بر ذهن انسان­میمون نقش می­بندد

-          انسان میمون با تکه استخوان بزرگی که بر­می­دارد، به باقی مانده اسکلت ضربه می­زند و جمجمه­اش را خرد می­کند

 

روز چهارم:

-          گروهی از انسان­میمون ها بر سر آبگیر مشغول نوشیدن هستند

-          گروهی از انسان­میمون ها – که بنظر می­رسد گروه مغلوب دفعه پیش باشند – با تکه استخوان­های بزرگی در دست، به قصد تصاحب آبگیر، بدانجا حمله­ور می­شوند و حتی یکی از افراد گروه رقیب را با همین صلاح جدید از پای در می­آوردند و در نهایت پیروز می­شوند

-          یکی از اعضای گروه محاجم (ضارب) از فرط خوشحالی، سلاحش (استخوان) را به آسمان پرتاب می­کند

-          همانطور که استخوان در هوا مشغول چرخش است، تصویر کات می­شود به یک ایستگاه سفینه­های فضایی که در مدار زمین مشغول چرخش است

-          زمان: سال 2001 میلادی، یک میلیون سال بعد از پرتاب استخوان

-          مکان: فضای بین سیاره­ای، حتی بالاتر از مدار کلارک(4)

 

 

 

معرفی موءلفان:

این فیلم ساخته استنلی کوبریک فقید است. او از استثناعات تاریخ سینما بشمار می­آید و همگان او را بعنوان فیلسوفی در چهره یک فیلمساز می­شناسند. همکار و مشاور و فیلم­نامه نویس او در این پروژه، آرتور سی(چارلز) کلارک معروف است. کلارک فقید، از نوابغ و از ستاره شناسان معروف جهان بشمار می­آمد. کلارک نوشتن کتاب اودیسه فضایی 2001 را بعد از چهار سال در سال 1968 میلادی به پایان رساند و در همان سال این کتاب دستمایه­ای شد برای کوبریک تا یکی دیگر از شاهکارهایش را به جهانیان عرضه کند. در آن سال این فیلم نامزد بهترین کارگردانی، بهترین فیلم­نامه اقتباسی، بهترین جلوه های ویژه شد که طبق معمول برخورد با فیلم­های کوبریک، فقط جایزه بهترین جلوه­های ویژه را از آن خود کرد. البته کم­کم و به مرور زمان، ارزشهای فیلم بر همگان ثابت شد تا جایکه در سالهای اخیر، فقط و فقط در باب ژانر وحشت و در طی یک نظر­سنجی، یکی از سکانس­های این فیلم (دیوانه شدن هال/HALL کامپیوتر مرکزی سفینه) به عنوان ترسناک­ترین سکانس دوران تاریخ سینما انتخاب شد.

 

     با وجود تعریف­ها و تمجید­های بسیاری که از این فیلم و از استنلی کوبریک شده است، و با وجود اینکه این فیلم همانند یک کلاس فلسفه و زیبا­شناسی می­ماند و هر نمای آن قابلیت و ظرفیت ساعتها بحث و گفتگو را دارد، حقیر این جسارت را مرتک شده و برداشت­های شخصی­ام را پیرامون نشانه­شانسی – که زبان­شناسی خود یکی از زیر مجموعه­هایش است – در سکانس افتتاحیه این فیلم به تحریر در می­آورم. امید است مورد عفو جامعه سینمایی قرار گیرم.

 

 

 

سمیولوژی:

واژه سمیون (Semion) در زبان یونانی به معنای نشانه است و باطبع اصطلاح سمیولوژی (Semiology) یعنی علم شناخت نشانه. اما نشانه چیست و علم نشانه شناسی به چه درد می­خورد؟. در زندگی روزمره و در هر لحظه، آنچه یک انسان می­بیند و می­شنود (در کل احساس می­کند)، قبل از آنکه مورد تفسیر و تاویل ذهن او قرار گیرد، حکم یک نشانه را برای او دارد. حتی پس از تصمیم گیری شخصی (در مواجه با نشانه)، آنچه در ذهنش رسوب می­کند نیز در حکم یک نشانه است. به عنوان مثال حرکات شخصی افراد جامعه (مثل کلاه از سر برداشت، دست به سینه گذاشتن، سر تکان دادن، ...) و یا علائم  و تابلوها راهنمایی و رانندگی، برای انسان حکم یک نشانه را دارد. باطبع عکس­الاعمل و واکنش نشان دادن انسان به این علائم برای انسانی دیگر نیز خود در حکم یک نشانه است. بعنوان مثال وقتی یک راننده در مواجه با تابلویی با تصویر «کودکی کیف بدست» متوجه می­شود که در این حوالی مدرسه­ای وجود دارد و بنابر این از سرعتش می­کاهد، باطبع چراغ خطر ماشینش روشن شده و راننده پشت سرش نیز در برخورد با این نشانه (او در زندگی روزانه، روشن شدن چراغ قرمز ماشین جلویی را در حکم  یک نشانه خطر پذیرفته است) متوجه خطر می­شود و او نیز از سرعت خود می­کاهد. مثال ساده­ای که عرض شد تنها عضو کوچکی از یک مجموعه ادراکی انسانی عظیم است که رعایت کل یا اکثر این مجموعه برای انسانها، تشکیل دهنده مفهومی است که فرهنگ نام دارد. درواقع فرهنگ یک اجتماع بدون در نظر گرفتن نشانه­ها و  عکس الاعمل به آنها هیچ مفهومی ندارد. در این پروسه­ای که عرض شد، راننده جلویی پس از دیدن یک نشانه بصری (تصویر یک کودک)، مجبور به انجام فعلی شد و در پی­اش راننده عقبی نیز بخاطر دیدن یک رفتار اجتماعی – از راننده جلویی – مجبور به انجام همان فعل (ترمز کردن) شد.  این پروسه فقط به این خاطر عملی شد چون هر دو راننده دارای فرهنگ رانندگی هستند. آنها بدون اینکه متوجه باشند از دستورالاعمل های علم نشانه شناسی طبعیت کرده اند تا با حادثه دلخراشی مواجه نشوند.

 

     اما رابطه عکس­الاعمل نشان دادن یک راننده چه ربطی به دعوای انسان­میمون­ها بر سر برکه ای در یک میلیون سال قبل دارد؟. باید گفت چه در یک میلیون سال قبل و چه در عصر حاظر، مساله تکامل چیزی است که انسان ثانیه به ثانیه با آن دست به گریبان است. اما نکته ایکه وجود دارد نوع یادگیری و روش درک انسان از محیطش است که بواسطه ساختار مغزی­اش از گذشته تا بحال تقریبا دست­نخورده مانده است. به همین خاطر است که روند تکاملی و یادگیری یک انسان­میمون در مواجه با محیط پیرامونش، با ساختار تکاملی و روند یادگیری یک انسان در عصر حاظر، به همدیگر شبیه اند. پانفسکی که یک نشانه شناس است می­گوید: «انسان یگانه حیوانی است که آفریده های مادی اش را پس از خود باقی می­گذارد، زیرا یگانه حیوانی است که آفریده هایش، سازنده ایده های ذهنی متفاوتی از زندگی مادی خویش هستند». با توجه به این جمله، در اینجا این مطلب برای ما روشن می­شود که نسبت نشانه­ها با دلالت­هایشان، وجه تمایز فرهنگ و طبیعت است. یعنی بعنوان مثال طرح و ساختار شش­ضلعی کندوی زنبور عسل بر مبنای غریزه طبیعی­اش است تا طرحی نیتمند و دلالتگون. یعنی دقیقا یک طرح کارا و کاربردی با در نظر گرفتن پارامترهای ریاضی اما بدون تفکر، یعنی درست مانند یک برنامه از پیش طراحی شده در درون یک قطعه الکترونیکی.

­

     در سکانس آغازین فیلم 2001 یک اودیسه فضایی، و یا بهتر است بگویم در قسمت اول این فیلم با نام THE DAWN OF MAN (ظهور یک مرد)، استنلی کوبریک به مباحثی در علم نشانه شناسی می­پردازد که شرح و توضیحش به­تنهایی چندین جلد کتاب می­شود. اما او با بیان و شیوه موجز و زیبای خود و با رویکردی خواص به این مسئله می­پردازد و این مبحث را در عین کلی­گویی ولی با دقت و جزئیات بسیار به تصویر می­کشد. داستان ساده است، گروهی از انسان­میمون­ها در حالت بدوی­گونه خود سالهاست به زندگی ادامه می­دهند تا روزی که علم به شکل لوح سیاه­رنگی بر آنها هبوط می­کند و باعث درک جدیدشان از طبیعت می­شود. درواقع در اینجا علم وجه تمایزیست بین طبیعت و فرهنگ. همانطور که کلارک در کتاب خود می­گوید: «آنها در سرتاسر عالم کاوش کردند و چون ارزشمند تر از خرد نیافتند، آن را مانند بزری در سرتاسر کهکشان پاشیدند». آنها (انسان میمون­ها) از لوح سیاه­رنگ یاد می­گیرند تا از اشیا پیرامونشان در جهت پیشترفت بگونه­ای دیگر استفاده کنند. در جهت آسایش، راحتی و برتری.

 

     انسان­میمون، روزی کشف می­کند که با ضربه زدن توسط یک استخوان بزرگتر و سنگین­تر به استخوان­های کوچکتر می­تواند آنها را خرد کند. در مرحله اول او تمایز و برتری یک استخوان بزرگ به استخوان کوچک را بخاطر استحکامش - با درنظر گرفتن نشانه­ها - در می­یابد. در مرحله بعدی انسان­میمون تخیلش را بکار می­اندازد و این تکه استخوان را به عنوان سلاحی برای ضربه زدن بکار می­گیرد و تازه در مرحله آینده است که متوجه می­شود این سلاح، قدرتی بیش از ضربه زدن بل از پای درآوردن هم­نوعش را نیز داراست. دکتر بابک احمدی در کتاب از نشانه­های تصویری تا متن، این سکانس را اینگونه توصیف می­کند: «تا قبل از این کشف، یک تکه استخوان حیوان مرده، برای انسان میمون معنی خاصی بغیر از همان استخوان بودنش نمی­داد. یعنی این شی برای او دلالت بر چیز دیگری نمی­کرد و این کشف برای او خود در حکم یک نشانه بود. از این پس است که وقتی انسان­میمون کشف خود را تکرار کند، فرهنگ آغاز می­شود و چون دیگران کشف او را دریابند و کارش را تکرار کنند، نشانه شناسی ارتباطی یا فرهنگ­جمعی شکل می­گیرد و چون به استخوان نامی نهند که کارکرد و معنایش را برساند، فراشد نشانه­شناسی دلالت­ها و ارتباط کامل می­شود». در این جا و پس از ارائه این نوشتار، مطلب مهمی برای ما آشکار می­شود که پانفسکی نیز بدان اینچنین اشاره می­کند: «حتی تفکر ]ایده­ها[ نیز در حکم یک نشانه است».

 

 

 

سبک فیلمساز:

استنلی کوبریک در این فیلم و برای روایتش ساختار جالبی در نظر گرفته است. او از هر چیز و به قدر نیازش، تا آنجا که هدفش را القا کند استفاده می­کند. او در این فیلم ظاهرا داستانش را بطور کلاسیک روایت می­کند و از قواعد کلاسیک پیروی می­کند. داستانش خطی است و حتی در فرمش نیز به قواعد کلاسیک پایبند است. مانند فیدآوت و فیداین های مابین نماها. اما از انجا که او همیشه با سایرین متمایز بوده، بی هیچ ترسی از ابراز تخیلش در بهبود کارش استفاده می­کند. او از میان­نویس در لابلای سکانس هایش استفاده می­کند و با این کار هم پیشرفت و گذر زمان را نشان می­دهد و هم فیلمش را به قطعات منطقی تقسیم می­کند. او فلاش­بک و کات­هایش را با رویکردی به سینمای مینیمال استفاده می­کند به گونه­ایکه فقط با چندبار دیدن این فیلم است که متوجه استفاده بعضی از نماها به عنوان فلاش­بک می­شویم (مانند گذر تصویر لوح سیاه­رنگ بر ذهن میمون). یا حتی با چند بار دیدن نمای اولیه جنگ انسان­میمون هاست که متوجه پیروزی گروه محاجم می­شویم. حتی او در لحظاتی پارا فراتر می­گذارد و قواعد کلاسیک را پیچیده می­کند. بیاد بیاوریم صحنه ضربه زدن و خرد کردن استخوان­ها را بوسیله انسان­میمون، انسان­میمونی که در اولین برخوردش با یک تکه استخوان تازه از کاربردش آگاه شده و درست در همان لحظه است که کوبریک جان­دادن حیوانی را در یک لحظه کوتاه نشان می­دهد. این صحنه کوتاه کنایه از کشتن و استفاده کردن انسان­میمون از سلاحش است و تازه در نماهای بعد است که از این امر آگاه می­شویم، در آن لحظات که برای اولین بار انسان­میمون­ را در حالتی تازه می­یابیم. او در یک دست تکه استخوانی دارد و در دست دیگرش تکه گوشتی، اینگونه است که هم معنای آن فلاش­فورواردهای کوتاه از جان دادن حیوان را و هم کارکرد جدید استخوان به عنوان سلاح را در نزد انسان­میمون در می­یابیم. جالب تر اینکه هویت آن لاشه حیوان کذایی که استخوانش سرمنشا تمام این جریانات است را نیز می­توانیم شناسایی کنیم. بله در نمای کوتاهی قبل از این جریانات، پلنگی را بر سر لاشه گورخری دیده ایم اما این نما آنقدر کوتاه و آنقدر بدوی است که به سختی میتوان رابطه اش را با نماهای بعدی پیدا کرد.

 

     کوبریک براستی مرد بزرگ و اسطوره­ای بود. براستی او موتور و نیروی محرکه فکری سینما در قرن گذشته بود. او با ایده­هایش و با قدرت اندیشه­اش پیشاپیش گامهای مهمی در سینما برداشت. کوبریک قبل از آنکه رولان بارت (نظریه­پرداز و نشانه­شناس معروف)، در دهه هفتاد با نظریاتش روزنه جدیدی در فلسفه سینما ایجاد کند، توانسته بود آن چیزهایی که گذشتگان به در باب نشانه­شناسی مطرح کرده بودند را به زیبایی هرچه تمام به ­تصویر کشد. کوبریک حتی پیشرفت­هایی نیز در صنعت سینما ایجاد کرده است. به عنوان مثال او اولین کارگردانی بود که استدی­کم را در فیلم غلاف تمام فلزی برای دوربین های نگاتیفی و باصطلاح 35 میلیمتری بکار برد. حتی به او گوشزد کردند که موضوع فیلم تو (غلاف تمام فلزی) کهنه و نخ نما شده است و از این دست فیلمها بسیار در مورد جنگ ویتنام ساخته شده، اما او در جواب گفت: «میخواهم فیلمی در مورد ویتنام بسازم که تا بحال کسی مانندش را نساخته است». و الحق هم چنین کرد و با فیلمش رویکرد انتقادی شدیدی بر نظام فکری انسانی داشت. کوبریک همانگونه که در سالها پیش و در فیلم 2001 یک اودیسه فضایی پیشرفت انسان را بواسطه خرد نشان می­دهد، همان انسان را در فیلم غلاف تمام فلزی بخاطر استفاده از خردش (به تنهایی)، به باد انتقاد می­گیرد. انسان متفکر و علم­محور در قرنی که مدعی تفکر و اندیشه و خرد­محوری بود – با جنگ­ها و صلاح­های جنگی پیشرفته­اش - چه فجایعی را که به بار نیاورد. بقول مارتین هایدگر: «آنچه در روزگار ما اندیشه را ممکن می­کند، این است که ما هنوز نمی­اندیشیم».    روحش شاد.

 

 

 

ناگفته ها:

از ناگفته های این فیلم فقط همین نکته که تا مدتی بعد از نمایش فیلم، هنوز بر کسی ماهیت بازی انسان­میمون ها روشن نشده بود. کوبریک بصورتی وحشتناک طبیعی، از افرادی در جلد میمون بازی گرفته بود و حتی در میان افراد گروه انسان­میمون ها، از میمون های واقعی نیز بهره برده بود تا آن نماها هرچه طبیعی تر بنظر برسند.

 

آیا میدانید اولین کسی که فیلم 2001 یک اودیسه فضایی را به عنوان تماشاگر دید که بود و چه ملیتی داشت؟. او امیر نادری، فیلمساز معروف ایرانی است که اکنون در نیویورک زندگی می­کند. نادری در خاطراتش می­نویسد، مدتی بود که قصد ترک ایران را داشتم به همین خاطر وقتی خبر ساخت فیلم جدید استنلی کوبریک را شنیدم چون عاشق کارهایش بودم تصمیم گرفتم و با دوستانم شرط بستم که به انگلسان بروم و اولین بلیط سانس اول نمایش را بخرم. او می­گوید در آن زمان نوجوانی بیش نبودم و به هر نحوی که بود پولی دست­وپا کردم و عاظم شدم. او می­گوید در بدو ورود به انگلستان دیگر پولی برایم باقی نمانده بود اما خود را به باجه فروش بلیط رساندم و قصد داشتم به هر نحوی شده وارد سینما شوم اما متصدی سینما این اجازه را به من نمی داد. نادری می­گوید کوبریک که برای نظارت بر پخش فیلمش به همان سینما آمده بود از سروصدا آگاه شد و علت را جویا شد. پس از اطلاع از اوضا بود که با پول خود یک بلیط برای من خریداری کرد و من را به سینما راه داد. نادری می­گوید کوبریک از من خواست به همراه او، بر کار پخش فیلم نظارت داشته باشم و حتی از من پرسید کدام قسمت از فیلم بر روی پرده فوکوس است و من هم به او جواب دادم.  

 

 

 

(1)    THE DAWN OF MAN: این جمله به معنای طلوع/ظهور/سپیده دم/آغاز  یک انسان است. فیلم با این جمله که یکی از میان­نویس های فیلم هم است شروع می­شود و پس از آن است که فیلم به نمایش زندگی انسان­میمون ها می­پردازد.

(2)    انسان­میمون: به این خاطر از این کلمه ترکیبی استفاده کردم چون این جانوران هم ظاهری میمون گونه داشتند و هم دارای قوه یادگیری شبیه انسان. و طبق بند فوق (آغاز یک انسان) کوبریک از کلمه مرد/انسان استفاده کرده است ولی بر خلاف تصور ذهنمان ما شاهد جانورانی شبیه به میمون هستیم. و دیگر اینکه طبق نظریه داروین انسان تکامل یافته نسل میمونهاست و این نظریه، خارج از هدف و نیت کوبریک، به بحث ما مربوط است. و دیگر اینکه دکتر بابک احمدی نیز از این کلمه ترکیبی برای نامیدن این جانوران استفاده کرده است.

(3)    لوح سیاه: این اصطلاح معادل و نام اطلاقی به آن سنگ سیاه درون فیلم است. تخته سنگ درون فیلم همانند تخته سیاه کلاس درس می­ماند که مروج و اشائه دهنده علم است. لوح سیاه رنگ در حکم معلم انسان­میمون هاست. حتی در طرح اولیه فیلم­نام کوبریک و کلارک بر آن بوده که بر سطح این لوح سیاه تصاویر و اشکالی ظاهر شود تا انسان­میمون ها را در سوی دانش و یادگیری یاری کند اما این طرح از طرف کوبریک رد شد. کوبریک قصد داشت حالتی رمز گونه و مقدس تر به این لوح سیاه ببخش و به نظر اینجانب اشکال روی لوح سیاه از طرفی مقایر با رویکرد مینیمالیستی بیانش بوده است.

(4)    مدار کلارک: آرتور سی کلارک، نابغه معروف، سالها قبل از اینکه چیزی به نام مدارهای ماهواره ای وجود داشته باشد و سالها قبل از اینکه اولین مدار گرد ساخته بشر به نام اسپوتنیک به فضا پرتاب شود، نظریه ای ارائه کرده بود که بعد ها به نام خودش نامگذاری شد. ساختار مدار کلارک بدین گونه است که اگر سه ماهواره مخابراتی را بر فراز زمین با فاصله خاص (33 هزار کیلومتر) مستقر کنیم، می­توان کل سطح کره زمین را پوشش داد. حرکت این مدارگرد ها باید بگونه ای باشد که همراه و هم­سو با سرعت محوری زمین در چرخش باشند. بدینسان است که همیشه در فاصله و نقطه ثابتی نسبت به سطح زمین و نسبت به دیگر مدارگرد ها خواهند بود.

 

 

 

M A X   P A Y N E

 

نظرات 17 + ارسال نظر
admin سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:47 ب.ظ http://p30stars.net

--------------------------------------------------------------------------------

با درود و سلام خدمت شما دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.من admin هستم. و فرومی آموزشی،علمی و تخصصی برای تمام ایرانیان راه اندازی کردم. خوشحال می شوم از تخصص و مهارت شما به عنوان مدیری لایق و کاردان بهره مند شوم.درصورت علاقه بازدیدی بفرمایید.
www.p30stars.net
موفق باشید.منتظر حضور سبز شما هستم.

سلام
شما لطف دارید
حتما خدمت می رسیم

محمود از نگاه شخصی من سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:14 ب.ظ http://cinemamehr.blogfa.com

سلام ... جالب بود ... ولی نمی تونم دروغ بگم از بین آثار برتر سینمایی تنها اثری که اصلا نشد باهاش ارتباط برقرار کنم همین ادیسه فضایی بود واسه همین باید بیشتر روش وقت بزارم ... من بروزم ...

سلام
ممنونم

ممنون اومدی
حتما خدمت می رسم

هومن چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ق.ظ http://openfestival.blogfa.com

درود
"اونی که پالتو پوشیده خود مرگه!"
به روزم[گل]

سلام
میام خدمتتون

هومن جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:47 ق.ظ http://openfestival.blogfa.com

45 دقیقه فریدون جیرانی, 30 ثانیه مهناز افشار!
.
..
...
بازدید کنندگان جان، برمی گردیم، دست به سینه روبروی کامنت های محترم شما می نشینیم!!
...
..
.
به روزم[گل]

با تشکر از کامنت گذار جان
مخلصیم

ح . گ جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام . چطوری احسان جان ؟ خوبی ؟

راستش احسان نمیدونم چی بگم . واقعا نمیدونم . نه در مورد فیلم و نه در مورد نقدت . باور کن . فیلم فیلم بزرگیه . خیلی بزرگ . زیادم روش کار کردم . ولی ارتباط برقرار نکردم . من اکثر کارای کوبریک رو دیدم . اما کوبریک رو با چشمان باز و بسته می شناسم . سینمای کوبریک اون فیلمه . البته نظر منه. خیلی ها نظرشون روی این فیلمه . اما من اون رو خیلی بزرگتر می بینم و صد البته سینمایی تر . البته یه مسئله ی دیگه ای هم که هست اینه که من کوبریک روانشناس رو بیشتر از کوبریک فیلسوف دوست دارم . و قبول دارم . همونطور که کیارستمی فیلسوف رو بیشتر از کیارستمی روانشناس دوست دارم . و مهمتر از هر دوی اینها اینه که سینما رو بیشتر از همه اینا دوست دارم . و فکر میکنم ادیسه فضایی زیاد سینما نیست .
احسان منو ببخش چیز زیادی برا گفتن نداشتم . الان میگی فلانی اومده اینجا فقط بگه چی دوست داره چی دوست نداره . خوب به من چه اینا . به بزرگواریت ببخش . واقعا چیزی نداشتم بگم .
خداحافظ

دکان باز کن .............................که وقت عاشقیست

سلام
مخلصیم
ارادت داریم

نظر منم در مورد سینما همینه (روانشناسی کوبریک و ارجعیت سینما نسبت به بقیه چیز ها)

همین که میای پیشم برام کلی ارزش داره
حالا اگه چیزی ننویسی اون دیگه بدشانسی منه که نتونستم چیزی ازت یاد بگیرم
خیلی مخلصیم


بقول بهروز:
عاشقیت؟
هیشکی اینجا نیست بغیر از من و اونو خدا
خدا هم که با عاشقیت ...

Reza Jamali جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:23 ب.ظ http://www.rjhp.blogfa.com

سلام
اول از همه باید بگم خیلی نامردی منو خبر نکردی
این فیلم بی برو برگرد شاهکاره و با کم تخفیف بهتر کار استاد کوبریک هست
سکانس ابتدایی فیلم از به یاد ماندنی ترین سکانس های تاریخ سینماست و موسیقی فوق العاده فیلم نیز بدجوری آدمو دیونه میکنه
فیلم به شدت فلسفیه و سنگین ژس باید حداقل سه بار دیدش
آپم بدو بیا

سلام
نه عزیز من کامنت گذاشتم برات که بیای. حتما ثبت نشده.
به هرحال ممنون اومدی

کوروش جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ب.ظ http://cyrus.webphoto.ir

خیلی خیلی ممنون دوست من از مبحث نشانه شناسی خیلی لذت بردم . بنظر من ادیسه فضایی عالی بود . هرچند که زیاد نمی تونم در موردش صحبت کنم . مرسی

سلام آقا کورش
خیلی خوش اومدی
محبت کردی

پیامـهومن شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ق.ظ http://openfestival.blogfa.com

یا توجه به پایان نظر سنجی گذشته نظر سنجی جدید در وبلاگ ایجاد گردید
ـ
ـ
ـ
بهترین کارگردان سینمای ایران چه کسی است؟؟؟
ـ
ـ
ـ
ـ
منتظر حضور گرمتان در وبلاگ و شرکت شما در نظر سنجی هستیم.

ممنون اومدید
حتما مزاحم میشم

جیگسا شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ق.ظ http://www.chainsaw.blogfa.com

سلام دوست عزیز ....
باعث افتخاره که این بلاگ رو می خونم ... نوشتن از کوبریک کار هر کسی نیست .. اونم درباره ؟ ترین اثرش یعنی اودیسه که همش درک تصویره ... احسنت ... لذت می برم از اینکه قلم های توانمندی مثل شما دوستان انگشت شکار رو می خونم ...

من بطور تخصصی دربراه ژانر وحشت / زیر ژانر اسلشر می نویسم . از کابوس می ترسی ؟ به هر حال این فیلمی که الان درباره اش نوشتم دست هر چی کابوس خیابان الم هست رو از پشت بسته.

بد نیست بیای بخونی ... خوشحال شدم اومدم اینجا

یا حق

سلام دوست من
ممنون
خیلی لطف دارید

مزاحم میشم
ممنون اومدی

فرزانه شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام . باباخسته نباشی . چیکار کردی با این نقد جدید .
خیلی خسته نباشی .
در مورد نقدت ... سخت بود خیلی سنگین اما یه چیزایی انگار بگی نگی فهمیدیم شاید . و برداشتم رو در یک کلمه بگم میشه ؛ نشانه .

این فیلم پر از نشانه بود . فکر میکنم هر کسی میتونه از نشانه های اطرافش یه جور برداشت داشته باشه . این برداشت هاست که به قول کوئلیو مارو به افسانه ی شخصیمون میرسونه .
به نظر من اون میمونا زندگیشون پره از نشانه هاست و زندگی خود ما هم . شاید فیلمساز میخواسته نحوه ی درک نشانه هارو بگه و اینکه هر اتفاق ساده ای در زندگی ما میتونه ... نه ... حتما یک نشانست . این بستگی به دقت ما داره مثل فیلم که باید بهش دقت میکردم . شاید فیلمساز میخواسته به ما یاد بده که دقت کنیم برای دیدن و فهمیدن نشانه ها .

من یه پیشنهاد برات دارم میتونی فیلم مصائب مسیح رو نقد کنی ؟ که فکر نمیکنم ندیده باشی . این یکی از پر فروش ترین فیلما در هفته ی اول فروشش بود و من عاشقانه این فیلم رو دوست داشتم .کار گردانش هم مل گیبسون بزرگه. البته این فقط یه پیشنهاده . همین .

موفق باشی و پیروز .

سلام خانم حال شما؟
خیلی لطف دارید و نظر لطفتونه

برداشتتون خیلی خوب و عالی بود ولی این نکته رو باید در نظر داشت که من فقط فصل آغازین این فیلم رو تحلیل کردم. این فیلم در مراحل بعد شکل و ظاهری دیگه بخودش میگیره که اون هم جای تحلیل داره که البت بدون رودربایستی کار من نیست و برای همین قسمت اولش هم پیشاپیش غذرخواهی کرده ام.

پیشنهادتون خیلی خوب بود
نه نمیتونم
چون این فیلم رو ندیدم
شاید بیست تا نقد ازش تا حالا خوندم ولی هنوز ندیدمش
و این ندیدنم هم دلیل شخصی داره اونم بخاطر کابوس هایه که من باهاش دست به گریبانم
تحمل صحنه های خشن و خیلی احساسی رو ندارم
ولی هم مل گیبسون رو میشناسم و هم کارهاشو ولی تو زندگی کسایی مثل من که فیلم رو واقعی تر از واقعت می پذیرند یک لحظات و یک احساساتی وجود داره که باعث میشه یک فیلم رو تعمدا نبینند
مثلا من فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسزی رو سالها بود داشتن ولی چون حس می کردم وقتش نرسید اون رو ندیدم تااا چند ماه پیش که تصمیم گرفتم ببینمش وحالا تاسف می خورم که دیدم چون فهمیدم هنوز به اون بلوغ و درک نرسیده ام.


خیلی لطف کردی اومدی ونوشتی و منو مورد لطف قرار دادی
شرمنده شدم که بهت نه گفتم
ممنونم

حامد اصغری شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:24 ب.ظ http://7thart.mihanblog.com/

سلام. خوب هستین ؟
با یادداشتی با عنوان دستتو بنداز گردن مرگ منتظر نظرات و یا هر چیز دیگه ای از سوی تو دوست عزیز هستم
موفق باشی
حامد اصغری
http://7thart.mihanblog.com/

سلام ممنون
حتما مزاحم میشم
ممنون اومدی

پیام ـ هومن یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:19 ب.ظ http://openfestival.blogfa.com

تنها دوبار می خندیم!
.
..
...نوشته ای بر فیلم...ده رقمی!!!!
به روزیم[گل]

سلام
حتما میام پیشت

مرجان یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:16 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

چه فیلم عجیبی ! لابد این انسان میمونها توی فیلم حرف هم نمیزنن نه ؟ تمام داستان همین بود ؟ خب حالا چیو میخواست برسونه ؟ نکنه میخواد بگه ما آدما هم مثل همین انسانمیمون ها هستیم ؟ ؟:دی
خوشم اومد از نادری که مثل من کله خره ((= به خاطر یه فیلم کوبیده رفته انگلیس :دییییی

مرسی احسانکی ! منتظر فیلمهای خوف تر دیگه هستیم :)))))

نه حرف نمیزدند
نه عزیزم گفتم که این فقط فصل آغازین فیلم بود

خوبی مرجانکی؟
مرسی که اومدی
ممنونم

پیام دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:20 ب.ظ http://openfestival.blogfa.com

چرا طنز ها بیشتر از جدی ها می فروشند؟؟؟
.
..
...
بررسی علل فروش فیلم های طنز در ایران!
به روزم

میام پیشت

مریم دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.maryamu.blogfa.com

سلام خسته نباشید ببخشید واسه این همه دیرکرد که داشتم...

چقدر دقیق و ریشه یاب می نویسید ...

راستش رو بخواهید من این فیلم رو ندیدم که بدونم چی بوده اما دیگر کوبریک را با آن ژانر مخصوص خودش می توان فهمید و شما هم خیلی جالب روز ها رو گفتید و ترسیم کردید ...

ناگفته های فیلم چقدر جالب بود یعنی خواستن توانستن به معنای واقعی ...

مرسی از همه چیز...

سلام ممنونم. خواهش همین که سر می زنید من خوشحال می شم

لطف دارید

ممنونم

دقیقا همینطوره دقیقا
الان نادری در دنیا شناخته شده است و صاحب سبکه

خواهش می کنم
خیلی لطف کردید اومدید

فرزانه دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام احسان جان
ببخشین اگر بانام کوچک صدات کوچک صداتون کردم.
میگم چرا برای پست جدیدم نظر ندادین ؟
در مورد ورک شاپ ممنونم .

اما من معمولا ورک شاپ رو ترجیح میدم جاهای دیگه یاد بگیرم . عملا درش حضور پیدا نمیکنم . ببخشید اگر گنگ حرف میزنم ببخشین منو . زیاد اهل محافل جمعی هنرمند ها نیستم . هنر رو از جای دیگر و در کنار اونی که اون بالاهاست دنبال میکنم و آموزش میبینم .
دلم میخواد بیشتر به نمایشگاه های خوب برم . اگر اینجوری خبرم کنید بیشتر ازتون ممنون میشم .
به هر صورت یک دنیا ممنونم .

سلام فرزانه خانم عزیز
خواهش می کنم. موجلی نیست.

آهان، راستش یکم از اون داستان کهن حالم گرفته شد، دلم برای اون کرم سوخت واسه همین چیزی راجع بهش ننوشتم.

میدونم یه حس خاصیه. من هم قبلنا اینطور فکر کردم العان هم همینطور فکر می کنم اما یه پیشنهاد دارم. نمیگم خودتو تغیر بده ولی هرازچندگاهی بدک نیست یه سری هم به ورکشاپ بزنید چون از تجربه جمعی دیگران یک ایدههایی به مغز خطور می کنه که در تنهایی نمیشه. برای من به شخصه مفید بوده.

حتما هر اس.ام.اس ی که در مورد نمایشگاه بود رو براتون فروارد می کنم. حتما

خواهش کاری نکردم
من چون تو زمینه هنر خیلی ها بی شائبه بهم کمک کردند منم دلم میخواد به بقیه هم کمک کنم.

خیلی لطف کردید اومدید

هومن سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:24 ب.ظ http://openfestival.blogfa.com

یادداشتی بر موضع مسلط/دیدگاه
.
..
...با معرفی یک فیلم مهیج به روزم[گل]

سلام
ممنون خبرم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد