MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

N O N A M E L A D Y - آخرین ساعات سینگلی من

 

عید نوشت:

تبریک میگم به همگی.

 

سینگل نوشت:

چند ساعتی بیشتر به پایان دوران مجردی من نمونده

حس عجیبیه

مثل رد شدن از یک در

توی کوره راه چشمام ... عطر بارون بوی سیبی ... تو همون حس غریبی.

 

مولینکس نوشت:

مثل یه مخلوط کن شدم ، مارک شو نمیدونم ... تفال یا مولینکس فرقی نمیکنه ولی فقط میدونم دارم میچرخم ، پس خیلی به ربط یا بی ربط بودن نوشته هام کاری نداشته باشید.

فقط حس میکنم باید حلالیت بگیرم.

 

نت نوشت:

کسی باور نمیکنه که من در محیط بیرون دوست و رفیق نزدیکی ندارم ، همش همینه و همینه ، همین چند تا که دور هم هستیم توی نت ... یاد یک پستی افتادم که خودم گذاشتم ، عنوانش این بود: آیا اینترنت صلاحیت انتقال این احساسات را دارد؟.

 

بچه مثبت(جون عمش) نوشت:

با اینکه سرم خیلی شلوغه ولی گفتم  بیام یه عرض ادبی کرده باشم.

 

براید نوشت:

همیشه از این دیالوگ و نمای فیلم کیل بیل خوشم میومد:

-        BRIDE: How did you find me?

-        BILL: I’m the man

 

 

 نوشت:SE7EN

و همیشه این صحنه فیلم هفت رو کابوس میدیدم

درست همون صحنه که براد پیت رو داشتند با ماشین میبردند ... البته با جزئیات کامل و شخصیت های متفاوت ولی حقیقی

خیلی سعی کردم که بهت بگم ولی ...

 

 

نی نی نوشت:

نیک یار هم خوبه ، کاری که بلده اینه که جورابشو دربیاره بندازه یک متر اونور تر.

 

 

شراره جون (آبجی بزرگه):

خواهر مهربونم ممنونم واسه همه چیز ، خیلی اذیتت کردم عشق مادر ، ببخش ... میدونیمیدونممیدونیم

آخرش آدم نشدم ... مستحضر هستم واشراف کامل دارم وخوزعبلات نمیگویم بلکم کمی چرندیات ابتیاع شد تا شاید اوقات مجال دهد که در محضر باشیم.

 

خان داداشی:

بازم معذرت واسه گذشته

ارادت دارم

کپی رایت فشفشه مال داداشی خودمه.

 

ترنجبین بانو:

اول تشکر میکنم خواهر ... ... ... و

معذرت واسه ای میل اول

تنها چیزی که میتونم بگم که مجموع جملات باشه:

100%

 

الهام خانومی:

ممنونم خواهری مهربونم واسه مهربونیات

یاد کلام حضرت سعدی افتادم:

عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر.

 

حسین جان ، نهال خوب و بقیه:

خیلی ممنون.

 

مکس پین:

بقول نیکا: برو تو اطاقت در رو ببند و بشین رو تختت گریه کن

بخواب دیگه

ولی خوابم نمیبره

چاره دردم یه ماالشعیره و یه استکان کوچولو که باهاش اونو نم نم بخورم بالا پشت بوم

و چند پک سیگار لایت که بقول شهرام آدم یادش میاد که سیگاری نیست

بقول بروبچز:

از دنیا میکشیم ، دیگه سیگار پیش کش

 

مثل سکانس اول فیلم هفت ، لباسام مثل لباسای مورگان فریمن مرتب روی تخت خوابم چیده شده.

انعکاس نور چراغ مطالعه توی کریستال های دکمه سردست ها جلب توجه میکنه.

حالا یادم اومد که علت سیاتیکم چیه

اینه که معمولا شب ها ، روی زمین میخوابم بدون زیر انداز.

 

همه نوشت:

عزیزم بخواب ... بخدا داری چرت میگی دیگه.

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

نظرات 27 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:02 ق.ظ

مکس جان امدم تبریک بگم..... انشاءالله که خوشبخت بشی و به ارامش واقعی برسی.... تنها ارزوم برای تو ...
گیلاسی

شراره مامان بردیا یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ق.ظ

مکس مهربان سلام
برادر گرامی سلام
برادر کوچک من سلام
عرض ادب
عرض ارادت
عرض تبریک
انشاءالله سالهای سال زیر سایه پدر ومادر و در پناه حق زندگی قشنگی داشته باشی
میدونم الان کلی کار داری
یادت نره من ساقدوشم ها
دنباله لباس یا چادر سفید رو من میگیرم
سه بار از نو نیم لیدی مپرسن تا بله بگه یه بار از تو میپرسن بعدش کلی امضابازی و بعدش دیگه بجای روزی دو بوق سر کوچه................انگار دیروز بود
آرزوی خوشبختی از صمیم قلب
عیدت مبارک
پیوندت مبارک

پاستیلی یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ

اوووووووووووووه سللام

داداشی گلم تا صبح نخوابیدی چرا؟آخرین شب سینگل بودن که با اینسامنیا جور نمیشه
بخواب خواب فردا رو ببین.یعنی امروز

چه حس خوبی...انگار اونجام.....میبینمت....با لپ های قرمز....سعی میکنی صدات نلرزه...........

بله


همه درهای تجرد بسته میشه
اما چه روزای شیرینی میتونه پیش رو باشه.اگه هر ۲ بخواهید


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآروم بودی؟آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااروم بود؟
یا نه؟
بالاخره هیجانش بیش از این حر فهاست

ههه جا شراره خانوم خالی..همش دارم غلط هامو تصحیح میکنم
از هیجانه

اووووووووووووووووووووو لی لی لی لی لی
اینا از طرف خواهری

۱۰۰٪
دانی

اون لباسا که مرتب رو تخت آماده است قشنگه
اما تخت برا خوابیدن...تا سیاتیک تو مهمترین روز زندگیت ول کنه!!!

زووووووود بیا
گزارشات بده.....تا محدوده معین!!!!اینقدا فضول نیستم.حریم شخصی حتی برای شما خواهری !!!

اوکی؟راستی....نیکا خوبه؟خاله بد!!چرا همش از داداشش میپرسی؟هه

شاااااااااااااااااااااااااااااد باشی
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووومیلیونتا

پ.ن:ممنون

شهرام یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ب.ظ

خیلی چاکریم داداش ...ماچت کنم ؟


خوشبخت بشی داداشی الهی ...دوست داشتم تو لباس دومادی ببینمت ....نشد که بشه ...

الهام دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ

وای داداشی جون
هوار هوار هوارتا خوشحالم کردی
نمی دونی چقدر هیجان زده شدم
برات خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ارزوی خوشبختی می کنم
آخی داداشی
راستی نگران من نباش بگی نگی یکی اومده که همیشه به نظرم خنده دار بود جریانش مثل فیلمهای هندیه
خیلی غیر منتظره اس
حالا بعد برات سر فرصت می گم
بازم بهت تبریک می گم
مراقب خودت و اون باش
هوار هوارهوارتا دوستون دارم
خدانگهدار داداشی گلم

پاستیلی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ب.ظ

چییییییییییییییییییییییی بگم؟الان کجایی؟در چه حال؟ندانم

دلم میخواست کنارت بودم..............خنده هاتو میدیدم

لرزیدن یه نگاه.دست پاچگی هیا دامادا

همیشه بهشون خندیدم چون داداش نداشتم

بهت نمیخندم.قول

میگم:شاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد باشی


حسین دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:43 ب.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

احسان جون هر چی دنبال شکلکهای مسنجر توی صفحه ی کامنتت گشتم چیزی نیافتم . اون شکلک تعجب خیلی خیلی شدید که یادت هست . فرض کن این ستاره * همونه .

**************************************************************************************************************************************************************************************************************************************

شهرام سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ق.ظ

میگم همچی رفتی قاطی مرغا که از خروسا یادت رفت داداش ...ناپرهیزی نکنی یه وخ ...دست و پاتم گم نکنی داداش ...سهم مارو ندی به اون یه دفه ....دلم شور میزنه ...میترسم داداشمونو بگیرن ازمون....


شاد باشی و خوشبخت داداشی ....شوخی کردم ...به دل نگیری یه وخ ....

نهال سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:34 ق.ظ

سلاممم
امروز بعد دو هفته اومدم نت .....خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم .....به خدا نمی دونم چرا .....امیدوارم خوشبخت بشی.... تبرییییکککک.......من الان خوشحالم ....از همه طرف .....اینقده دوست داشتم بیام اینجا برات کامنت بزارم ولی نشد.....کلی فیلم دیدم باید بیایی بشینی برام توضیح بده ......نکنه سرت شلوغ بشه دیگه مارو یادت بره؟؟؟ .و...نه بابا .....بازم امید وارم خوشبخت بشی و خوش باشی....
مرسی مهربون

شهرام سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:31 ب.ظ

نه خداییش از دس رفتی دیگه ....پسر خوبی بودی ....حیف بودی ....

داداشی هنوزم پسر !! خوبی هستی یا نه !!؟؟

میدونی که اخلاق منو ؛....خودت ببخش .

MAX PAYNE چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ق.ظ

گیلاس خانومی:
مهربون ممنونم ازت ... خیلی دعات کردم ... خیلی.

شراره جون:
خیلی خانومی ... ممنونم زیاد ... خواهر خودم (ل) هم بخاطر درد زیادی که داشت نتونست بیاد ... جاش خیلی خالی بود ... جای تو خیلی خالی بود ... جای ترنجبین بانو جای الهام خانومی ... خیلی دلم سوخت ... خیلی دعات کردم

ترنجبین بانو:
چطوری خواهری؟ ... ۱۰۰٪ همیشه ... خیلی دعات کردم ... جات خیلی خالی بود ... منبیشترمنبیشترمنبیشتر ... خیلی ممنونم خیلی ... یکم بزار سرم خلوت بشه چشم
۱۰۰٪

شهرام داداشی:
خیلی آقایی
من که داداش نداشتم هیچوقت ولی تورو مثل داداش خودم میدونم باور کن ... عزیزم جات خیلی خالی بود ... خیلی دعات کردم ... ماچم کن خیلی دلم برات تنگ شده ... جدی دلم تنگ شده ماچم کن
نه قربونت برم ... بدم نمیاد ... اتفاقا کلی شاد شدم و خندیدم.
چاکریم

الهام خانومی:
خواهری مهربونم ممنونم
هوارتا مواظب خودت باش ... حتمی تعریف کن برام ... خیلی دعات کردم ... خیلی لطف داری خیلی

حسین جان:
حق با توهه چون بهت نگفته بودم ...اونشب میخواستم بگم ولی دیر رسیدم بهت ... دعات کردم ... وبلاگ رو چیکار کردی؟ دلواپسم خبرم کن

نهال خوب:
چطوری نهال خوب
ممنونم خیلی لطف داری؟
حتمی ... بگو چی دیدی تا اگه دیده بودمش برات بگم حتما روچشم
خیلی لطف داری
دعات کردم

آدم یه خواهر داشته باشه و نتونه بیاد ... بمیرم درد داشت ... خیلی دلم سوخت ولی با مبایل میشنید صداهارو ... بجاش توی ذهنم همه شما ها بودید.
شراره جون اونجا داشت مدیریت میکرد خواهر بزرگ بود دیگه پس چی
ترنجبین و الهام خانومی قند میسابیدند
داداشی دستش روشونم بود و بهم آرامش میداد
گیلاس خانومی و نهال خوب و حسین هم بودند
گیلاس خانومی پارازیت مینداخت توی اون سکوت مجلس که همه میمردند از خنده
باور کنید همتونو حس میکردم
خیلی ممنونم
همتونو دعا کردم خیلی ... تک به تک

توی این بلاگ اسکای کی خوشبخت تر از منه که اینهمه مهربون دوروبرش هستند ... کی؟

خیلی ممنونم ... خیلی ... دوستون دارم و میچلونمتون ... خیلی مهربونید ... روی هرچی دنیای مجازیه سفید کردید ... ای ول ... تک تک میبوسمتون و میچلونمتون

شراره مامان بردیا چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ق.ظ

تبریکات گرم و صمیمانه و مجدد منو پذیرا باش
اگه خواهری نیومد عوضش سر یه ماه میخواد باربی بشه و بیاد و همه رو سورپریز کنه
معذرت برای همه چیز
خوشحال برای همه چیز
حس میکنم شاهین خودم دوماد بشه
از بس خوشحالم پسری
مواظب نونیم لیدی بلاگ اسکای باش
از طرف من گونه های برجسته اش را ببوس
دیگه نوستالژی نمیگیری پسرم!!!!!!!!!!!!

پاستیلی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ب.ظ

آخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش

اینم از داداشی ما
هه
سللاااااااااااااااااااااااااااااااااام شادوماد خوشتیپ با کراوات توپ خفن

ههه

خوبی آقای احسان؟داماد نو؟

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای انگار که اونجا بودم . و همه مراسمو دیدم
اصن منم از پشت موبایل همه چی رو شنیدم.....نه؟چرا
تله پاتی.......یه چیز تو این مایه ها

آخی خوبی ؟آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااروم بودی؟من خوبم

سرمون به شدت شلوغ.جمعه بازم نازمدی!
ایشالله شنبه سر میزنم ببینم چیا گفتی

میام مسنجر ها........................منتظرم

اما هرموقع ذهنت آآآآآآآارو م بود .بگو

آخی من بودم.مطمئنم...دلم که بوده

رووووووووووووووووووووووز و شبت خوش
دوتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پاستیلی پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ب.ظ

سهلام داداشی خوبی؟

به دلایلی جمعه خبری نیست...........پس

منتظرم

البته کارو بار داریم
اما سر میزنم

راستی
عیدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک

دیدی یادم رفت؟آخ

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

شراره مامان بردیا جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ق.ظ

سلام بر آقای دوماد
مگه وخت داری بیای مسنجر.هاااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نخیر باید دربست و تمام وقت مال نونیم لیدیت باشی اهه
دعوات کنم حالا؟ <اخم><اخم><اخم>
یحتمل امشب یا مهمونشون بودی یا مهمونتون بودن یا هیچکدوم
بابا آی کیو هویججججججججججج!!!!!!!
چه کنیم دیگه
یه داداش داریم تو این بلاگ اسکای و یه زن داداش.
باز هم آرزوی سربلندی و سید بختی برای کبوتران عاشق بلاگ اسکای.

پاستیلی شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ

سهلاااااااااام...آخه بابا خوبه زنتو هنوز خونه نبردی

اینقد زز هم خوب نیست.کجایی آخه؟نمیگی یکی نگرانت باشه؟

اوکی خدا کنه همش شاااااااااااااااااااادی باشه برات

موجلی نیست

یعنی ملالی نیست جز......
اوکی حالا کل کل که گذشت!!!بگم که اشکال نداره منم هفته دیگه میذارم میرم
برا ۲ هفته

پس فقط بگو خوبی خیالم راحت باشه
اوکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دوتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پاستیلی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

سلاام.............خوبی؟گلم کجایی؟

خوبم من..............آف بده.یه دونه.بگو خوبی

اوکی؟بیخی

من درحال افزایش وزن بودم که سریعا برگشتم به رژیم

رژیم سابق!!!اوهو نههههههههه
اون نه

راستی..............خوبم.................همین

دوتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پ.ن:بووووووووووووووس برا نیکا و نیک یار

پاستیلی دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:27 ب.ظ

اوووووووووووووووو سللام داداشی گلم

خوبی؟معذرت

بخدا از فرط دلتنگی گفتم اون هرفو
اصن منظوری پشتش نبود
دانی.............................................اوکی؟

اینقده از دیدن آفها شاااااااااااااااد شدم.نگو

جدی دلم یه کوشولو شده بود...........خوبی؟

میدونم گرفتاری.............آخی مانیتور چرا دیگه؟گفتی تازه اولشه
حالا اینم روش!!ههه

خوبی؟اذیت نکنی خودتو

وووووووی شنیدم بدجوری سرده.اینجا تقریبا تابستون شده!!!!!!!!!!!!!!

باور کن..یادش رفته برف بیاد هیچی..گرما میباره!

اوکی.......بخشیدی دیگه؟وووووووووی دلم تنگ بود

خوب؟خوب؟

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

MAX PAYNE چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:07 ق.ظ

سلام
ممنون سرزدید
خیلی ممنونم
خیلی لطف داشتید
میدونید که گرفتارم
دلم میخواد آپ کنم حتی مطلبش هم آمادست ولی وقت نکردم
زود میام
بازم ممنونم
خیلی ممنون

.:.:.:. :
نمیدونم چرا یه حسی میگه که اون جعبه رو باید بدی به دوست مشترکمون که... (چه نشونی بدم؟ ... آهان ... همون که آی دی مسنجرش آخرش سه تا صفر داره) و سلام هم برسون.
اگه هم که دیر شده و جعبه رو دادای به کس دیگه ... بازم سلام بهش برسون
ممنونم خیلی
افاقه کرد

ترنجبین بانو:
ممنون خواهری که سر میزنی
خیلی ممنون
اینجا برف میاد چجووووور

شراره جون:
مرسی سر میزنی
مرسی خواهری
لطف داری
ممنونم

شهرام چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ق.ظ

چاکر داداش بامعرفت و با مرام ....

ارادت داریم داداشی
دلم خیلی تنگ شده برات ... خیلی
بیام مشهد حتما باید ببینمت
مخلصیم

پاستیلی چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ب.ظ

سلام..............خوبی؟خوبم

سرم شلوغه......................جمعه میرم
برا ۲ هفته

باران در اسپاین میباردددددددددددددددددددد فراوااااان
اینجا دیشب ۴ ساعت یه نفس بارون اومد

خوشحالم فهمیدی حرفمو..........اوکی؟شااااااااااااااااد؟

دووووووووووووووووووتااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام خواهری... خوبم ... خوشحالم

نگفتی کجا پس؟
چرا دوهفته؟

بعد از برف اینجا سرده ... شدید ... سنگ میترکه

بزرگمونه ... خوبیمونو میخواد ... اونم بی غرض میگه ... اررور های من رو هم تا حالا گرفته و همیشه ممنون بودم ازش.
خواهش خواهری ... اوکی شک ندارم ... بهله ... مرسی تو هم شاد باشی.

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

ممنون سر میزنی

شراره مامان بردیا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:12 ب.ظ

بابا یه هایی یه هویی
خبری نیست ازت چرا
نگا کن نیکی رو
یک چهارم توئه نه یک شیشم توئه
ببین چقدر سروصدا داره
اونوخ تو با صدوخدا سانت قد عین دیوار ساکتی
حرفی بزن
چیزی بگو
یاد حسرت پرواز ابی و گیتار آکوستیک به خیر
نه؟ نع!!!!!!!!!!!!!!

دلم اینجاست بخدا

اونم بی حال شده ... زردی داره ... توی این دستگاه هاست که نور آبی داره ... ولی داره خوب میشه نگران نباش ... نیکا هم همینطور بود خوب شد.

ممنون واسه توصیه های ایمنی(ل)
آره همش میگه منو نخندون دلم درد میگیره.
من هم که خدای جک های فلسفی بی مزه هستم:
یارو از مهمونی که برمیگرده میبینه کفشاش نیست ... میگه من کی رفتم؟
نگران نباش یه هینت هات به یزد دادم ... ممنون
حریق سبز رو کامل گرفتم یعنی چه ... میدونستم ولی تجربه چیز دیگست
حسرت پرواز ... هنوز تلپاتی داریکه ... امروز دقیقا گوش میدادم پشت چراغ قرمز ... ماشین کناریم فک کرده بود من خلم ... البت بی راه هم فکر نمیکرد ... وقتی به آگوستیک گیتار رسید چشمام بسته بود و خاطره ها همه چیز داشت از جلو چشمم رد میشد.
یخ زده دریاچه
ماگ جاش خوبه
گوسفند هم همینطور

ممنون سرمیزنی

حسین چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام . احسان جون بابا کجایی پس ؟ من حسابی قاطی کردم . خبرگذاری ها هم اطلاعی از تو ندادند . نمیدونم نوشتت سورئال بود یا نه . نمیدونم ازدواجت رو شوخی کردی یا نه جدی جدی بود . ؟ اما کامنتهات رو که میخوندم به نظرم جدی باشه . بابا احسان جون تبریک . خیلی خیلی خوشحال شدم . امیدوارم خوشبخت بشید و تو زندگی به هر چی میخواهید برسید . به همسر گرامیت هم تبریک میگم . بیشتر از تو به ایشون تبریک میگم . چون تونسته تو رو پیدا کنه . به خدا خیلی خوشحالم احسان جون . خبر خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوبی بود . اما یه قول هم میخوام ازت بگیرم . اونم اینه که احسان جون ما رو یادت نره ها . یادت نره خیلی ها منتظر متنهای قشنگت هستند ها ؟ یادت نره یه حسینی هم هست که دوست داره ؟ خلاصه از همین الان سنگامون رو وا بکنم .
احسان عزیز از همینجا هم یه ماچ خوشگل و آبدار و محکم و پر صدا میکنمت و هر دو تون رو به خدا میسپارم . خدایارونگهدارتون .

سلام حسین عزیز
زیر سایتونیم همینجا ... بقول اون دیالوگ قیلم هامون:
- حقیقت داره؟ ... مهشید من؟
- آره حقیقت داره

تو کجایی؟
من هرچی سرمیزنم که میبینم نظرات رو تایید نمیکنی
کی این پیله رو میشکافی؟
دلمون پوسید بخدا
بیا دیگه
چیکار به حرف مردم داری آخه ... به منم از این چیزا گفتند
من حالیم نیست ... کی آپ میکنی؟

زود می آپم ... چشم

راستی امروز با آقای مسعود ثابتی که تو مجله فیلم نقد مینویسه تلفنی حرف زدم ... یه خبر بد هم اینه که اون بابایی که واسمون دی وی دی میاورد رو گرفتند دوباره سالهای دور از آب شروع شد ... من فیلم میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ):
فیلم مترسک رو دیدی از تلویزیون؟ آل پاچینوی عزیزم و جین هاکمن ... من مهمونی بودم نمیتونستم ببینم از دست دادمش

خیلی لطف داری
خیلی خیلی ممنونم
لطف داری

پاستیلی پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ

خووووب سلللللللللللللللللام باز من

خوبی؟خوش؟سرحال؟مریض نشی ها
اینجا سرده بدون یک دونه برف

اووووووو البته بارونا صفا داد هوا رو

ولی خوب....حالا منکه دیگه در گیر کارو بارم برف بیاد هم نمتونم واستم به بازی!!!

هههه
بچه باید برف بازی کنه

دیگه اینکه آش پز شدیم بهلع!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آش ماست...معجون مهشری شد........بیارم برات؟گرم بشی؟
حتما

برا شراره خانوم میبرم...........خواهری مهربون
برا شهرامخان داداش بزرگه...تا ببینه من فقط سوپ بلت نیستم!!هه

دیگه......................همین آهان گیلاس خانوم هم میدم...ببینه بهلع!!!اوکی

مردم از بس تعریف نمودم!

رووووووووووووووووز همگی خوش........فردا شب خدافظی

اوکی؟زود میام ها.ناراحت نشین ها...............جون من

پاستیلی پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

الهام پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ب.ظ


سلام
خوبی
خوش می گذره داداشی جون
حال و حس درست حسابی نداشتم .نخواستم توی این روزای قشنگ ضد حال باشم .
مراقب خودت باش
هوارتا
خدا نگهدار

پاستیلی جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ب.ظ

سلاااااااااام
داداشی خان خوبی؟خوش؟

من خوبم.........فردا هم چون خونه کار دارم خودمو میرسونم اینجا

داداشی گلم...........آپ نمیکنی؟

دوووووووووووووووووتااااااااااااااااااااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد