MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

تحلیل فیلم - حرفه‌ای - حس پدرانه یا که یک جور حس بلوغ

 

 

LEON professional

 

 

 

 

عنوان: لئون حرفه‌ای

محصول: ۱۹۹۴

فیلم نامه و کارگردان: لوک بسون

زمان: ۱۳۵ دقیقه

این فیلم با نامهای زیر نیز شناخته میشود:

Léon

The Cleaner

The Professional

 

با هنرمندی:

Jean Reno    در نقش    Leon
Gary Oldman    در نقش    Stansfield
Natalie Portman    در نقش    Mathilda
Danny Aiello    در نقش    Tony
Peter Appel    در نقش    Malky
Willi One Blood    در نقش    1st Stansfield man
Don Creech    در نقش    2nd Stansfield man
Keith A. Glascoe    در نقش    3 rd Stansfield man
Randolph Scott    در نقش    4 th Stansfield man

Michael Badalucco

 

   در نقش    Mathilda's Father

منبع اطلاعات فیلم:

http://www.fexon.com/movieinfo.php?mid=844

 

 

 

 

 

! خطر لوث شدن داستان فیلم

 

اسکوپ(حال و هوا):

   لئون: قاتل حرفه ایست و در کارش مسلط. ظاهرا بدون احساس. بر چشم به هم زدنی جان می گیرد گویی که تا ثانیه ای پیش آن جان وجود نداشته است. تنها و منزویست. مکانش جایی در دل نیویورک. در آپارتمان کوچکی در یک ساختمان قدیمی. کم حرف است و آرام با چهره ای معمولی مانند هر ایتالیایی دیگر. به کسی اعتماد ندارد مگر "تونی" پیر. تونی کسیست که در گذشته او را به آمریکا پناه داده و به او شغل داده است. تونی کسیست که دستور قتل ها و دستمزدش را به لئون می دهد. تونی عامل پلیس است که ماموریت های آنها را از طریق کارگذارانش(مثل لئون) انجام می دهد. رفتار لئون ضدونقیض است. هر روز ورزش می کند و شبها با اسلحه ای در دست نشسته روی مبل می خوابد(بقول خودش با یک چشم باز). اما گلدانی دارد که هر روز به او رسیدگی می کند. نوازشش می کند و با آن حرف می زند. لباس هایش را خود می شوید و خود اتو می زند(به یاد شخصیت های منفعل فیلم های "کا وای وانگ" افتادم). و مادامی که گرسنه می شود فقط شیر می نوشد. سهم روزانه او از زندگی دو پاکت شیر است.

 

   ماتیلدا: دختری هجدا ساله(البته بقول خودش) که سنش بیشتر از دوازده سال بنظر نمی رسد. در خانواده ای با روابط نامنسجم گذران عمر می کند. خانواده ای که دائم او را مورد اذیت و اهانت قرار می دهند و تحقیر می کنند. تنها همزبانش برادر تنی کوچکش است. سهم روزانه او از زندگی چیزی نیست جز سنگینی دست پدرش و هرازگاهی پکی مخفیانه بر سیگار.

 

   استندسفیلد: پلیس فاسد اداره مبارزه با مواد مخدر(D.E.A) که در قاچاف مواد مخدر نیز دست داد. از یک طرف با تونی ارتباط دارد و از طرفی با قاچاقچیان مواد نیز کار می کند(یکی از آنها پدر ماتیلدا است). پلیسی با رفتار دوگانه و حالات عصبی خاص. سهم روزانه او از زندگی مواد مخدریست که بطور استثنایی و خاص خودش مصرف می کند.

 

   از همان اول که با لئون و ماتیلدا آشنا می شویم با هردویشان احساس همدردی می کنیم و یک جورهایی دلمان برایشان می سوزد. لئون با آن چهره سرد و بدون رفلکسش ، نیمه شب ، تنها درون مترو ایستاده و به دستگیره سقف آویزان شده که نوع ایستادنش پر از حرف های تنهاییست. ماتیلدا در طبقه بالای خانه ای قدیمی پاهایش را از لب نرده ها آویزان کرده و تکان تکان می دهد و دود نامحسوس سیگاری روشن در کنارش حکایت از پاشیدگی خانواده اش و خودسری او کند. این دو نمای فوق کافیست برای اینکه به شخصیتهای منفعل لئون و ماتیلدا بخوبی نزذیک شویم و با آنها احساس همدردی کنیم.

 

 

 

مدیوم شات(سکانس برتر):

   لئون و ماتیلدا در آپارتمان هایی مجاور هم در ساختمانی قدیمی زندگی می کنند. پدر ماتیلدا به یکی از محموله های استندسفیلد ناخنک زده و استندسفیلد تا فردا ظهر به او محلت بازگردادنش را داده. لئون با آن بی احساسی و یله گی بی همتایش سیگار کشیدن ماتیلدا را در پله ها و بینی خون آمده اورا (که حکایت از کتک خوردن او از پدرش است) می بیند و نمیدانیم چگونه با آن بی احساسی مثال زدنیش با ماتیلدا همدردی می کند و ماتیلدا که خالی از عشق و محبت خانواده است وقتی صحبت های خشک لئون را می شنود در دلش قند آب می شود و اندکی حالش بهتر می شود و در سپاس به لئون می رود که از مغازه نزدیک خانه برایش شیر بخرد. در زمانی که ماتیلدا بیرون خانه است استندسفیلد و دوستانش به خانه ماتیلدا وارد می شوند و چون پدر ماتیلدا از پس دادن مواد ها طفره می رود و یک جور هایی قصد پیچاندن استندسفیلد را دارد ، استنسفیلد تمام افراد خانه را قتل عام می کند و مواد ها را نیز پیدا می کند. وقتی چشم استندسفیلد و همکارانش به قاب عکس روی طاقچه اتاق می افتد متوجه عدم حظور دختر کوچک خانواده می شوند و چون می خواهند شاهدی باقی نمانده باشد دربه در به دنبال ماتیلدا می گردند و در همین حین ماتیلدا با پاکت های شیر وارد ساختمان می شود و با جنازه نیمه جان پدرش که دم در افتاده مواجه می شود و (چون دختر تیزی است) به راهش ادامه می دهد و یک راست به طرف درب آپارتمان لئون می رود. در این لحظه است که یکی از زیباترین و حسی ترین لحظه های تاریخ سینما شکل می گیرد. لئون که از سروصدا های اخیر کنجکاو شده و ازچشمی درب آپارتمانش به راهرو نگاه می کند ، متوجه میشود که راهی جز باز کردن درب به روی ماتیلدا ندارد ولی از آنجایی که او نمادی از انسانی خشک و بدون احساس است و سالهاست که در شرایطی خاص و در تنهایی زندگی کرده و فقط جان آدم هارا گرفه اکنون نمی داند که چگونه از جان آدم ها محافظت کند. "ژان رنو" این سکانس را زیبا بازی می کند و بخوبی این حال و هوا را با خاراندن گوشش و تعللش در باز کردن درب نشان می دهد. بلاخره درب باز می‌شود و لئون ، ماتیلدا را از مرگ می رهاند در این لحظه است که چهره ماتیلدا غرق در نور می شود و این اولین گام گذاشتنش است به مرحله جدیدی از زندگی که لئون ناخواسته به او هدیه داده است.

 

   این فیلم سرشار است از چنین سکانسهای زیبا و تاثیر گذاری که کمتر در سینمای هالیوود بچشم می خورد که این خود هدیه است از "لوک بسون" فرانسوی که با مخلوط کردن سینمای اروپا و تزریق کردن چیزهایی ناب به سینمای تجاری و تماشاگر پسند آمریکا چنین اثری خلق کرده.

 

   دلم نمی آید از سکانس پایانی فیلم چشم بپوشم آنجایی که لئون دیگر کشته شده است و ماتیلدا به مدد پولهایی که لئون برایش پیش تونی به ارث گداشته می تواند دوباره به مدرسه برود . آنجایی که ماتیلدا آن گلدان معروف لئون را در دست دارد و به روی چمن های پارک زانو می زند و با دستان کوچکش زمین را گود می کند و گلدان لئون را در خاک جا می دهد. این فقط یک گلدان معمولی نیست که لئون به ماتیلدا هدیه داده است. این استعاره ایست از جوانی و عشق ناکامل و کال لئون به زندگی (و حتی عشق به ماتیلدا). این کودک درون لئون است. این وجدان پاک انسانی هر فردیست که حتی در درون یک قاتل حرفه ای نیز وجود دارد. گل این گلدان اکنون درون خاک جا دارد و به آرامش رسیده است. ریشه های درد دیده اش اکنون آزاد شده و احساس نشاط می کند. اکنون می تواند به رشد واقعی و تکامل نهایی برسد. تکاملی که در دل این دنیای روزمره و کثیف عقیم مانده بود. این خاک اکنون حکم برزخ را برای لئون و زایش مجدد را برای هردویشان دارد.

 

 

 

کلوزآپ(دلنوشت):

-        نوع ایستادن لئون در مترو در نیمه شب و گرفتن دستگیره که بخوبی احساس تنهایی و سردی روح او را منتقل می کند.

-        آویزان بودن پاهای ماتیلدا از نرده های پله و تکان های پاهایش و آن ساق ها و ران های نحیفش با آن جوراب شلواری ایکه به پا دارد و پر است از طرح های کارتونی و تصاویر کودکانه.

-        سیگار کشیدن غیر حرفه ای ماتیلدا و لخته خونی که به زیر بینی اش خشک شده حکایتی ناگفته از نوع زندگی اش به ما می دهد.

-        عصبیت ها و حرکت های اکسکلوسیو(exclosive) پلیس استندسفیلد و نوع بیان دیالوگ هایش که در بعضی موارد انفجار گونه است.

-        لئون و بچه شدن ها و عکس الاعمل های ناخواسته کودک معابانه اش به محرک های خارجی (مانند خاراندن گوشش) که گویای کودکی سرکوب شده اش است و در تضاد است با شخصیت ظاهری او.

-        احساس نهفته و کمرنگ پدرانه لئون به ماتیلدا که فقط انگار بیننده از آن خبر دارد و حتی خود لئون نیز شاید از این احساس در درونش بی اطلاع است.

-        پیشنهاد کمرنگ سکس از طرف ماتیلدا به لئون. ماتیدایی که بر اثر حوادث ایام حالا دیگر بزرگ شده فقط فرصت بزرگ شدن را نداشته و لئونی که در گذر ایام فرصت بزرگ شدن را داشته ولی هنوز بزرگ نشده است(کنایه از دیالوگ های خود فیلم). این پیشنهاد نامحسوس رابطه جنسی از طرف ماتیلدا به لئون همه استراکچر فکری لئون را در هم می ریزد به گونه ای که وقتی به ماتیلدا پرخاش می کند و از درب آپارتمان بیرون می آید به دیوار تکیه می دهد و به فکر فرو می رود.

-        خریدن یک لباس صورتی رنگ و هدیه دادن آن از طرف لئون به ماتیلدا زیباست. احساسی مخفی میاد حس پدر و فرزندی و یکجور حس یک جوان تازه به بلوغ رسید. زیباست. آری زیباست.

-        صورت باد کرده تونی و چشمان کبودش. تازه اینجاست که متوجه می شویم که اگر تونی ، لئون را به استندسفیلد لو داده ولی حتما به این کار به سادگی رضایت نداده و این کبودی زیر چشمانش مزد دست همکاران استندسفیلد است به او. به سرسختی او. به سرباززدن او به آدم فروشی و دردناک تر اینکه اگر بیشتر به صورت تونی توجه کنیم به غم و احساسی مردانه پی میبریم که حاصل عذاب وجدانش است. آری او به اجبار نزدیک ترین دوستش را به کشتن داده.

-        و در پایان همان سکانس معروف کاشتن گل در پارک و جمله ماتیلدا به گیاه که می گوید "حالا هر دویمان ریشه داریم". این گل استعاره از روح لئون است که در دستان ماتیلدا در حیاطی جدید به حیاتی تازه رسیده است. و موسیقی سحر انگیز "اریک سرا" که در این لحظه نواختن می گیرد.

 

! پایان خطر لوث شدن داستان فیلم

 

 

 

   لئون با همه قتل هایی که انجام داده ای ، با همه دل هایی که شکانده ای ، بازهم دوستت داریم.

 

   چیزی در وجود توست که بکر است. چیزی که در دل تمام همه افراد جهان مستتر است.

 

   حس کودکانه مورد علاقه تمام عشق فیلم هاست. از خجالت کشیدن های "ادوارد دست قیچی" گرفته تا آخ گفت های بچه گانه "جکی چان".

 

 

 

 

کامنت برتر:

نویسنده: رضا مشتاق / alldaytimes.blogsky.com

 

در فضای امروز سینمای جهان خشونت و سکس دو موئلفه تضمین کننده فروش فیلم و به طبع آن موفقیت فیلم میباشد و با وجود آنکه سینما عصاره تمامی هنرها میباشد ، بیش از هرچیز بقایش به سرمایه و بازگشت سرمایه وابسه است .

لئون یا همان حرفه ایی در نگاه اول فیلمی است در قالب و رده بندی سینمای خشونت ، هیجان

(Crime & Thriller)و گیشه .( البته این دسته بندی برای حرفه ایی قابل انکار نیست).

1- فیلم با قتل عام حرفه ایی و پایان حیات یک گروه قاچاقچی به دست لئون (Jean Reno) آغاز میشود ، بر خلاف فیلم های صرفاً اکشن که گروه های تبهکار ریشه و مبنایی کاملاً رذیلانه و منفک از جامعه دارند ... در این فیلم به مرور زمان متوجه میشویم که کارچاق کن لئو یا همان تونی خود رابط پلیس است و فساد به درون تشکیلات پلیس فدرال کشیده شده و یکی از افسران پلیس با نام استنس فیلد از سر کردگان شبکه قاچاق کوکائین در منتهتن نیویورک است .

استنس فیلد نماد تشکیلات فاسدی است که به جای جلوگیری از اعتیاد خود به ایجاد بحران و اعتیاد کمک میکنند. افسر فاسد اداره فدرال و بقیه پلیس های فاسد گواهی است بر این مدعا که  بحران هایی همچون اعتیاد و تروریست ریشه در تشکیلات و ارگان هایی دارد که وظیفه آن ها جلوگیری از بحران و جرم است .


2-  فراموش نکنیم ، نیویورک همواره محل اجتماع و زندگی طبقه تحصیل کرده ،  و دموکرات آمریکایی بوده و در جنوب جزیره منهتن محلی است که نهادها و تراست های بزرگ مالی متمرکز شده اند و در جنوب غرب همین نقطه محله ایی بزه کار خیز واقع شده است که ساکنانش بخشی از پیاده سوار و جاده صاف کن همان کارتل ها و تراست های بزرگ مالی هستند . ( به نظرم، انتخاب این لوکیشین توسط لوک بسون اتفاقی نبوده )

لئون آدم کشی است که در همین محله فقیر نشین منهتن و در یک آپارتمان کوچک زندگی میکند.

3- لئون مردی که در ظاهر خشن نیست ولی به غایت درجه سرد و بی روح است و تمام زندگی او در کار و گلدانی که عاشقانه از آن مراقبت میکند خلاصه شده . او مثل همه انسان ها خاکستری رنگ و ترکیبی از خوبی و بدی میباشد که جبر روزگار او را به سمت بدی ها سوق داده ( همانگونه که جبر خانواده نابسمان ، ماتیلدای 12 ساله را به فرار از مدرسه و کشیدن سیگار ترغیب میکند ).

اما درست در لحظه ایی که زمان جدا کردن مرد از نامرد میباشد ، لئون آدمکش ، ماتیلدا را ازخطر مرگ حتمی به دست افسر پلیس حافظ جان و ناموس مردم نجات میدهد .

در باز میشود و ماتیلدا به همراه حجمی بزرگ از نور وارد خانه لئون میشود .


4- سر انجام لئون  به خاطر حفظ جان ماتیلدا و گلدان ( نمادی از حیات و زندگی ) تا آخرین لحظه حیات در مقابل پلیس نیویورک مقاومت میکند .

فراموش نکنیم که لئون یک حرفه ایی است و به دفعات از سخترین معرکه ها جان سالم به در برده ... اما این بار خود را در مقابل جان یک کودک مسئول میداند و اگر این احساس مسئولیت نبود ، به طور حتم کشته معرکه با استنس فیلد نبود و ای بسا هرگز مجبور به جنگیدن با پلیس نمیشد .

این حرکت آگاهانه لئون از نظر من ... اوج و نقطه متعالی عشق است .

لئون فردی است که در مقابل عشق های کاذب و جنسی مقاوم و شکست ناپذیر است ...، اما برای حفظ جان یک کودک و گلدانی که حکایت حیات است تا پای جان می ایستد و سر انجام با مرگ خود انتقام برادر خردسال ماتیلدا را از استنس فیلد میگیرد .

*             *             *
عشق به زندگی فصلی است که فیلم حرفه ایی را از دیگر فیلم های سبک اکشن و تریلور جدا کرده است.

 

 

 

 

ارادتمند:

MAX PAYNE 

نظرات 24 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ب.ظ http://maryamu.blogfa.com

سلام
منتظر تحلیل فیلم LEON professional هستم......

من آپم ... خوشحال میشم بیای


سلام
چشم لطف داری

حتما میام


مرسی

شرور شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام بر داداشی زائر سرزمین حی.
دعاها و عبادات و مناجاتت قبول حق داداشی.دعا لطفا.پلییییییییییییز.دعاااااااااااااااااااا برای همه.برای همممممممممممممممممممممممممممممه.
لئون رو دوست دارم.دلم برات تنگ شده.
دونه دونه اسم نمیارم برای کی دعا کنی.برای بچه های وبلاگ برای زناشون و بچه اشون و شوهراشون و دوستاشون و خانواده هاشون.

سلام بر خواهری مخلصیم

قابل نیستیم چشم
دانم دانم

مخلصیم خجالتمون نده

سلی شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:52 ب.ظ http://w w w. jedinagir.blogsky.com

سلام..
شنیدم میرین مکخ
برا من دعا کنین
نیاز دارم
میسی

سلام
درسته
قابل نیستیم ولی چشم حتما
همه نیاز داردند

خواهش یادم نمیره

مرجان سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام احسانکی جونم

این پستت شده مثله پیام بازرگانی :دی

هنوز نیومدی از مکه ؟

منتظرتم

سلام مرجانکی خانومی

:)

چرا اومدیم درخدمتیم

لطف داری

شرور دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ق.ظ

دادا مشغول زیارتی..........قبول باشه.محتاجیم به دعا.مارو یادت نره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قربانت.مرسی میشم.میدونم یادته.دانم :))))))

دانم قربونت
مخلصیم

رضا مشتاق جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:37 ب.ظ

آقا عرض سلام و ادب
انشاالله که مفید بوده سفر
منتظر تحلیل بعدی شما از ژان رنوا و حرفه ایی هستم

سلام
آقا مخلصیم

انشالا همینطوره

چشم بزودی
لطف دارید

مرجان جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:56 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

من دلم احسانکی میخواد ........ پس کی برمیگردی ؟ دلم تنگ شد دیگه ..... زود بیا

مرسی

اومدم دیگه

مرسی لطف داری

شرور سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ

سلااااااااااااااام عزیز دل خواهری.
رسیدنت به خیر.
ایشالا حجکم مقبول و سعیکم مشکووووووووووور.
بوی گلاب و تمیزی و عبادت و روحانیت میاد.بخداااااااا.
زیاد وختتو نمیگیرم
یه سایت یافیدم واسه خانوم گل به اسم کدهای به درد بخور سی شارپ اینم آدرسش:
http://csharpcode.blogfa.com/
دیگه ببخشین همین بیشتر از دستم برنمیومد.
مباظب خودت باش.
نیکا چیکار کرد دیدت؟یه ذره لب ورنچید؟نیکیارو ببوس.
دعا کردی مفصل ما رو حتما.
قربون مرام و محببت.
فعلا خدافس.

میدونم نباید کامنت های مخفی رو تایید کنم ولی اینقدر زیباست که دلم میخواد همه بخونند.

مخلصیم
خیلی مخلصیم

کژال سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ب.ظ http://ketabi.blogsky.com/

خوشحالم کردید که به وبلاگم اومدید..
وبلاگ جالبی و پر محتوایی داری.
باز هم به من سر بزن.
منم مثل شما یکی از طرفداران فیلمهای تارانتینو و به خصوص پالپ فیکشن هستم.
:)

شرور چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ

قربون اون صفای همیشگی و روح صیقلیت که حالا دیگه خدایی هم شده.
عزیز دل خواهری شاد و خوب باشی.شااااااد و آرووومو

مرجان دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ http://anemone

پس چرا نمیای آپ کنی احسانکی ؟ :(

مرجان شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ب.ظ http://myn.blogsky.com

احسانکی منو یادت نره ها ! من همون مرجانکی هستم... از این به بعد دیگه این وبلاگمه که آدرسشو دادم

الهام سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام داداشی
چطوری خوبی
انگاری سرت زیادی شلوغه مثل تبلیغای تلویزیونی شدی
از وقتی هم که بر گشتی فقط یک سر کوچولو لومدی
دادا چه خبره
ماه رمضونی نکنه تو استراحت مطلقی ؟
منتظرتم
بای

سیاوش سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://siahterminator.blogfa.com

بازم سلام فقط خواستم بگم اسم بانک اطلاعات فیلم IDMB
www.idmb
غلطه
اسمشi mdb
www.imdb.com
موفق باشی

MAX PAYNE پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام
ببخشید خیلی خیلی گرفتار بودم
ببخشید یه سری کامنت هارو جواب نتونستم بدم.
ممنون از همتون

مخلصیم

ذهن نوشت مخاطب:
زحمت کشیدی همین دو خط رو هم نوشتی
خوبه والا

سیاوش پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ http://siahterminator.blogfa.com

سلام مکس پین عزیز
واقعا فیلم قشنگیه و کهنه شدنی نیست
ژان رنو هم که مثل همیشه عالیه
راستی یک پیشنهاد داشتم اول هر فیلم مشخصات فیلم رو بگذاری مثل اسم بازیگر و کارگردان خیلی خوب میشه
اگه عکس هم بگذاری عالی تره
موفق باشی مکس پین عزیز

سلام سیاوش عزیز
اول بگم که معذرت میخوام نتونستم بهت سر بزنم چون مسافرت بودم و کلی گرفتار بودم.
به وبلاگ ادوارد دست قیچی سربزنی میفهمی چه خبر بوده ... لینکش تو وبلاگم هست.

بعد اینکه در مورد مشخصات فیلم و بازیگران و عکس ها ممنون یاد آوری کردی ... خودم دلم میخواست ولی کلی گرفتار بودم و فرصت نداشتم ... تو اولین فرصت این کار رو می کنم.

در مورد پست قبلی که کامنت تو رو به پستم اضافه کرده بودم و بقول خودت رو دایره ریختم میخواستم بگم منظوری نداشتم و این کارم ادامه انتشار پستم بود و میخواستم کامل تر بشه و باز هم تشکر می کنم.

ممنون سرمیزنی
همه لئون رو خیلی دوست داریم ... مگه نه؟
ممنونم

مرجان جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ب.ظ http://myn.blogsky.com

سلام احسانکی جونم
چه فیلم عجیبی .... همش پر از خشونت بود . از همه سکانس هایی که اسم بردی ، اون سکانسی که ماتیلدا گلدونه رو توی باغچه میکاره برام خیلی قشنگ بود و از همه دردآور تر که یه حس بدی بهم منتقل کرد ، اون سکانسی که گفتی کبودیه زیر چشم تونی رو نشون میده که معنیش اینه که لئون رو لو داده ...... اه
این وسط دلم فقط واسه ماتیلدا سوخت .. نتونستم با لئون همدردی داشته باشم
فیلم عجیبی بود .. این وسط نفهمیدم بالاخره تونی با پلیسه یا با جنایتکارا .. نوشتی عامل پلیسه اما گفتی دستور قتلها و دستمزدشو به لئون میده !!!

منتظر آپ بعدیت هستم

سلام مرجانکی خانومی

نمیدونم این فیلم رو دیدی یا نه
که اگه ندیدی شرحش رو کامل برات بگم چون این نوشته ها فقط دو سکانس اول و آخر فیلم بود.

در مورد تونی باید بگم تو همه جای دنیا پلیس با خلافکارها بصورت پنهانی رابطه داره ... در اینجا هم تونی سرکرده عامل قتل هاییه که پلیس میخواد بعضی افراد رو از سر راه برداره بدون اینکه کسی متوجه بشه و اگه قضیه ۳ شد پلیس بتونه خود تونی رو دستگیر کنه ... در همه جای دنیا ین کار مرسومه ... شغلی که تونی داره مثل راه رفتن رو لبه تیغ میمونه ... ولی بر اساس فیلمنامه شخصیتی تونی خودش شخصا یک آدم دلرحمه مثله خود لئون ... داستان تونی مثل داستان لئونه فقط یجور دیگه ... هردوشون ظاهرشون با باطنشون متفاوته ... و در آخر میرسیم به جایی که پلس بر اثر یک حوادثی میفهمه که لئون یک ایتالیاییه و حرفه ایه ... اینه که پلیس یک راست میره سراغ تونی چون تونی هم ایتالیاییه و مجبورش میکنه که لئون رو لو بده ... ما داستان رو تا اینجا میبینیم و بعد از پایان حوادث اونجاییکه ماتیلدا میره پول از تونی بگیره کات میشه به صورت کبود تونی ... تو اون لحظه هست که میفهمیم داستان چی شده.

اگه داستان رو کامل دنبال کنی دلت برا لئون هم میسوزه ... اونم سرنوشتش مثل نیل تو فیلم مخمصه میمونه فقط یه مدل دیگه.

ممنون
مخلصیم
لطف کردی اومدی.

afshin, germany جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ب.ظ http://rooidad.persianblog.ir

[گل][گل][گل][گل][گل]
زشیر شترخوردن و سوسمار
عرب را بدانجارسیدست کار
که تاج کیانی کندآرزو
تفو برتو ای چرخ گردون تفو. .

,,, mehreganat khojasteh bad ,,, [گل][خونسرد]

سلام

گذشته باید جلوی رو باشه نه پشت سر
آینده هنوز وجود نداره
حال مهمه

با رستم و اسفندیار و رودابه و سودابه و شیر و خورشید و مام میهن و امرداد و مهرگان و این چیزا کاری نمیتونیم بکنیم
حال مهمه

من تازه چند روزه از اونجا اومدم و نه سوسماری دیدم نه ملخی

اگه تاریخ رو درست بخونیم ایرانیا وقتی با عرب ها برخورد کردند با اینکه پیشترفته بودند ولی تازه یه رنسانسی تو مدل و فکر کردنشون ایجاد شد.

افتخار ایران به کوه نور و تخت زمردین نیست
افتخار ایران به مولی صدرا ست

حامد یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.7thart.mihanblog.com/

شما رو لینک دادم موفق باشی

منم همین طور
ممنون

مرجان دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:32 ب.ظ http://myn.blogsky.com

سلام احسانکی خوبی ؟
هیچی همینجوری اومدم حالتو بپرسم ....
نماز روزه ات قبول

شاد باشی

سلام بر مرجان خانومی
دل به دل راه داره ... بزرگواری کردید
از شما هم همینطور

مرسی لطف داری

رضا مشتاق سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ق.ظ http://alldaytimes.blogsky.com

من معمولاْ به دلایل محدودیت فضا خیلی نمیتونم فیلم و سی دی ارشیو کنم
منتها چندتا فیلم هست که به دلیل علاقه شدید نگه داشتم
یکی از اونا بیل را بکش هست و اون یکی حرفه ایی .

ژان رنوا از اون بازیگرای مورد علاقم هست و بعضی وقتا با کاراکتر لئون احساس همذاتی دارم

موسیقی فیلم خیلی عالی بود آقا احسان
آلبومشو کامل روی کامپیوتر دارم .

و یکی از سکانس های برترو اگه بخوام بگم ( پامو کردم تو کفش شما )
صحنه ایی هست که در اخرین لحظات داره از ساختمون خار میشه ... شناساییش میکنن و موقعهایی که دستشو باز میکنه و ما ضامن کشیده شده رو در دستان لئو میبینیم .

معمولن این فیلم رو در ژانر اکشن دسته بندی میکنن
ولی من میخوام بگم فیلم یک عاشقانه تمام عیار بود

متاسفانه خیلی از ما آدما عشق رو محدود به رد و بدل شدن نگاه بین دو جنس مخالف و تبادل کلمات سخیف مسیجی و در یک جمله عشق رو محدود به سکس و شبه سکس کردیم

به نظر شما وفاداری لئون به گلدان نمیتونه عشق به حساب بیاد ؟

اگر نجات جان ماتیلدا دست و پای لئون رو نمیبست ... امکان نداشت که لئون جانشو از دست بده ؟

لوک بسون با خلق حرفه ایی پرده ایی جدید از عشق رو به نمایش گذاشت و من فکر میکنم همین تفاوت باعث میشه که داستان فیلم در چنبره لوث شدن نیفته .

* * *
آقا ... در کل مثل همیشه عالی نوشتی و مارو به وجد آوردی

یه دونه از اون ایولای مشدی و توپ تقدیم به شما با احترامات فائقه

سلام مخلصم.
ارادت دارم.
آقا این پست اخیر بنده ناقصه و یجورایی هم به دل خودم هم ننشست(ناقص یعنی اینکه همچین مایه دار نیست)
خیلی چیزا میخواستم بهش اظافه کنم ولی فرصت نشد ... چشم در اولین فرصت کاملش می کنم.
میرسم خدمتتون و حضوری عرض می کنم.


مخلصیم
لطف دارید.

مریم سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:33 ب.ظ http://maryamu.blogfa.com/

سلام
زیارت قبول من واقعا نمی دونستم ببخشید اگه دیر شد...

تحلیل فیلم رو خوندم ولی چون ندیدم نمی تونم چیزی در موردش بگم...اما تحلیل شما که عالی بود ...

من هم آپم.

موفق و پیروز باشید.
نماز و روزه هاتون هم قبول باشه...

سلام
ممنون لطف دارید
به فکرتون بودم اونجا

ممنون اومدید
میرسم خدمتتون

رضا مشتاق پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ق.ظ

داداش ما جسارت نکردیم خدای نکرده بگیم ناقص هست
اتفاقاْ یه بار دیگه مطلب شمارو خوندم و عالی بود

منتها بنده در واقع تقریبن از یه بعد دیگه نگاه کرده
کما اینکه شما هم در قسمت اشاره به کاشت گلدان توسط ماتیلدا و اونجایی که تعلیق باز کردن در به روی ماتیلدارو نوشتین به همین مطالب اشاره کردی ...

این فضل و فرمایش ما باعث و بانیش نوشته شما هست که مارو به وجد آورد ...

به هرحال همونجور که امر فرمودی مام واسه اولین بار تفسیر میگن .. تشریح و یا چه میدونم نقد نوشتم که اونو با کامنت بعدی تقدیم میکنم.

خواهش

آقا منم منظوری نداشم فقط یه حسیه مثه بستنی خوردن که آدم دوست داره به بغل دستیش تعارف کنه(یه لیس درمیون) تا اونم در لذت خوردنش شریک بشه.

کلا من چیزی رو که دوست دارم دلم میخواد با بقیه قسمت کنم درصورتی که ازاون چیزی که من لذت می برم اون ها هم لذت ببرند.


منم نقد شما رو خیلی خیلی دوست داشتم ... لذت بردم اساسی.
سر کیف اومدم.

از این به بعد فیلم هایی که نقد می کنم در صورتی که ببینم شما هم اون فیلم رو دیدید و دوست داشتید حتما ازتون خواهش می کنم تا تو لذت دیدنش با همدیگه شریک بشیم و چند خطی برام تو وبلاگم راجع بهش بنویسید.

ممنون دعوتم رو قبول کردید.

رضا مشتاق پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:34 ق.ظ

دوست عزیز آقا احسان تحویلیان ، فرموده بودند تا چند خطی من باب دلنوشته درباره حرفه ایی (The Professional)ساخته لوک بسون( Luc Besson)بنویسم .

و الان که میخوام نوشتنو شروع کنم ، به این نتیجه رسیدم که تحلیل و نقد فیلم برای منی که همیشه بیننده عام فیلم بودم و تا به حال حتی یک خط تحلیل یا نقد فیلم درفضای بیرون و داخل وب ننوشته ام کاری سخت و دشوار است . به خصوص در مقابل شخصی که گنجینه ایی از فیلم هست و دوسال مشغول به نوشتن تخصصی در این زمینه بوده.

ولی تصمیم گرفتم برای اولین و آخرین بار این جسارتو به خود بدهم و نه یک نقد بلکه برداشت شخصی خود نسبت به این فیلم را بنویسم .

* * *

در فضای امروز سینمای جهان خشونت و سکس دو موئلفه تضمین کننده فروش فیلم و به طبع آن موفقیت فیلم میباشد و با وجود آنکه سینما عصاره تمامی هنرها میباشد ، بیش از هرچیز بقایش به سرمایه و بازگشت سرمایه وابسه است .

لئون یا همان حرفه ایی در نگاه اول فیلمی است در قالب و رده بندی سینمای خشونت ، هیجان

(Crime & Thriller)و گیشه .( البته این دسته بندی برای حرفه ایی قابل انکار نیست).



1- فیلم با قتل عام حرفه ایی و پایان حیات یک گروه قاچاقچی به دست لئون (Jean Reno) آغاز میشود ، بر خلاف فیلم های صرفاً اکشن که گروه های تبهکار ریشه و مبنایی کاملاً رذیلانه و منفک از جامعه دارند ... در این فیلم به مرور زمان متوجه میشویم که کارچاق کن لئو یا همان تونی خود رابط پلیس است و فساد به درون تشکیلات پلیس فدرال کشیده شده و یکی از افسران پلیس با نام استنس فیلد از سر کردگان شبکه قاچاق کوکائین در منتهتن نیویورک است .

استنس فیلد نماد تشکیلات فاسدی است که به جای جلوگیری از اعتیاد خود به ایجاد بحران و اعتیاد کمک میکنند. افسر فاسد اداره فدرال و بقیه پلیس های فاسد گواهی است بر این مدعا که بحران هایی همچون اعتیاد و تروریست ریشه در تشکیلات و ارگان هایی دارد که وظیفه آن ها جلوگیری از بحران و جرم است .



2- فراموش نکنیم ، نیویورک همواره محل اجتماع و زندگی طبقه تحصیل کرده ، و دموکرات آمریکایی بوده و در جنوب جزیره منهتن محلی است که نهادها و تراست های بزرگ مالی متمرکز شده اند و در جنوب غرب همین نقطه محله ایی بزه کار خیز واقع شده است که ساکنانش بخشی از پیاده سوار و جاده صاف کن همان کارتل ها و تراست های بزرگ مالی هستند . ( به نظرم، انتخاب این لوکیشین توسط لوک بسون اتفاقی نبوده )

لئون آدم کشی است که در همین محله فقیر نشین منهتن و در یک آپارتمان کوچک زندگی میکند.



3- لئون مردی که در ظاهر خشن نیست ولی به غایت درجه سرد و بی روح است و تمام زندگی او در کار و گلدانی که عاشقانه از آن مراقبت میکند خلاصه شده . او مثل همه انسان ها خاکستری رنگ و ترکیبی از خوبی و بدی میباشد که جبر روزگار او را به سمت بدی ها سوق داده ( همانگونه که جبر خانواده نابسمان ، ماتیلدای 12 ساله را به فرار از مدرسه و کشیدن سیگار ترغیب میکند ).

اما درست در لحظه ایی که زمان جدا کردن مرد از نامرد میباشد ، لئون آدمکش ، ماتیلدا را ازخطر مرگ حتمی به دست افسر پلیس حافظ جان و ناموس مردم نجات میدهد .

در باز میشود و ماتیلدا به همراه حجمی بزرگ از نور وارد خانه لئون میشود .



4- سر انجام لئون به خاطر حفظ جان ماتیلدا و گلدان ( نمادی از حیات و زندگی ) تا آخرین لحظه حیات در مقابل پلیس نیویورک مقاومت میکند .

فراموش نکنیم که لئون یک حرفه ایی است و به دفعات از سخترین معرکه ها جان سالم به در برده ... اما این بار خود را در مقابل جان یک کودک مسئول میداند و اگر این احساس مسئولیت نبود ، به طور حتم کشته معرکه با استنس فیلد نبود و ای بسا هرگز مجبور به جنگیدن با پلیس نمیشد .

این حرکت آگاهانه لئون از نظر من ... اوج و نقطه متعالی عشق است .

لئون فردی است که در مقابل عشق های کاذب و جنسی مقاوم و شکست ناپذیر است ...، اما برای حفظ جان یک کودک و گلدانی که حکایت حیات است تا پای جان می ایستد و سر انجام با مرگ خود انتقام برادر خردسال ماتیلدا را از استنس فیلد میگیرد .

* * *

عشق به زندگی فصلی است که فیلم حرفه ایی را از دیگر فیلم های سبک اکشن و تریلور جدا کرده است.

اولا : امر نفرموده بودیم و عرض کرده بودم
دوما : بسی حالی بردیم
سوما: بازم از این کارا بکنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد