MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

ریشه های پست مدرنیسم در هنر

 

در حالت نرمال و معمولی ، همیشه یک اثر هنری ، یک خالق داره و چند بیننده

به عبارت بهتر بگوییم که یک اثر هنری میتونه یک خالق داشته باشه و بی نهایت ناظر که این بی نهایت ناظر میتونه مقیاسی باشه برای تعداد بازدید کنندگان اثر.

 

ولی از دیدگاه پست مدرنیسم ، یک اثر هنری میتونه بی نهایت خالق +1 داشته باشه

یعنی چی؟

یعنی اینکه به تعداد بینندگان اثر ، به همون تعداد خالق اثر داریم

یعنی اینکه یک نفر اثر رو برای بار اول خلق میکنه ولی هر بازدید کننده ای یکبار دیگه این اثر رو در داخل ذهنش خلق میکنه ، یکبار دیگه زنده میکنه ، به نوعی خلق اثر میکنه.

 

بطور مثال شما اگر یک اثر هنری رو بعد از دیدن در ذهنتون خلق نکنید ، قادر نخواهید بود که به اون فکر کنید

یعنی شرط دیدن یک اثر اینه که یکبار دیگه بیننده در ذهنش اون اثر رو خلق کنه تا بتونه اون رو ببینه و بفهمه و درک کنه.

 

یا یک مثال دیگه ، شما وقتی در یک سالن سینما فیلمی رو میبینید بالطبع نوعی برداشت دارید که مطمئنا با برداشت فرد کنار دست خودتون متفاوته ، یعنی بعد از دیدن یک فیلم ، شما نوعی تجسم و برداشت در ذهنتون تداعی میشه که با فرد دیگه ایکه همون فیلم رو در همون مکان و زمان دیده متفاوته ، یعنی بعد از ادراک یک اثر هنری ، شما یکنوع صحنه سازی و برداشت فکری دارید که مختص به خودتونه

 


این متن رو بخونید:

 

 بعد از گذشتن از کوچه های تودرتو و پرپیچ وخم ... پس از خستگی زیاد ... ناگهان خودم رو در انتهای کوچه بن بستی یافتم ... در این کوچه چیزی نبود بجر یک در نیمه باز ... در را باز کردم و آرام آرام مسیر دالان شکل تاریکی را طی کردم ... کم کم مسیر پرنورتر و پرنورتر میشد ... تا اینکه از شدت نور چشمانم را نمیتوانستم باز کنم ... پس از مدتی که چشمانم به نور عادت کرد ... به آرامی از لابلای پلک های چشمم که آنها را بهم فشرده بودم ... منظره ای زیبا و خیره کننده مرا مبهوت کرد که تا آن زمان چنین منظره ای را ندیده بودم و چنین احساسی را نداشتم.

 

حال به متن بالا دقت کنید و دریابید و مطمئن باشید که احساسی را که در حین خواندن این متن داشته اید ، یک احساسی شخصی و منحصر بفرد بوده. مطمئن باشید که هر فردی که این متن را خوانده با نوعی نگاه منحصر بفرد و شخصی این متن رو در ذهنش تجسم کرده و بالطبع پایانی منحصر هم به این داستان داده ، یعنی بعد از اینکه تجسم کرد که به آرامی پلک های چشمش را باز کرده ، هر کسی یک منظره منحصر بفردی که ساخته ذهن خودش بوده رو دیده.

مثل خود من که این متن رو بدون داشتن پیش زمینه قبلی ، بطور فی البداهه نوشتم.

 


حال به تصویر زیر دقت کنید:

 

 

 

نام این چیدمان هست ، بودای تلویزیون ، 1974 ، اثر نم چون پایک که در موزه اشتدلیک آمستردام به معرض نمایش قرار گرفت

در موردش چی فکر می کنید؟

البته مشخصه که هر شخصی نظر خودش رو داره ولی هدفی که هنرمند از خلق این اثر داشته ، نشانگر بودایی بوده که در حال مراقبه ی نفس خود با تلویزیون است ، تصویری است بیاد ماندنی ، منحصر به عصر اطلاعات ، که در آن ، محصور شدن با رسانه های الکترونیکی ، جایگزین معنویت متعالی ، در مرکز زندگی شده است.

 

 


 یا چیدمان دیگری را ببینید اثر ایلیا ناباکوف روسی:

  

 

اسم این اثر بود مردی که از آپارتمانش به فضا پرتاب شد

این یک اثر کاملا بازه که هر شخصی میتونه از دیدنش به دیدگاه خاصی برسه و برداشت متفاوتی داشته باشه

حتی اگر من اسم این اثر رو قبلا نمیگفتم شما ممکن بود ذهنتون در چیز ها و موضوع های متنوع تری سیر کنه.

 


یا مثال دیگه ایکه به ذهنم رسید این بود که داستان کوتاهی رو در وبلاگ برادر خوبم شهرام مطالعه کردم ... در نظر اول این مطلب برام جالب بنظر نیومد و یک حس کلیشه ای بهم دست داد ولی کنجکاو شدم که ببینم افراد دیگه نظرشون چی بوده که بعد از باز کردن قسمت نظرات دیدم اکثر قریب به اتفاق تقریبا یکنوع احساس از این مطلب داشته اند

در ذهن نا خودآگاهم بیشتر کنجکاو شدم ... نمیدونستم چرا ... از یک طرف میدیدم این داستان هیچ کششی برام ایجاد نمیکنه ولی از طرف دیگه دنبال پازل گمشده میگشتم این بود که یکبار دیگه داستان رو خوندم و به این نتیجه رسیدم که افرادی که این داستان کوتاه رو خواندند به یک نکته ظریف که نویسنده توی داستان گنجانده دقت نکردند

در این داستان دو شخصیت اصلی داریم به نام های حاج آقا و آقازاده که در آخرداستان ، ظاهرا  شخصیت آقازاده پیروز از این داستان بیرون میاد و خوانندگان وبلاگ فوق تقریبا همگی خوشحال از پیروزی شخصیت مورد نظر مثل فیلم های مکزیکی به نشانه خوشحالی کلاه های خود را به بالا پرتاب میکردند

ولی بنظر من این داستان هیچ شخصیت پیروزی نداشت بلکه دو شخصیت اصلی داستان هردو بازنده شدند

داستان رو ما از قسمتی شروع کردیم که حاج آقا پیروزمندانه داشت اسب می تاخت ولی بعد از مدت کوتاهی توسط تلفنی که از طرف دوستان پدر آقازاده بهش شد ، در اوج ناباوری مجبور به عقب نشینی شد

بعضی از خوانندگان این وبلاگ به نکته ظریف داستان دقت نکرده بودند که شخصت پسر داستان نام مستعار دیگرش آقازاده بود ، بلکه در ذهنشون تصور میکردند که به او بجای کلمه آقازاده ، پسر خطاب میشه ، برای همین پسر رو پیروز میدیدند ولی غافل از اینکه که ، جمله آقازاده در فرهنگ عوام ، معمولا کلمه خوبی نیست و یک دنیا معنی میده ، به همین خاطر من دو بازنده در این داستان دیدم.

داستان ذکر شده در آدرس زیر قابل دسترسیه:

werwer.blogsky.com

 


نشانه های پست مدرن در سینما هم خیلی زیاده

 

 

مثلا در فیلم لئون حرفه ای ساخته لوک بسون فرانسوی ، هر زمان که شخصیت اصلی فیلم یعنی لئون با دوست ایتالیایی خودش صحبت میکنه ، همیشه در کنار قاب تصویر ، چهره یک مرد رو میبینیم که بی صدا نشسته و هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیده ، انگار که اصلا وجود نداره یا در زمان فیلم برداری نامرئی بوده و از چشم کار گردان دورمانده و حالا پس از آماده شدن فیلم و به نمایش در اومدنش متوجه اون مرد در تک تک نماهای لئون و دوست ایتالیاییش میشیم ... ولی دیگه چاره ای نیست ، کار از کار گذشته

یا میشه از این نظر فیلم رو بررسی کرد ........

یا از این نظر ...........

یا که این نظر ..........

که مشخصا بینندگان تیزبین این فیلم باید به میل خود این نقطه چین هارو پر کنند

 

 

بنظر من ، پست مدرنیسم یعنی ، شک در حقیقت.

 

 

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

نظرات 28 + ارسال نظر
شراره مامان بردیا دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ب.ظ

سلاااااااااااااااااام داداشی گلی لپ کشانی خواهری. شطوری گلی؟ خووووووووووبی؟
بهتری؟
بمممممممممییییییییییییییییرم.چقدر درد داری.خدایا زودی این داداشی ما رو خوب کن دیگه وگرنه ایندفعه من میرم استار سیتی.
نازی داداشی کاش پیشت بودم یه عالمه برات فلورانس نایتینگل میشدم.آخه قشششششششششنگگگگگگ میدونم چی میگی و چی میکشی.فقط میتونم بگم ببمممممممممممممیییییییییییییییییییییرررررررررررررررررمممممممممممم.
دیگه یاد گرفتم چطوری نظر بنویسم.بخداااااااااااااااااا
طابق النعل بالنعل!!!!!!!!! جمله خوفیه یاد بگیرش.از اون جمله های دهن پر کن تپقی. :))
خوب خوب خوب!!!!!
شروع میکنیم..یک.دو..سه.....
اولش یه چیزی بگم نه آخرش میگم نه اصلا بیخی بعدا میگم
ذهن زیبا؟ دوستش دارم خیلی زیاد. یه دور اصلیشو دیدم یه دور دوبلشو بعد هفته بعدش تی وی پخشش کرد با سانسور بعد دوباره یکی از کانالهای اسمشو نیار بعد دوباره خودم دیدمش خلاصه همذات پنداری شدیدی میکردم.
عاشق خیلی از حرکات و وجنات و سکنات نقش اصلی هستم که اسمش الان هی داره توی مغزم اسکرول میشه. نوک زبونمه ها. ایناهاش ببین.اااااااا.......اااااااا....دخترم میشه دهنتو باز کنی یحتمل اسمش افتاده نوک زبان کوچک ته حلقتون.
من عاشق اون صحنه ای هستم که پسره هنوز دانشجوئه و هم اطاقیش همه چیزو از بالای بالکن پرت میکنه پایین و بعدشم هر و هر میزنن زیر خنده.خیلی خوشم میاد.خییییییییییییییلی و همچنین از سایر صحنه های ناب ناب ناب که الان زیاد یادم نیست ولی میدونم چیه.
بعدشم اینکه آقا داداشی گلی به اصطلاح همه رو با یه چوب نرون.با پوزش از خواننده ها البت خواستم عارض بشم به حضورتون که مارو دست کم دارین میگیریناااااااااااا.
تو که میدونی اگه بگی "و" میریم ورامین و برمیگردم:)) :)).....تو چرا اینو داری میگی هااااااااااااااااان؟هاااااااااااااااااااااااااان؟
خیلی خیلی دلخور شدم ازت.خیلی.
مثل منتقدهای سینمایی همه رو به یه چشم نگاه کردی حالا خوبه باهات قهر کنم هی بیای نازمو بکشی و منم بگم بدو بیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...........................بدو......................بدو............
بابا هلن کلللللرررررررررررررررر....................
از دست تو بخدا. منظورم چیه؟
اینه که توی وبلاگ داداشی شهرام داستان آقازاده رو که خوندی گفتی غافلیم از اینکه هردو بازنده هستن و خلاصه غافلیم از اینکه نام دیگه این شخصیت یعنی آقای بابک آقازاده هست.میخواستم بگم این که از روشنترین موارد و نکات اون داستان بود. ببین داری آی کیوی در حد هویج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج منو زیر سوال میبریا.:))
راستی جودی ازم تست آی کیو گرفت شدم 135 یعنی که اگه 140 بیاری خیلی خیلی باهوشی و چزو نوابغی و بالای 140 تیزهوشی.پس ببین این منم این جودیه این آقازادس.:))
دادااااااااااااااشی؟؟؟؟ دوست دارماااااااااااااااا.
تازه توی کامنتهای داداشی شهرام یه داستان نوشتم براش که یه روزی چندتا میمون توی خونه ملایی بازی میکردن و همه موزهای ظرف میوه رو خوردن.ملا میاد میبینه هیچی نیست میپرسه کی موزها رو خورده؟ خدمتکار میگه قربان آقازاده ها خوردن.
پس ببین من چگده ماشالا نکته بینم؟ بار آخرت باشه ها. خب؟ آفرین.البته نوشته بودی بعضی از خوانندگان وبلاگ خب من که جزو بعضی ها نیستم.دانم.
تو که میدونی پشت این حرفای من هیچی نیست و چگده دل من رححححححیییییییییییییییییمممممممممه.
وای خدایا جودی اسم منو گذاشته مجیده جان.
یه کامنت دیگه میذارم از جودی برات میگم.از دست این بشر من دارم دیووووونه میشم.بخداااااااااااااااااااااااااااا
هی داداشی گلی رفتم مرحله دوم "هلو کیتی".hello kitty
مردم از خنده از دست پاراف نامه واحد آبدارخانه.:))
رفتم زیر میز یه دور.
خداااااااااایی تو خدااااااا.بخداااااااااا!!!!!!!!!!

واستا ببینم پست مدرنیسم یعنی شک در حقیقت؟ نهههههههههه
یعنی نفی حقیقت
میدونی که.یادته که.از همه نوعش داریم.آدم اینطوری داریم.دیگه گذرگاه اینطوری داریم. دیگه دیگه عارضم که............ خلاصه پست مدرنیسم به درد آدمهایی توی مود بنده و جنابعالی میخوره.
میگی نه؟ سخت در اشتباهی....سخت :))
داداشی خیلی دوست دارمااااااا.بخدااااااااااااااااا
ضمنا خیلی.......ی خیلی.......ق...... خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی...................ی.
پرش کن خودت دیگه.
دوست دارمااااااااااا

الهام دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ

سلام داداشی نمی دونم چندمم . به قول خودت مهم نیست .
اون جایی که باید اول می شدم نشدم ...

پاستیلی دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااام داداشی
خوبی؟دکتر که مطمئنم نرفتی
ببین خودم دکترت میشم
کلسیم خوبه برات..بعدشم تو تو یه مدت کوتاه خیلی وزن کم کردی
بدنت ضعیف شده
ویتامین های ب و آهن و کلا همه چی ممکنه کم آورده باشی
کلسیم اما امکانش زیاده

مراقب باش پلیییییییییییییییییییییییییییییز

راستی یه فیلم خوب دیدم نه محشر بود اصن

عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود
اسمش بود
واک د لاین
حال کردی؟
دیدیش؟توپه اصن من آهنگای جانی کش رو شنیده بودم قبلا
اما نمیدونستم چه زندگی جالبی داشته
میدونی چطوری از زنه خواستگاری کرد؟
آخه زنه قبول نمیکرد هر چی این گفت که بیا عروسی کنیم
جانی هم نامردی نکرد

قشنگ میون یه آهنگ قشنگ عاشقانه گفت بیا عروسی کنیم
آخ که چه فیلمی بود
برم ۱۰ بار ببینم بیام

دیالوگاش هم خوب بود
آی حال کردم با بازی خواکین فینیکس
زنه هم اسکار گرفته اما مرده بیتر بود هاااااااااااااااااا

اوکی اطلاعاتمو دادم!
تا الان فیلم میدیدم برم ناهار

بورو دکتر اوکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوکی!

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

پاستیلی دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:36 ب.ظ

او سلااااااااااااااااااااااااااام خوبی؟

باز من
الان همون جواب که من دوست دارم میدی!

اومدم بگم متنو خوندم
جالب بود.کشفیدم که من ذاتا پست مدرنیستم!
بله؟
بله...من هر چیزو .........همه چیزم اونطور که میخوام میبینم
خیالبافی نیست ببین یه غذای ایتالیایی هست که شکل خاص و ثابتی داره
۲روز فکر کردم تا ببینم چطور میشه مینو یک شکل دیگه کرد
چون به نظرم شکلش خوب نبود تازه تکراری بود!

خوب یعنی آدمیم که سعی داره برداشت مخصوصی از مطلب داشته باشه
مثل اون فیلم که گفتم من عااااااااااااااشقش شدم اما یکی گفت چه غمناک!ینی نیدونم نظرم واسه خودم خوبه!

خوب من پست مدرنم مثیکه شایدم نه
برداشت من اینه پست مدرنیسم یعنی
دیدن آنسوی حقیقت!
بابا مفسر!

خوبی تو راستی؟
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

الهام دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام داداشی
من اپیدم .یک سر بزن جوابم رو هم تو صفحه نظراتم بگذار . اونم بعد از تایید نمایش می ده .
ببخش که دستم به نوشتن نمیره اصلا حالم خوب نیست . منتظرت هستم
خدانگهدار

MAX PAYNE سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 ق.ظ

میدونید که دلم لک میزنه واسه اینکه کامنت هارو خط به خط جواب بدم ولی در عین حال منو درک میکنید که خیلی نمیتونم بشینم رو کمرم
قربون همتون
خدایا شکرت که اینقدر خواهر برادرای مهربون دارم ... شکرت

شراره لپ کشانی خودم:
خیلی خانمی ... مرسی
نعل به نعل دوست دارم ((:
بقول پاستیلی میدونی میدونم
این پستم رو کاملش میکنم در اسرع وقت
و پست بعدیم راجع به ذهن زیباست که دوسش داری
مرسی خواهری مهربونم
از اینا .... و از اونا ....
اومدم اومدم
راستی سلام به جودی کلایمبر برسون

ترنجبین خودم:
بازم تو ... همیشه تو ... فقط تو
از بس مهربونی و .......... دلم میخواد بگم ...... خواهری
مرسی خواهری که اینقده بفکر منی ... عزیز داداشی هستی تو
بقول شراره جون : کامنت های تو سرشار از مهربونی و دلسوزیه واسه من
این پستم رو کاملش میکنم و راجع به پست مدرن بیشتر مینویسم
منبیشترمنبیشترمنبیشتر

الهام خانومی:
نگران نباش خواهری
همه چیز درست میشه بخدا نگران نباش
شاید باب میل ما آدما درست نشه ولی در پایان آرامش داره برامون
انشا الله ..............................
اونجا اول میشی ایشالا
موفق باشی خواهری
هوارتا آرزوی آرامش دارم برات


شهرام داداشی:
خیلی آقایی
داداشی دوست داره
ذلال

vahid سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:47 ق.ظ http://sinse7en.blogfa.com

صحبت از پست مدرنیسم نیاز به واکاوی مکاتب مختلف هنری دارد وتاثیراتی که بر همدیگر گذاشته اند ولی در مورد مطلب شما ، چیدمان ها به دلیلی که خودتان هم اشاره ظریفی به ان داشتید نمی تواند پست مدرن باشد چون اسم آثار یک برداشت یک وجهی ( خطی ) به ما می دهد ( اسم اثر هم وجهی از اثر است ) که نقیض پست مدرن بودن یک اثر هنری است ، در مورد سینمایی هم که مطرح کردید می توانستید به نمونه های بهتری بپردازید مثل دوکار آخر لینچ " بزرگراه گمشده " و " جاده مالهالند " که از نظر فرم فیلمنامه و نشانه شناسی سینما و ویژگی های ضد ژانری کار پست مدرنی به حساب می آید و یا فیلمهای داگویل و شهر خدا که از لحاظ بصری . موفق باشی

امین سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ق.ظ

salam
chetori maxpayne
dige inbar majboram fingilishi benevisam , alave bar moshkele keyboard ye moshkel digam pish omad , nemidonam khabara reside ya na (shekastegiye chane )
:((

.::.::.::. سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ

چشمهایم را به حراج گذاشته ام

نه اینکه نمی بیند

نه

از این بابت که لوله کشی اش پوسیده شده

و آب می دهد

گوشهایم را به حراج گذاشته ام

نه اینکه نمی شنود

نه

از این بابت که مغزم ریزش کرده و

راههای ورودی به آن بسته شده

زبانم را به حراج گذاشته ام

نه اینکه حرف نمی زند

نه

از این بابت که در لوپ افتاده

و حرف تکراری زیاد می زند

منتظر حراج قلبم نباش

مگر کسی دفترچه خاطراتش را

حتی

تکه تکه ، پاره پاره حراج می کند؟

قلبم را باید صحافی کنم

و بعد بایگانی

حالا

کسی یک جفت چشم ، یک جفت گوش و یک زبان دست دوم سراغ ندارد؟

شاید روحم را هم حراج کنم مشتری خوب سراغ داری؟

شهرام سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام داداشی ....

ارزوی سلامتی ....موفقیت ....و شادکامی

حسین سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام . آقا واقعا ممنون . مطلب بینظیری بود . خیلی وقت بود دنبالش بودم . خیلی استفاده کردم . راستی بروز کردم . بالاخره تونستم بنویسم درباره اون فیلم . حتما بی . نقد خوبی شده . منتظرتم . خداحافظ .

پاستیلی سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام
خوبی داداشی؟
بیتری؟نه جون من نشین اینجا پشت کامی کمرتو بدتر بکنیا
خوب؟

اون حرفام که زدم از سر تجربه اس میدونم اینا تاثیر داره
ویتامینو اینا
خوبم
اینجا به طور اعجاب آوری سرده!با باران فراوان
بارااااااان در اسپاین میبارد فراوان!

ههه کیف کردی؟
خوبم فهلا
میخوام برم عروسی ۴ روز دیگه اما خدا کنه حالم همینطوری خوب بمونه!
خوب اینم یه جور دعاست دیگه!!!!!!!!
آدم عروسی دوستش گریه کنه بده؟میکنم
حتی اگه خودش نخواد!
نه
نه
نه
نمیکنم
عمرا
لوس!
خودمم ها
روووووووووووووووووووووووووووز خوش
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

شراره مامان بردیا به پاستیلی سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام پاستیلی جووووووووون
کم پیدایی خواهری جون
نایاب شدی ستاره سهیل شدی ترنجبین بانوی داداشی
درس و مقش شطوره؟
حتما خووووووبه
تو برای داداشی دکتری کن منم برای تو معلمی
اهه نه بهده. دختر بهد. گریه میکنی؟
برای دوستت؟
البته میدونم چی میگی
ولی نه
میدونی که داداشی دوست نداره اشکاتو ببینه
هرچند اشک شادی و خوشی باشه
باشه؟
قول میدی؟
۴ روز دیگه عروسیه
هووووووررررررررااااااااا
شنیدی اگه کسی شب عروسیش بارون بیاد یعنی تهدیگ دوست داره؟
نیدونم میگن
منم شب عقدم شر و شر بارون اومد ولی من تهدیگ دوست دارم فقط ببین اینطوری خخخخرررررچچچچچچچ
اهه یاد سیب خوردن داداشی افتادم
توی سیم ثانیه میرسه به یک چهارم نهاییش :))
دلم برات تنگ شده بود گفتم اینجا یه سری بهت بزنم
وگرنه میعاد گاهمون که حفظه و جای خودشه
مگه نه؟
دوست دارمااااااااااا خواهری!!
بقول خودت خواهرمی
خیلی دوست دارم وقتی کامنتای تو رو میخونم
از سر محبت خالص و زلال
بی شائبه
بی ریا اما سبز :))
یادته پرسیده بودی یهنی چی؟
والا نیدونم درست و حسابی
شاید یهنی که انگده واستی زیرپات سبز بشه از بی ریایی
اینگوری
رووووووووووووز خوووووووووووووووووش

الهام سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:58 ب.ظ


سلام داداشی
کمرت چطوره بهتر شدی . خیلی مراقب خودت باشی ها سلامتی چیزییه که به آسونی به دست نمی یاد و وقتی هم که از دستش بدی می فهمی چه نعمتی بوده در ضمن اگه حتی مریضیت به نظرت کوچیکه بازم دنبال معالجه اش باش که سنگین تر از اینی که هست نشه .
.....................................................................
دیروز همون دوست مشترکمون می گفت فک کنم داره حرفشو تو دهن تو می ذاره که ببینه مزه دهن تو چیه . ولی من خیلی ناراحتم هر چی باشه به نظر من یکی از محور های خشونت حساب می شه . اونم که خودش پایه است برای رفع تبعیض علیه زنان و رفع خشونت حالا می فهمم که به قول مادر بزرگم مردای قدیم مرد بودن .
توی همه زندگیم کمتر مردی رو دیدم که تا این حد عمرو زندگیش رو بذاره پای مسائل حقوق زنان . پارسال ۸ مارس که رفته بودیم تجمع زنا ن همه می گفتن مگه میشه یک اقا تا این حد حساس باشه . الان هم یکی از داعیه داران فمینیست رادیکاله .من که یک خانمم میانه رو تر از اونم .
اونوقت در عمل از هرچی مرد سنتیه بدتر می شه . به قول خودش رفتار توهین امیز از خشونت جسمی وعلنی هزار برابر بدتره اونوقت ...
دیروز روز جهانی رفع هر گونه خشونت علیه زنان بود . با بچه ها حرفش که بود می گفتم من تصمیم دارم که با یک مرد سیبیل از بناگوش در رفته سنتی مرد سالار از دواج کنم چون از اول تکلیفم با خودم روشنه . از اول برام ژست فمینیستی نمی گیره بعد م هر طور برخورد کنه امادگیشو دارم وجا نمی خورم .
ببین بد می گم بگو ولی اخه خیلی سخته که ادم یک جور دیگه فکر کنه ولی یک چیز دیگه از اب در بیاد .
.....................................................................
راستی رشته مطالعات زنان زیر مجموعه علوم اجتماعیه . از اسمش هم معلومه که به بررسی حقوق زنان و روانشناسی زنان می پردازه . بیشتر از چند سالی نیست که این گرایش تو کارشناسی ارشد اومده ولی زیاد هم معرفی نشده ظرفیتش هم پایینه فقط دانشگاه خودمون یعنی علامه طباطبایی و دانشگاه تهران این رشته رو دارن فکر نمی کنم توی شهرای دیگه داشته باشن از بقیه دانشگاههای تهران که مطمئنم ندارن .
.....................................................................
هوارتا دوست دارم
منتظر نظرت هستم شدیدا واکیدا
بازم می گم مراقب خودت باش
خداحافظ

شراره مامان بردیا چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:07 ق.ظ

سلام داداشی لپ کشانی خواهری
شطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قرررربونت برم
سرکشی شبانه عزیزم
روتو قشنگ بنداز
افرین آفرین یذره برو اونورتر آهان پات بیرون نمونه
کمرتو بپوشون
دهه کنار ننداز دیگه میچای بخدا
آروم بخوابی و راحت و بی درد
خوابهای رنگی ببینی
میدونم چی میگی الان ولی فقط بذار خودمون بدونیم خوب؟
یعنی جوابشو اینجا نده.میدونیم دیگه
شبت خوش عزیزدل خواهری

الهام چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:17 ق.ظ


سلام داداشی
کمرت چطوره بهتر شدی یا نه دکتر چطور هنوز نرفتی .
تورو خدا مریضیتو جدی بگیر وگرنه ...
.....................................................................
امروز صبح زنگ زدم که برام جزوه بیاره گفت مجبوره باز بره بروجرد واسه همین قرارمون افتاد ۱ روز دیگه .
منم sms زدم که اگه بازم قرارمون در باره این موضوع کنسل بشه حس خیلی بدی بهم دست می ده .
.....................................................................
باید منو ببخشی که بااین وضعت توقعم ازت زیاده . ولی به خدا دیگه مونده بودم چه کار کنم .می دونی که ادم وقتی توی یک بحران قرار می گیره خیلی نمی تونه خوب تصمیم بگیره .
راستی نگفتم بهت ، اونشب بهم گفت مثلا اگه من از تو خواستگاری می کردم جواب تو چی بود .منم در کمال خونسردی وبا ارامش تمام گفتم خیلی بهم بر می خورد چون از از تو تقعش رو نداشتم . گفتم تو برام یک دوست صمیمی هستی که خیلی دوست دارم وخیلی بیشتر از اونم برات احترام قائلم ...
.....................................................................
داداشی تنبل شدم یک هفته است که درسمو تعطیل کردم ولی می خوام از امروز جدی جدی شروع کنم .
.....................................................................
برای سلامتیت هوار هوارتا دعا می کنم
مراقب خودت باش
دوست دارم
خداحافظ

پاستیلی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ

سلااااااااااااااام داداشی خودم
خوبی بیتری؟
خداکنه.......................

منم خوبم
یکم حواسم پرته چرت گفتم ببخش
طوری نشده نگران عروسیم
عروس کشون
میدونی که مشکل دارم با کی برم چیکار کنم
منو داری مهمترین قسمتشو چسبیدم؟؟؟؟؟

زووووووووووود خوب شو
کار داری ها حسااااااااااااااااااااااااااااااااابی
سرده
وووووووی دلم یه فیلم خوب میخواد
واک د لاین!! رو پس دادم
دی وی دی نداشتم رایت کنم برا خودم
اه اییییییییییییییش
آی ام پاستیلی
قربونه نیکا

اوکی برم

برا شراره خواهری:سلاااااااااااااااااااام خانوم
خوبی؟شطوری؟بوووووووس برا بردیا.من خوبم
آره عروسی!دوستم!آخ!

تمام این هفته دوستم نشسته ته دیگ میل میکنه.میگم کوفت بخوری سیل میخوای بیاد؟میخنده!
راستی
عروسی من یحتمل شهرو آب خواهد برد!
من پلو نمیخورم
فقط قرچ قرچچچچچچچچچچچچچ ته دیگ!
دوست دارم
کامنتامو دوست ندارم
میدونستی؟
دست نوشته خودم بنظرم بچگونست
نمیخونمش اگه نه دیلیتش میکنم!

خلم؟ممکنه


داداشی دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا
یادت نره

شراره مامان بردیا به داداشی و پاستی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:20 ب.ظ

سلااااااااااااااااااام به داداشی گلی گلاب خودم.
به عشق و روح خواهری.
به عمر خواهری.

***************************
داداشی برات ای میل کردم هم از اونور هم از اینور
فکر کنم از اینور سه بار سند شده از اونور یه بار سریع سند شد ولی اونوریه سندیتش و دقتش بهتره.

***************************

یادته با منطق الطیر رفتی الد هوم این دفعه با این برو

****************************
شیوانا؟ محششششششششره من هم آویزه گوشم کردمش
دیروز یه اتفاقی افتاد کلی کنترل کردم خودمو یعنی بدون اینکه سعی کنم کنترل کنم خودش کنترل شد
بابا کنترل سرخود
بالااااااااااااااااانننننننننننننننسسسسسسسسسس
ببین انگده اینگوری بود خودش کنترل شد
بابا کنترل

*********************************

این مال پاستیلیه:
نه بابا سیل میاد شب عروسیت؟ ای داد بیداد
ولی دیدی چقدر خوشمزس؟
فکرشو بکن توی یه مهمونی رسمی مثلا همه ساکتن و دارن غذا میخوررن تو سر میز شام یه تیکه تهدیگ میذاری زیر دندونت و وای چه صدای قرچی میده
بعد نگرش میداری گوشه لپت بعد ای بابا یهو قورتش میدی
بعد میره گیر میکنه توی یه جایی بین مری و نای
اونوخ چشات آب میفته قرمز میشه
نفست بند میاد
هی تالاپ تولوپ میزنن پشتت انگار دارن باهات تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر بازی میکنن
والله بخدااااااااااااااااااااااااااااااااا
***********************************
نه خواهری کوشولو
نه ترنجبین بانوی داداشی
از دستنوشه هات بدت نیاد
اتفاقا خیلی هم کسی دلش بخواد تو براش کامنت بذاری
خودمو میگم هااااا
انقدر خوشم میاد کامنتاتو میخونم
عشق میکنم
داداشی میدونه
ازش بپرسی بهت میگه
مقشا چطور پیش میره؟
کمک خواستی در خزمتیم خانوم
اعم از ریدینگ-رایتینگ-لیسنینگ-تافل-مقاله-همه چی
یادته برام الد مک دانلد رو نوسیدی؟
******************************
داداشی و پاستیلی جونم
رووووووووووووووز خوووووووووووووووووش



پاستیلی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:05 ب.ظ

چه کامنت مسخره ای شد!

خوبی؟خوبم
نمخواستم اینقده چرت و پرت بگما
پیش اومد!

وا!!!!!!!!!!
سللام

خوبی؟
خسته ام..سوپ و سالاد بدمزه درست کردن هنریه که فقط من دارم!

حالا عصبانیم
دچار بحران هیچکار من خوب از آب در نمیاد!!!!!!!!!
شدم

گرفتی؟خوب میشم
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

MAX PAYNE پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ق.ظ

من که کارم شده شرمنده شدن و هی دری وری گفتن
ولی میدونم میبخشید
مییییییییسسسسسسسسسسیییییی
خدایا شکرت که اینقده خوبند

شراره جون خواهری گل لپ کشانی:
خیلی خانمی ... خیلی
مرسی احیاج داشتم بهش
تو آف ها نرسید ولی آدرس پرشین گیگ که دادی درست بود مرسی
میخوام اول کتابشو بخونم بعد فیلمشو ببینم
محبت کردی

ترنجبین بانوی داداشی:
اول اخم بکم
آف امروز ظهرت کو؟ ... هان ؟ ... یادت رفت ظهر آف بزاری واسه داداشی؟
بعد بگم که مرسی که اینقده مهربونی و حواست به داداشی هست
از نیکا بگم که چپ و راست راه میره و میگه آی ام نیکا
کلاس زبان براش گذاشتند تو مهد
فک کنم با تو باید بیاد پیش شراره جون کلاس خصوصی .. خواهری لرزون بگیری ها ... آشناست
امروز زنگ زده میگه دایی باد گلو کار بدیه یا خوب؟
میگم بد
میگه پس چرا دانل داگ تو سی دی که برام خریدی کرد؟
میگم حواسش نبوده حتما
میگه آره
منم نمیخوام بزنم ولی خودش میپره بیرون
میگم کنترلش کن
میگه چجوری؟
میگم بی صدا باشه دهنتو ببند
میگه مثل اتسه که قورتش میدیم؟
میگم آآآآآآآآآآآآآآآآآآفنر دایی
میگه هی هی خدافس
بیچاره مشکلات بچه هارو ببین چقدر بزرگه ... الهی دایی قربونت بره

الهام خانومی مهربون
نه بابا کاری نکردم
امیدوارم خوزعبلات من بدردت خورده باشه
مرسی که برام توضیح دادای در مورد رشته مطالعات زنان
امیدوارم تو درسات موفق باشی
هر اتفاقی افتاد بنظر من به نفعته ... برد رو تو کردی به نظر من
چشم مواظب هستم ... خیلی لطف داری که بهم سر میزنی و نگران حالم هستی
هوارتا از خدا برات آرزوی آرامش دارم

امین:
الهی بمیرم واسه فک شکستت
حواست کجا بود آخه
آخه اونجا دانشگاست رفتی تو وسط بیابون .. که برف بیاد سر بخوری؟
الهی
ایشالا خوب بشی زود
نیکا حالا دهنتو سرویس میکنه از بس ازت سوال میکنه که چی شده

حسین :
چشم حتما میام مثل همیشه
این پست رو کاملش میکنم و یچیزایی باب میلت برات میزارم حتما

وحید:
ممنون اومدی
درست میگی
حق با شماست
بخاطر این لئون رو انتخاب کردم چون فیلم نسبتا قدیمی بود
و مثل این جدید ها عدا اصول در نیا ورده بود
وگرنه کی بهتر از لینچ
کاشکی یکم از برادر تارنتینو نوشته بودم
اون که بهتره؟


شهرام داداشی:
ارادت داریمااااااا
میام حتما سر میزنم بهت
شما و شراره جون بزرگواریتونو نشون میدید که کاری ندارید به من که میام به وبلاگتون یا نه ... شما به من محبت میکنید سر میزنید و درک میکنید که من اینقدر گرفتارم که نمیتونم حتی جواب کامنت هامو بدم

همه:
یک بار تو کامپی میخونم کامنت هارو و بعدش
اگه نتونم بشینم پشت سیستم در هر صورت کامنت هارو میریزم رو گوشیم و توی تخت خواب وقتایی که حوصلم سر میره هی میخونمشون
و بعضی وقت ها گوشی رو میچسبونم بخودم از بس کیف میکنم

مکس پاین:
معذرت خواستن که جواب نشد
یه بارشو هیچی نمیگند
دوبارشو هیچی نمیگند
ولی بار سوم موتورتو میزارند پایین هااا ... تعمیر اساسی میشی بال و بدنه ... آورحال میشی
گفته باشم ... ببین کی گفتم
جنبه داشته باش

شراره جون:
بازم ممنونم واسه کتاب کد داوینچی مرسی ... میرم حتما دانلودش میکنم

مونا ساکس:
.-..-..-.-..-..-..---...-...-.-..-...--..--..--.-

سی یرا:
زیبا بود ... دوست داشتم کامنتت رو
مخصوصا خط آخرش

شراره مامان بردیا پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:30 ب.ظ

دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم
# دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند.
# فیل‌ها تنها حیواناتی هستند که نمی‌توانند بپرند .

# هر بار که یک تمبر را میلیسید 10/1 کالری انرژی مصرف می‌کنید.

# فورییه 1865 تنها زمانی بود که ماه کامل نشد.

# کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است.

# اگر عروسک باربی را زنده تصور کنید سایزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتی‌متر خواهد

بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال.

# تمام خرسهای قطبی، چپ دست هستند.

# اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود.

# اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک

فنجان قهوه را تولید کرده‌اید .

# در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را می‌کندند حتی ابروها و موژه‌ها .

# کوتاه‌ترین جنگ در تاریخ در سال 1896 بین زانزیبار و انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید.

# در 4000 سال گذشته هیچ حیوان جدیدی رام نشده است.

# هیچ‌وقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی .

# تعداد انسان‌هایی که به وسیله خر کشته می‌شوند، از انسان‌هایی که در سانحه هوایی

می‌میرند بیشتر است .

# چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ‌وقت متوقف

نمی‌شوند .

# هر تکه کاغذ را نمی‌توان بیش از 9 بار تا کرد .

:)))))))

آی ام نیکا
الهی

راستی بردیا میخواد یه چیزی بنویسه ببین:
عشق مادر بنویس برای عشق خواهر:

دددددددددد زرذ د ئ ئودتئغاعذر دئت۸ عتن ه ذلر اددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددل عری.ن/کممخخ

خواهری خیلی دوست داشتم
مرسی

فیل ها بنظر من یکجور گوسفند هستند ولی خیلی بزرگتر ولی با همون معصومیت

خوشم میاد از این آمار ها مثل 10/1 کالری

آی ام ... نیکا

باربی
نه نه ممنونم نمیتونم قبول کنم
همون نو نایم لایدی خودم بهتره و البته مهربون تر ... کسی هم چشمش دنبالش نیست ... اینجوری خیالم راحته

آخی خییییییییییییسسسسسسسسسسسسسیییییییییییییییییییی
دوست دارم
الهی
چه لپ هایی دارند ... مگه نه ... سفید سفیدند ... نااااازی
و البته چپ دست هستند مثل من

ماااااااااااااااهییییییی
امسال عید امتحان میکنم

ماکرو ویو انسانی ... جالب بود

کوتاه ترین جنگ بین من و نونایم لیدی بود چون هیچوقت اتفاق نیوفتاد

حیوان جدید
میدونی چرا؟
چون حیوان جدیدی خلق نشده از اون زمان به بعد
وقتی میخونی این مطلب رو حس میکنی منظور اسب بوده ولی همه هیوان ها رام شدند توسط بشر
نکته کلیدی تو کلمه جدید بود

عطسه؟
اوه پس من نوشتم اتسه
بخون اونجا که راجع به نیکا بود
زرشک
اشتباه اینقدر فاحش؟
خجالت کشیدم

راست میگه
آخه پیدا کردن آدم عاقل خیلی کمه ... حتی غیر ممکن
همه یه رگه هایی از خریت دارند .. یهو میره تو مدرسه سیصد نفر رو میکشه
البته تو اون لحظه عاقل بوده ولی از دور که نیگاه میکنی میبینی که طرف خر شد
کلمه خریت نسبیه ... بستگی به زمان و مکان داره

آره واسه همینه عملش میکنند و نوکش رو میدند بالا

الهی
الهی
الهی
الهی
الهی
شوبموسکه
الهی
نیکا که اینسایزی بود بهش میگفتم شومبوسکه کونوویچ
الهی
قربونیشمری میر میر میر میر میر میییییییییییییییر نهههههههههههههههههه
ههههههههههههههههههههههههههههههه
شومبولوفسکی
هههههههههههههههههههههه
وای منو یکی جمع کنه

مرسی خواهری من

آخ چقدر من دوئل دوست دارم
اگه من دوئل کنم از روی عمد دیر شلیک میکنم
یعنی همچین جایی وجود داره
پیش بسوی پاراگوئه ... تو اولین کافه ای که میرسیدم ، یه دعوا راه مینداختم و میگفتم دوئل میکنیم
الان یک نمای آورشولدر داریم از پشت سر کسی که منو کشته
آروم و با احتیات داره به من که نقش بر زمین شدم نزدیک میشه
از سمت راست بهم نزدیک میشه
هنوز نما از پشت سر اونه ... اسمشو نپرسیدم ولی فک کنم گونزالس یا یه همچین چیزی بود
با پای چپ میزنه به دستم و اسحه رو ازم دور میکنه
حالا یک نما لانگ شات
دوزانو نشسته کنارم و با بهت و تعجب بهم خیره شده
کات میشه روی یک تفنگ خالی که کنارم افتاده

پاستیلی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:33 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااام داداشی خوبی؟کجایی؟بیتری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوبم من.....کمی خسته و سرماخورده
به به جون میده برا عروسی
عروسکشون تو سرما......................ووووووووووووووی
تو چطورایی؟
وووووووی قربون نیکا
بابا این بچه معلمش رو خواهد کشت!آخ خوشم بیاد بچه باحال
به خالش رفته!!!!!!!نه؟

شراره خانوم من کامنتامو همچنان دوست ندارم
اما قطعشون نمیکنم
چون اونوقت حس کسی رو پیدا میکنم که میون زنده اس
اما میون یک مشت جنازه گیر کرده
خنسا
بی مصرف
بدون پتانسیل!

بابا صحبت!
آره میام کامنت میدم داداشی
چون داداشمی
خیلی آقایی

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

الهی ... چرا آخه سرما خوردی؟
چقدر بهت سفارش کردم
خواهری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نیکا همه رو کشته
مثلا دیشب کابوس دیدم که همه آرشیو فیلمم ، پخش و پلا وسط اتاقه
از خواب با صدای نیکا گفتن پریدم
وقت هایی که اینجاست من عملا کامپیوتر ندارم

لطفا اینجوری بدون پتانسیل ننویس
دلم میگیره
دلواپس میشم
نقاشی نیکا رو برات میفرستم تا حالت جا بیاد
خوب؟
دیگه سفارش نکنم

خودت خانومی
منبیشترمنبیشترمنبیشتر

پاستیلی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:45 ب.ظ

بازم من!

ببین من دیروز آف دادم..کم اما دادم
اینا همش زیر سر یاهو هست
یا کامی من..نیدونم

بهر حال آقایی..ببین خوبم من.یکم با خودم حال نمیکنم
تو که نباید نگران بشی

دخملا دنیا اومدن برا بد اخلاقی!!!!!!!!!!شششششششش
هیچی نگو

راستی زود خوب شو
من سرماخوردم میرم دکتر!!!!!!!!تو چی؟رفتی؟نه!
حالتو میگیرم
نه عزیز حال میدم بهت
خوبی؟زووووووووووووووووود خوبشو

سلام

بازم تو همهیشه تو باید تو

آره تقصیر یاهو ... میدونم ... کل کل بود ... واردی که

دخمل ها دنیا اومدند تا چلونده بشند ... جوری که استخوناشون صدا بده

چشم ... هیچی نمیگم ... درک میکنم

پنج شنبه برای یه کاری اومدم بیرون ... بهترم مرسی بفکرمی

خانمی شما
لطف داری به داداشی

.:.:.:. پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:15 ب.ظ

بعدِعشق




یاد باد ،...

چشم مستِ تو را یاد باد

نوجوانی ... ، ...

جوانبختِ زیبا ...

تو را ، یاد باد



* * *



نوبهارعاشقی ...

بلبلان و قمریان ...

آن « می » فروش شهرما ...

...

یادباد ...

یاد یاران را خدایا یاد باد



* * *



دشت های بی خزان ...

بوی عِطر انگیز هرچه رازقی ...

ساقی ِ خونریز ِ ما ...

آن « افسونگر» دل های ما ...

یاد باد ...

...



* * *



بعدِ تو... ، ...

غیرِآن سبزینه های مخملین

افسانه ایی دیگر بر این بوم ِ سفید ...

نقش می گیرد... ؟!

نقش می گیرد... ؟!

... با قامت نیلوفری ؟!



* * *



جان ِ من ، جانان من

بعدِ آن چشمان مست

بعدِ آن میناگری

...

نوبتِ خنیاگری با نام توست

مستی از پیمانه ها

ذکراز سکرینه ها

...

هر صبوح امشب که خالی میشود

نذرِ چشمان تو باد



* * *



سرخ رنگ است

هفتاد ساله این شراب

نذر چشمان تو شد

چَشم نابینای ما ...

لایق دیدارِ مه روی ِ تونیست

... لیک

چشم هایت سبز بادا ... ، مستدام و برقرار


الهام پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ


سلام داداشی
بهتر شدی
حالت که خوب نیست همین که بدونم میای وکامنتها رو تایید می کنی کافیه وقتی کامنت طولانی می ذاری من بیشتر نگرانت می شم .
مراقب باش تا زودتر خوب شی وگرنه وقتی پا تو سن بذاری از اون پیر مرد ای غور غورو می شی که با عصا راه می رن .
حالا از ما گفتن بود .

خیلی مراقب خودت باش
هوارتا دلواپستم
.....................................................................
.....................................................................
برای پاستیلی عزیز:
سلام خانمی
چطوری
پاستیلی جون فک نکن عروسیت بارون میاد نه عزیزم خاله کوچیکه منم این کاره بود شب عروسیش اونقدر برف بود که نمی شد از شدت سرما توی خیابون پا گذاشت .
.....................................................................
راستی من شونغارتا ( که تقریبا اندازه هوارتاست )‌دوست دارم بیای پیش من . اگه بیای حسابی ذوق می کنم . شایدم جیغ بکشم . چون من که جایی به غیر از خونه داداشی نمی تونم پیدات کنم .
.....................................................................
راستی غصه بدی دستپختتم نخور . مال هر کی یک عیبی داره مثلا من غذاهام خیلی خوب میشه فقط آخرش یادم میره زیرشو کم کنم همیشه می سوزه . حالا دیگه برای همه عادی شده . همه میرن به غذا سر میزنن.تو خودتو ناراحت نکن.
مراقب خودت باش
خداحافظ
.....................................................................

((برداشتی آزاد از کامنت شراره جون ))
البته با حفظ حق کپی رایت

.......................................................................

سلام خواهر مهربون
بهترم ممنوم
الهام خانومی چطوری ؟ ... خوبی؟

ایندفعه دیدم دیگه زشته و بی احترامی اگه فله ای جواب بدم
جواب میدم ولی کوتاه ... تا جایی که بتونم ادامه بدم
باید ببخشید همه گی

مرسی
هوارتا ممنونم مثل همیشه که نگرانی
خیلی لطف داری
زود خبر خوشحالیتو بده

..................................................................

شراره مامان بردیا جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:03 ق.ظ

سلام عزیز دل خواهری
صبحت به خیر
ساات: ۵:۳۰

سلام خواهری مهربون
شیر بردیارو دادای؟
ببوسش
من چی بگم ؟
هان
من اگه سرکشی شبانه میکنم ، اینزومنیا دارم ولی شما محبت دارید

پاستیلی جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام داداشی جون
کجایییییییییییییییییی؟
آف ندادی
اینجام که سر نزدی
خوبی؟خوبم

تقریبا
سرماخوردم
۲ میلیون واحد پنیسیلین
می ارزید؟
جواب:معلومه مگه نمیخوای بری عروسی؟صد البته!

خوبم.بیترم
تو شطوری؟
فردا نمیام.سلمونی و هزارتا کار
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری جونی
خوبی؟
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دومیلیونتا دلم میخواد زود خوب بشی
زود خوب شو تورو خدا
باید بری عروسی خوب؟
خبر سلامتیت رو حتما بده خوب؟
خوب؟


آره هزارتا کار
جدی خانوما عالمی دارند واسه خودشون
ما مرد ها:
ژیلت توربو(خیش خیش)
یه دوش (فیس فیسسسسسسسسسسسسس)
یه ادوکلن(پیس پیس)
دست و رو بوسی با دوماد (موچ موچ)
خلاص
ولی خانوما
ماشالا
به اندازه مراسم افتتاحیه المپیک آتن باید برنامه ریزی کنید
اینقدر تغیر چهره میدید که شوهر ها بعضیهاشون تعجب میکنند ... این زن من بود؟

شاد باشی
نارنجی؟
و
...
آهان نسکافه ای و هشت سانتی ... دانم شاید فقط هشت سانتی

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

تنــهاتـرین تنــهایـان جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
سلام دوست من
ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک ولایت شمس الشموس انیس النفوس ولی نعمت مردم ایران علی ابن الموسی الرضا رو به شما دوست عزیز تبریک میگم و امیدوارم که در سایه رحمت بی کران حضرت حق همیشه شاد باشید و امیدوار
ـــــــــــــــــــــــــــامضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان

سلام دوست مهربان
من هم این عید رو به شما تبریک میگم
خیلی لطف کردید سر زدید به من
خیلی حوس کردم که برم ... خیلی ... یکبار یک ماه پیش با خواهرم ترنجبین بانو بصورت ذهنی مشرف شدیم ... خیلی صفا داشت ... امیدوارم جسممون هم بتونه تو این سفر یاریمون کنه
باز هم ممنونم تشریف آوردید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد