همیشه به پیراهنت حسودی میکردم ، چون جای دستان امن مرا گرفته بود
یکسره و تمام وقت تورا در آغوش گرفته بود
از محبت تو تب میکرد
و از ترس و وحشت تو منجمد می شد
برجسته کاری صاف روی چشمانت!
برجسته کاری صاف روی چشمانت!