MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

N O N A M E L A D Y - ترشحات یک ذهن نم کشیده

 

قبلنا داستان های کوتا پست مدرن مینوشتم ولی حالا نوشتنم مثل سابق نمیاد

اینم یک دوره ایه واسه خودش

هوا بارونی شدید بود اینه که کسب و کار رو تعطیل کردیم و اومدیم خونه ... یک فنجون چای داغ که مامانی واسه گل پسرش آورده ... و یک ذهن نم کشیده ... اینه که به نتیجه بهتری نمیشه رسید.

 

 

آسفالت خیابون خیسه

سنگفرش پیاده رو خیسه

کف پشت بوم خیسه

چشم های من؟

 

تو ماشین ... مبایل ... هق هق ... صدای بارون رو سقف

کی میتونه بداد من برسه؟

معلومه ، رطوبت

رطوبت چشم ها که غم رو فراموش کنم؟

نه اصلا

رطوبت ... همون بخار آبی که روی شیشه نشسته و باعث میشه که کسی منو از بیرون نبینه

کسی نتونه گریه منو ببینه.

 

تاحالا تو چت دستتون رو روی شیشه مانیتور گذاشتید؟

اون میگه من دستم رو گذاشتم سمت چپ پایین ... تو هم بذار

و وقتی منم همون جا دستم رو گذاشتم دیدم اون ناحیه گرم ترین قسمت شیشه مانیتوره.

 

تورو خدا این بشر ، این انسان چیه؟

فقط خدا مارو میشناسه

بخدا فقط خدا ما هارو ، ما آدمارو میشناسه.

 

خودم رو با کسی مقایسه نمیکنم

فقط فهمیدم خدا عالی مقام ترین بنده خودش و پست ترین بنده خودش رو با همین عوامل طبیعی محافظت میکنه

عالی مقام ترین بنده خودش رو با تنیدن تار عنکبوت به دهنه غار

و

پست ترین بنده خودش رو با بخار آب نشسته روی شیشه ماشین

چون اگه یکبار دیگه فلانی منو در حین گریه کردن با گوشی مبایل میدید کارم تموم بود.

 

تویی که بخاطر من میخوای بری

تو این گریه هامو میشنوی ولی هنوز به من شک داری

تویی که بخاطر من میخوای بیای

پس بیا ... خواهی آمد ولی سنگینی قدم هایت مرا خواهد کشت

فقط ... روز.

همیشه در قلبم باقی خواهی ماند

روی ورودی آئورت قلبم که خونم عطر تورو بگیره و در سراسر بدنم جریان پیدا کنه

اگه دیگه نتونم ببینمت یا بشنومت ... دعا میکنم برات

خودت میدونی خودم میدونم

هیچکس نتونست این نوع این رابطه رو درک کنه بغیر از من و تو

به شرافتی که ندارم قسم ... به شرافتی که ندارم صاف بودیم

حتی تو هم شک میکنی ... توایکه این وبلاگ رو بخاطر تو راه انداختم

گناه من فقط صادق بودنه.

 

- عجول نوشت:

لطفا تعصبی برخورد نکنید و نگید با این حرفت آسمون به زمین میاد ... تو چطور خودتو میتونی با رسول خدا تو کفه های یک ترازو قرار بدی؟

 

- کافر نوشت:

هنوز عذابی نیومده

من هنوز زنده هستم

پس کفری نگفتم.

 

- حکمت متعالیه نوشت ... شیخ نوشت ... ملاصدرا نوشت:

هر شیئ یا جسمی که توی این عالم هست ، یک تمثال یا صورحقیقی داره در عالم دیگر

اینجا عالم ماده

اونجا عالم حقیقت و معنی

اینجا جسم ... ماده ... شکل ... اندازه

اونجا حقیقت بدون محدودیت

اونجا دلیلی نداره افراد با مشخصات متفاوت کنار هم باشند

اونجا هرکسی تو درجه خودش سیر میکنه

اونجا جا برای همه هست ... و هیچ تداخلی پیش نمیاد ... چون نه زمانی هست نه مکانی

اما اینجا عالم ماده ... محصور در زمان و مکان

اینه که من و ایشون اجبارا باید باهم برخورد داشته باشیم

چون محصوریم در زمان و مکان.

نظرات 17 + ارسال نظر
شراره مامان بردیا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ق.ظ

البته واضح و مبرهنه که اصلا اول و دوم نداره ولی هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن اولــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم


راستی سلام داداشی گلم. چطوری لپ کشانی خواهری؟
بابا آپ میکنی سوبله سوبله. وبلاگت رفت هوا.ولی تبریک. خیلی حال کردم
راستی دیشب اخبار میگفت چهارمحال و بختیاری برف سنگینی میاد پس بخاطر اینه که برف اومده اونورا. در بلاد کفر!!! <چشمک.ک.ک.ک.ک.ک>میگن جمعه هوای اینجا هم رو به سردی میره. وااااااااااای یخ میزنیم.
دیگه اینکه یه عالمه تفسیر دارم ولی الان باید برم کارکرد جنابان عباسی همون که گند زده به اس ام اس ها که دیر میرسه و توی سایته رو برسم.
فهلا
دوست دارم قد ۱۰۰۰ تا قابلمه
این هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوا
اندازشو خودت میدونی
ببین!!!!!!.............................و ......... و .....................................................
بابا بریل. بابا باغچه بان. بابا هلن کلر

ای خدا من چیکار کنم از دست تو خواهری
سلام شطوری؟

خوبی شما … داداشی لپ کشانی هم خوبه … از لطف شما مرسی عزیز

اینجا تنها جاییه که اگه دوبله سوبله بزاری جریمه که نمیشی هیچی بلکه تشویق هم میشی
مرسی … لطف داری

میدونی که من تلویزیون نگاه نمیکنم ولی درسته منم شنیدم … دانشگاه ه ها و چندتا از شهر های اطراف تعطیل شد.
آره کم کم داشتم شک میکردم که اینجا بلاد کفر شده چون ابرهاش نم پس نمیدادند … جالبه که همینو یک هفته پیش به ترنجبین بانو گفتم.

مواظب خودت باش … حواست باشه لباس گرم بپوشی … نکنه صبح ها هول هولی بیای بری سر کار چون خواب موندی … بجای صبح ها ، شب ها دوش بگیر که موهات خیس نباشه که خدای نکرده سرما نخوری.

منم یک عالمه حرف داشتم ولی فیلم پاپیلون رو دیدم … یادمه بچه بودم که دیدمش … حالا شاید بعد از بیست سال دوباره دیدم … سکانس آخرش فوق الاده بود … خیلی گریه کردم … خیلی … نمیتونستم کامنت هامو جواب بدم … ولی بهرحال دلم تنگ شده بود و نمیتونستم بخوابم این بود که اومدم جواب بدم به کامنتام … جواباش اونجوری که خودم میخواد دلچسب نیست ولی درکل آروم شدم اومدم اینجا… الان ساعت نزدیکه ۴:۱۵ هست … خوب بخوابی و آروم

منم دوست دارم خواهری
خیلی

پاستیلی سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام داداشی
سه تا سه تا؟بابا دست طلا
خسته نباشی خجالت دادی
کامنت همه رو اینجا بدم؟میدم دیگه
۱.من باروووووووووووووووووووووووووووووووووووون میخوام
که نم بارون اشکمو قایم کنه.قایم موشک با اشک
آی حال میده...............تو میفهمی

۲.فیلم رو ندیدم.اما خوب اینطور که تو گفتی شاید رفتم دیدم
نگفتی دنی براسکو رو دیدی؟راستی دیشب فیلم نشانه ها رو داد.دوسش دارم.شاید فقط بخاطر اون صحنه توی انبار.که پسره به علت آسم و نبود اسپری داره جون میده.به همین راحتی
و پدرش چطور آآآآآآآآآارومش میکنه.اینکار کاملا پدرانه بود

۳.و این یکی...............تو میدونی منم میدونم که چند وقت بود برا نو نیم لیدی ننوشته بودی
نمدونم اینرو نشونه چی بگیرم
اینکه بیتر شدی؟خدا کنه
از ته دلم میگم
دیگه باید همش خوشی باشه
اوکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شک نداره.ولی ۱۰۰٪ نیست
این با شک فرق میکنه
تو که میدونی باید ۱۰۰٪ بود تا ته قلبت محکم بشه
اوکی؟

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلااااااااااااااام خواهری
خوبی تو … دوست دارم
قربونت
خیلی لطف داری عزیز

1.
منم بارون میخوام … همیشه
ایشالا اونجا هم بارونی بشه … برکت بریزه رو سر همه
حال میده آره … میفهمم … اما طاقت دیدن قایم موشک بازی اشکای خواهری رو ندارم
من دوست ندارم قایم موشک اینجوری رو …چون خواهری گریه میکنه …
خدا نکنه … قول بده ؟ … خوب؟ … خیالم راحت باشه؟

2.
نگو شاید بلکه حتما ببین چون با اینکه چند سال پیش من فیلم فرنچ کیس رو دیده بودم ولی وقتی فهمیدم تو عاشق اون فیلمی رفتم و یکبار دیگه گرفتم و اظافه کردم به آرشیوم چون تو دوست داشتی … خیلی فیلم خوبیه … دوبله خوبی هم داره.
آره دانی براسکو رو دیدم … دارمش … دوسش دارم ولی متاسفانه جزو فیلم های خوب پاچینو نیست … بنظرم اون فیلم ، یه فیلم جانی دپی باشه تا پاچینویی.
فیلم نشاه رو ندیدم متاسفانه … حیف

3.
آره چند وقت بود … چون میدونی که گرفتار چه کاری بودم … یادم نرفته بود ولی وجدانم رضایت نمیداد که بفکر خودم باشم … حواسم به دوستم بود … درست میشه
مرسی که اینقدر خوبی

اوکی … چشم
باز هم ممنونم
خیلی

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

شهرام داداشی سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام داداشی

این عکستو خیلی دوست دارم....گرچه شاد نیست ولی تاثیر عجیبی روی ادم میذاره .....
راستش از عکس قبلی خوشم نمیومد...اما این عکس !!
هر کی میخواد احسان داداشی رو بشناسه باید به این عکس نیگاه کنه..

میدونی داداش داشتم با خودم به این فکر میکردم چرا یه ادم خودشو باید پست ترین بنده خدا فرض کنه ؛ در صورتی که اینطور نیست .
اول باید بیاین کلمه پست رو تجزیه و تحلیل کنیم.......ببینیم منظور داداشی از پست چیه ...

یکی ممکنه شعورش در ارتفاع پست باشه .....که تو نیستی !
یکی ممکنه روح و روانش پست باشه که تو نیستی ...
و از این دو که بگذریم از انسان چیزی نمیمونه جز جسم مادی .....

یه جایه دیگه گفتی به شرافتی که ندارم قسم ....من این نوع ادبیات کلامی رو نمیپسندم....البته تو حق داری استفاده کنی و من هم حق دارم بگم نمیپسندم....

اما تو حق نداری اگه داداش بزرگتر یا خواهر بزرگترت از تو خواهش کرد که این نوع ادبیات رو بکار نبری سر پیچی کنی !

من عقیده دارم ادم باید به خودش احترام بذاره ....حتی اگه
یه خصلت خوب و انسانی رو هم نداره به خودش بگه دارم....
تلقین کنه که داره ...این باعث میشه اون خصلت نداشته در وجود انسان ریشه بزنه ....چون با تلقین کردن بستر رشد اون خصلت خود به خود فراهم میشه ..


خوب با عذر خواهی بهت میگم اخر مطلب نوشتی گناه من صادق بودنه .....اما من میگم کسی که به خودش لقب پست ترین مخلوق رو میده .......وخودش را عاری از شرافت میدونه
صادق نیست ......پس ادعای صداقت نکن داداش ..

ادم اول باید با خودش صادق باشه تا بتونه با دیگران رابطه صادقانه برقرار کنه ...

اما ..

من فکر میکنم قضیه تو سوای این حرفهاست .....اشکال تو در اینه که خودتو همیشه کوچکتر و پست تر از اونچه هستی میبینی .....یا شاید یک نوع شکسته نفسی حاد و مزمن رو در بیان شخصیتت ابراز میکنی که سخت مخالفم....

نه اینکه با شکسته نفسی مخالف باشم ...بلکه اون رو در نوع نرمال خود میپسندم...ولی زیاده روی و اغراق رو در هیچ موردی نمیپسندم.....عین اون جمله به شرافت نداشته ام قسم ...

میبخشی اگه زیاده گویی کردم.....دلم برا داداشم تنگ شده بود ......حالا هم که اومدم ازش ایراد گرفتم....

میشناسی که منو......حرف تو دلم نمیمونه....حرف گفتنی رو باید گفت .......ما داداش واقعی هستیم .....پس باید سر سری از کنار هم گذر نکنیم....
باید خیره بشیم به هم .....به جسم هم ....به روح هم ...به روان هم.....
هر جا دیدیم اون یکی ایراد داره باید بگیم بهش ....صریح و روشن ....ما به هم بگیم بهتره داداش تا غریبه بیاد بگه ..

اگه ایراد منو داداشم بگه خوشحال تر میشم تا اینکه غریبه بگه ..

میبخشی کلا ادم روده درازی هستم.....یاد اون کامنتایی افتادم که برای هم میذاشتیم ......البته تو یه کامنت برام گذاشتی که از همه طو لانی تر بود .....گفتی جایزه طولانی ترین کامنت رو بلاگ اسکای باید بده به تو ......و جواب من به اون طولانی ترین کامنت ....کوتاه ترین جواب بود ...یادته ؟

نوشته بودم:


یا علی !!!


سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام داداشی خودم … عزیزمی

مرسی … آره شاد نیست ولی یک انرژی توشه که خودم هم که صاحب عکسم روم تاثیر میزاره تازه سایز بزرگش بیشتر آدمو بفکر فرو میبره … با اینکه خودم هم سوژه بودم هم عکاس ولی توی شرایط عجیبی بودم … اینه که حسش خیلی زیاده.
منم از عکس قبلی خوشم نمیومد … جوری شد که میخواستم چند تا عکس بزارم و نظر خواهی کنم ولی بعد گفتم چقدر سر خودت معطلی … یکم جنبه داشته باش … خلاصه منصرف شدم.

کاشکی عکس رو تحلیلش میکردی … چون خودم هم بعضی وقت ها خیره میشم به این عکس و خاطره ها با سرعت از تو ذهنم عبور میکنه.

مرسی توکه بگی حداقل امیدوار میشم … ممنون

یادم میاد وقتی داشتم این جمله رو مینوشتم یاد تو افتادم که یکجادیگه هم انگار بهم گفتی دیگه نگم این جمله رو.
آره حق من هست که بگم ولی ادب حکم میکنه که حدالاقل اگه یک نفر دوبار یک چیزی رو به انسان گفت اون شخص باید یک برسی مجددی روی کارش بکنه … خصوصا اگه اون شخص داداشش باشه … که اگه صحیح نبود اون کارش بره و مسئله رو برطرف کنه … منم میبینم حق باتوئه … با دلیل و منطق گفتی … منم عاشق منطق و حرف حسابم … مجاب شدم … چشم … دیگه نمیگم … خیلی ممنون که راهنمایی کردی … همیشه همینطور باش باهام … با دلیل و منطق … مرسی … باز هم ممنونم داداشی.

این یکی حرفت رو هم قبول دارم … قبول دارم که ضد ونقیض بود با همدیگه … راست میگی کسی که شرافت نداره چطورمیتونه صادق باشه … میتونه صادق باشه ولی نه خیلی بلکه کم تا اونجایی که منافع حکم میکنه … قبول دارم … اما یک نکته رو هم در نظر بگیر که این یک متن کاملا احساسیه … و احساس هم همیشه طابع عقل نیست … اینه که آدم تو چند ثانیه رفتار و احساس و مدرکاتش ممکنه تغیر کنه … ولی در کل قبول دارم حرفتو … بازم ممنون که راهنمایی کردی … مرسی
در ضمن عذر خواهی نمیخواست … چون وقتی داداش آدم بی غرض یه چیزی رو بهم میگه من تازه باید خوشحال باشم … بنابر این خوشحالم … مرسی

شاید این یکم به گذشتم معطوف میشه … چون توی دروس عرفانی و نظری خیلی به خضوع و خشوع اهمیت قائل میشند … برای همین با تئوری حرفات کاملا موافقم ولی چون خودم میدونم چه حسی دارم و اون حس یک حس شخصیه و هم از روی تفکره اینه که خیلی بهش گیر نمیدم که …

ولی درکل موافقم باهات … اما هیچ گاه اغراق نکردم تو حرفام … اون مورد شرافت نداشته یک مورد استثناست … برام کلمه و جمله مهم نبوده بلکه بیشتر حسش مهمه ولی قبول دارم جلوه و دورنمای خوبی نداره و میتونه تو روند کار تاثیر منفی بزاره.

خواهش … زیاده گویی چیه … منم دلم واسه داداشم تنگیده بود … حالا که اومدی چون اینجوری اومدی بیشتر بهم چسبید … ممنوم … باور کن یجورایی گرم شدم … احساس داشتن تو برام بیشتر جلوه کرد.

امروز اتفاقا یکی بود داشت برام حرف میزد … یه آدم دنیا دیده بود … میگفت اگه دونفر واقعی بهم بگند داداش ، از همدیگه حق میبرند و حق گردن همدیگه پیدا میکنند … فقط باید واقعی باشه … گفت باور کن … گفتم قبول دارم … گفت مگه تاحالا تجربه کردی؟ … گفتم آره … گفت کی و چجوری گفتم … البته نمیتونستم واسه یک پیر مرد شرح بدم که کامپیوتر چیه و چت چیه وبلاگ چیه کامنت چیه ولی گفتم حرفتو قبول دارم … تو اون لحظه یک حس عجیب داشتم … حس کردم خدا اونو جلوی من قرار داده تا حرفایی که قبول داشتم رو دوباره از زبون یکی دیگه بشنوم تا تو ذهنم حک بشه.

مرسی که ارور هام رو میگیری … ممنونم
مرسی که وقت گذاشتی … ممنونم.

خیلی خوشحالم کردی که اومدی … ممنون

یاعلی

.::.::.::. سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ب.ظ

خیلی خوبم. خیلی خوبم. از دیشب که باهم بدون صدای برف پاک کن و زیر صدای زیبای باران بودیم تا همین الان.
نمیدونم برای چی احساس کردم زیر یک سقف حلبی نشستیم. خب صدا تداعی سیما هم میکند. خودت یادم دادی.یادت نیست؟
فرقی نداره توی چه نوع ماشینی نشسته باشی و چه رنگی باشه و کجا پارک شده باشه مهم اینه که پهلوی تو بودم پیشت بودم و کنارت بودم و صدای گرمت هم توی گوش میانی من طنین مینداخت.

بقیه واقعه را نیمتوانم بنویسم چون فقط ما میدونیم چه اتفاقی افتاد.

باران گیسوی خداست

ریخته بر روزان سوخته عشاق است

از: بیژن نجدی

من هم همین احساس رو داشتم … انگار در لامکان بودیم

رحمت از خداوند است که بوسیله باران سخن میگوید
فرانچسکو آسیسی

شراره مامان بردیا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی داداش احسانی جوووون. ببین کی اومده. داداشی شهرام اومده.
وااااااااااای چی چی آورده؟ نخود و کیشمیش؟
با صدای چی؟
با صدای خـــــــــــــــــــروس

به داداش شهرام: داداشی ناراحت نشیا.خب؟
.چشمک.ک.ک.ک.ک.ک.ک.ک.ک.
مرسی
داداشی احسان خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی که دوباره داداشی بزرگمون اومده توی جمع ما. هووووورا بلند بالا مینویسه ماشالا.
میدونی که باید مواظب چی چی باشی.
با دوتاتون هستما. هم با پاسخ دهنده هم با خواننده پاسخ. ساده-بی لفافه-بی پوشش-آرام-غیرعمدی-باز-رک-صریح-دلنشین-جذاب-دوست داشتنی-نانازی-رعایت حال. اکی؟ شد؟
خوبه.

سلام خواهری

فقط میتونم بگم … دستت رو میبوسم … همه چیز رو مدیون تو هستم … تو بزرگ مایی ... مایه برکت همه ما هستی ... فلورانس نایتینگلی تو اصن

باز هم تشکر

اکی ... چشم

الهام چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام داداشی
تا حالا شده خوابهات تعبیر بشه . من به این معضل گرفتارم . محاله که خوابی ببینم وتعبیر نشه .بعضی وقتا برای خودم یک تعبیر دیگه می کنم انگار یک جورایی خودم رو گول می زنم ولی آخرش همون میشه که دیده بودم . متاسفانه خواب پریشبم تعبیر شد رفت ما موریت .اونم بروجرد ...

برنامه نهارمون با کلی معذرت کنسل شد. به همین راحتی

................................................................


داداشی خسته ام خسته
از بس که در دلش آب از آب تکون نخورد .

....................................................

من سردم است
واز گوشواره های صدف نیز بیزارم
من سردم است
وانگار هیچ گاه گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار
چرا همیشه مرا در ته دریا ها نگاه می داری ...
...............................................

امروز یک کار دور از اخلاق کردیم تو کلاسی که کل جمعیت ۳۰ نفره ما که یک اکیپ ۱۰ نفره هستیم یک ساعت بعد از استاد تصمیم گرفتیم بریم کلاس باورت نمیشه همه مون از خنده منفجر شدیم .
یادش به خیر یک روزی اکیپ ۲۵ نفری بودیم که کل حیاط رو به هم می ریختیم از وقتی لیلا ومحمد کنتاک کردن رابطه ۲ تای دیگه هم به هم خورد از هم پاچیدیم
.............................................
ببخش داداشی این عیب منه که همه دوستام رو خانواده ام می شناسن . از بس تعریفشونو می کنم .
.................................................
نگی خرافاتیم ها یک دوست دارم که هر وقت چیزی بهش بگم اون کار نمیشه .چند بار امتحان کردم . دیشبم بهش گفتم فردا کلاس نمی یام منتظرم نباش گفت با کی گفتم گفت من حس می کنم نمی ری .
...............................................
اگه دوثط داشطی جواب میلم رو هم بده نذرط برام خیلی محمه

خیلی مراغب خودت باش
نکنه پنبه های طشک ننه سرما مریزط کنه
حوارطا دوثط دارم
خداهافض

سلاااام خواهری
الهام خانومی خوبی؟

نه چون من کلا خواب نمیبینم ... اکثرا کابوسه که یادم نمیمونه چی بودند ... اگه خواب سیاه ببینم شنس آوردم ... حداقل از خواب نمیپرم بالا.

ولی یادمه بچه که بودم خواب میدیدم ... تقریبا همینطوری بود ... تعبیر میشد دونه به دونه

بروجرد؟
بروجرد ...
سلامت بره و برگرده انشاالله

به همین راحتی ... در ظاهر راحته ولی در باطن هزارتا پیچ و تاب خورده تابرنامه ناهارتون بهم خورده ... شاید بجای پیچ و تاب بشه گفت زمان طولانی
اما متاسفم ... خیلی تو ذوق آدم میخوره ... میدونم

.........................................................
عمق احساست رو تو دوخط بهم فهموندی
گرفتم دقیقا چی میگی
.........................................................
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد

*گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد که آنجا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برامد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد

*تو دریای من بودی آغوش وا کن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
.........................................................


نه خرافات نیست ... بعضی ها اینجوری هستند فقط آدم باید مطمئن بشه از نیروی منفیشون.

چشم حتما ... مرسی که اطمینان کردی ... فقط زود جواب نمیدم مثلا تا جمعه یا شنبه ... میخوام روش حس بگیرم

چشم خواهری مرسی
مراقبم ... ممنون بفکرمی ... مرسی
تو هم مواظب خودت باش
هوارتا ممنونم عزیز
خدافس

پاستیلی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ب.ظ

سلام خوبی داداشی؟
خوبم
اون گریه ها مثال بود

مگه آدم ممکن نیست همینطوری گریه کنه؟
اصن ممکنه خوشی زده زیر دلم اینطور شده؟نه؟
نه نگران نشو اوکی؟
خوبم گفتم
به تو راست میگم

میدونی
میدونم

نیکا خوبه؟زود خوب میشه ...دایی جونش که قربونش میره
راستی یکم باید عادتش بدی
بنی کمتر قربونش بری
خودت گفتی چقد حسودیش میشه به هر موجود مونثی که با تو حرف میزنه
اوکی؟
یکم سعی کن
البته عادت میکنه خودش
کم کم
بوسش کن
اما حواست باشه
یکم محدودش کن
حالا فک میکنم یه راه حل پیدا میکنم
بهته کارشناس دایی دوماد کردن
ما برا پسر خالمون کلی زحمت کشیدیم
نمدونی خواهر زادش چیکار میکرد
حالا کلی خانوم شده!
تحت تعلیمات بنده!

بهله

داداشمی
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا


پ.ن:فیلمو باید ببینم راست میگی
همیشه

سلام خواهری جونی

خوبم مرسی

راستش قضیه گریه رو فراموش کن
و
بعدش منو ببخش
چون یکم گیر دادم بهت و دلواپس شدم
میدونی چرا؟
چون فیلم پاپیون رو دیده بودم همون شب و کلی گریه کردم ... آخه آخرش یه حس مردونه توش بود که آدم رو دیونه میکرد.
خیلی منقلب بودم حتی نمیتونستم کامنت هامو جواب بدم
ولی بهر ضرب و زوری بود اومدم و جواب دادم
خوب چیکار کم دلم نمیاد گریه خواهری رو ببینم حتی اگه از خوشی باشه
میدونم که میفهمی ... مرسی

نیکا ... فردا صبح میره اتاق عمل تا لوزه سومش رو در بیارند ... حالا خوبه باباش میتونه بره باهاش تو
براش یه عروسک خریدم
بزار خوب بشه ... میام از تجربیاتت استفاده میکنم
مرسی
کمکم کن
راستی خدای ما هم بزرگ بود
امروز مامانم برام یه عروسک خرسی خرید که آویزون کنم به مبایلم
چقدر منت این بچه رو کشیدم ولی ندادآخرش
اما مامانی احساسش رو روکرد ... خیلی رو کرد ... خیلی خوشحال شدم
مسئله خرسی نیست
مسئله درک کردن مامانی بود

خواهرمی ... پس چی؟ ... مرسی

منبشترمنبیشترمنبیشتر

پ.ن:
راستی اونی هم که گفتم حتما فیلمو ببین ... و گفتم من بخاطر تو فیلم فرنچ کیس رو آرشیو کردم ... منت گذاشتن نبود بخدا ... یکم احساسی شده بودم بخاطر پاپیون ... اینه که یکم گیر بهت دادم ... ببخش
مرسی که درک میکنی

پ.ن2:
ترنجبینم مواظب خودت باش ... هوا سرد شده ... باشه؟

شهرام داداشی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام داداشی ......مهربون

جوابتو خوندم داداش ؛ مطمئن باش من حس تو رو در هنگام بیان اون جمله و اون پست درک کردم و دقیقا متوجه شدم که معنی لغوی کلمات برات بی اهمیت بودن .....اینقدر که در موقع نوشتن پست احساساتت برات مهم بوده معنای کلمات برات مهم نبوده ...اینو من کاملا درک کردم ....اما گفتم اگه احساسات بی غل و غش همراه بشه با متن نگارش شده بی غل و غش هم زیباتره و هم بهتر جواب میده ...
ممنونم ازت که قبول کردی حرفمو .....................بگذریم


گفتی کاش تحلیل میکردی عکس رو ......میتونم یه چیزایی بگم ....حالا تا چه حد درست باشه نمیدونم ....من اینجا نمیخوام احسان رو تحلیل کنم.......عکس رو میخوام تحلیل کنم....

ببین احسان جان یک فرد میتونه در موقع عکس برداری ژست ها و فیگورهایه متفاوتی بگیره که حالا یا با شخصیتش همخوانی داشته باشه و یا حتی ژستی که میگیره در تضاد با شخصیتش باشه ...

مثلا یک ادم ترسو ممکنه در مقابل دوربین سینه خودش رو سپر کنه و قیافه یه ادم شجاع رو به خودش بگیره ...یا یه شخصی که مثلا بی سواده و دارای معلومات نیست میتونه ژست افراد متفکر رو بگیره ...

اما بعضی افراد در مقابل دوربین خود واقعیشونو نشون میدن چون بلد نیستن ژست بگیرن ...شاید هم بلد هستند اما احتیاجی به این کار نمیبینند ....

یه عده هم هستند که ژست میگیرند اما در راستای شخصیت واقعی خودشون ژست میگیرن....نه قصد مبالغه و اغراق دارند و نه قصد تحریف شخصیت خودشون ...


اما در مورد عکس فوق ...شما در این عکس ژست گرفتی ؛ اما ژستی در راستای شخصیت واقعی خودت ؛ چیزی که بر عکس در عکس هایه دیگه تو نبود ..

یکدست ابی کردن عکس تاثیر گذاریش رو ده برابر کرده بدلیل اینکه نوع ژست برای عکس رنگی مناسب نیست ؛ حتی سیا ه و سفید هم اگه بود تاثیر فوق رو نداشت . چون رنگ ابی رنگ خنثی و سردیه ...

من دراین عکس شادی و امید رو ندیدم ؛ اما خیلی چیزهایه دیگه دیدم ......صاحب عکس یک دغدغه ذهنی بزرگ داره به همراه دغدغه هایه کوچک ؛ اما چیزی که بیشتر اونو رنج میده دغدغه بزرگه .......ذهن صاحب عکس ( عذر میخوام اگه میگم صاحب عکس ...چون من دارم عکس رو تحلیل میکنم نه احسان داداشم رو ..) خیلی در گیر دغدغه هاشه بطوری که سهم زیادی از زندگیش رو اون دغدغه ها پر کردن ....

صاحب عکس ناامیده و سخت افسرده ( علت افسردگی رو من نمیدونم ) تنهایی رو ترجیح میده در بیشتر مواقع ...سعی میکنه بیشتر شنونده باشه تا گوینده چون فکر میکنه کسی اونو درک نمیکنه ....بیشتر ترجیح میده فکر کنه تا حرف بزنه ..میترسه اگه حرف بزنه دیگران به افکار اون بخندن ...یا اونو مسخره کنن....

صاحب عکس بیشتر از اون چیزی که اجتماع میپسنده صادقانه برخورد میکنه ....اون یک کودک درون داره که سخت دل نازکه .....گاهی بیشتر از اون چه که باید به کودک درونش بها میده و اونو ازاد میزاره و از ازاد گذاشتن اون لذت میبره ...

ناملایمات و سختی های زندگی رو نمیتونه درک کنه....در اجتماع اگه ببینه به کسی ظلم میشه یا حق کسی خورده میشه بسختی ازرده میشه و گاهی تلاش میکنه دخالت کنه ..

گاهی به مرگ فکر میکنه .....گاهی دلش میخواد اروم دراز بکشه رو تختش و جان به جان افرین تسلیم کنه ...فوق العاده حساس و زود رنجه .....خجالتی نیست اما محجوبه ....خلا های زندگیشو سعی کرده با چیز هایه دیگه پر کنه ...اما بازم احساس کمبود میکنه....

گاهی به حد انفجار میرسه ...تکرار روزمرگی ها اونو بیشتر عذاب میده ...از روزهایه عین هم متنفره ....دلش نو اوری میخواد .....روزهایه نو میخواد ...زندگی نو میخواد ..


در ذهنش زندگی اینده رو ترسیم کرده برای خودش ...حتی سبک دکوراسیون خونه شو ....رفتار با همسرشو .....رفتار با بچه هاشو ....

دغدغه هایه ذهنیش تواناییشو کم کرده ؛ قدرت تقابل رو ازش گرفته ؛ به جای اینکه با دیگرون درگیر بشه ترجیح میده با خودش درگیر بشه ...به خودش ظلم میکنه نه به خاطر اینکه دیواری از دیوار خودش کوتاهتر پیدا نکرده بلکه بخاطر اینکه دوست نداره به دیگران ظلم کنه ...

اون منتظره و انتظار داره اونو از پا در میاره ....میتونم بگم چیزی که اونو زنده نگهداشته همین انتظاره ....لحظه هاش رو پر میکنه به امید رسیدن روز موعود ....اگه اون روز فرا برسه تمام خصوصیات این فرد به هم میریزه ....اون امید و شادی که من در عکس ندیدم اونوخ میشه در عکسش دید ..

*************************************
معذرت میخوام داداش خودت خواسته بودی تحلیل کنم....اینم تحلیل منه .....یا اشتباه یا درست ..

اگه دلت خواست میتونی اینو تایید نکنی ...ولی جوابمو بده تا ببینم چقدر اشتباه فکر میکردم....میخوام خودمو محک بزنم...


شاد باشی و پر امید داداش عزیزم...

سلام داداشی من ... مرسی که زود اومدی ... بخدا لطف داری ... منم وبلاگ دارم ولی نه به شلوغی تو ... میدونم فقط جواب دادن به کامنت های خودمون خیلی وقت میبره چه برسه که بخوایم واسه کسی هم کامنت بزاریم اونم طولانی و مفصل ... . تازه مثل من شاغل هم هستی و گرفتار ... ممنونم بخدا ... درک میکنم و جنبه شو دارم ... مرسی

حالا میبینم تو از منم منطقی تری
بهترین کارو کردی که شخصیت صاحب عکس رو با تصویر داخل عکس متمایز کردی
منم اگه بودم همین کارو میکردم

یجورایی هم ژست بود هم نبود
راستش تو اون حس میخواستم یه عکس بگیرم از خودم که بعد بزارم رو دسک تاپ و بعد خودم اون عکس رو تحلیل کنم.
بعضی وقت ها دوست دارم خودمو از دور و از زاویه چشم دیگران ببینم ... مثلا در هنگام کار روز مره وغیره
حتما برا تو هم پیش اومده که بخوای چنین خواسته ای رو.

آره آبی

راستش هر پاراگرافی رو که میخوندم و درست در میومد با خودم میگفتم بعدی رو اشتباه نوشه ... تا اینکه رسید به آخرین پاراگراف و اونم درست بود ... تعجب کردم و همینطور حال

بخدا نمیخوام تعریف آب دوغ خیاری بکنم و هی الکی تعریف بیخودی بکنم ولی باید بگم همش درست بود ... انگار یه روانشناس تحلیل کرده بود
پاراگراف آخر تحلیلت رو خیلی دوست داشتم ... فک نمیکردم اینقدر درست بنویسی

نه داداشی ... معذرت چیه ... این تحلیل تو بود و درست

البته بگم احساسات و شخصیت یک نفر محدود نمیشه به تحلیل یک شخص ... ولی میتونه تحلیل یک شخص بشه جزوی از شخصیت یک نفر

چرا تایید نکنم ... مگه چند تا داداشی دارم

بقول شراره جون : مــــــــیـــــــــــــــســــــــــــــی
توهم همینطور ... بازم ممنون که اومدی ... میام حتما بهت سر بزنم ... مرسی

شراره مامان بردیا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ب.ظ

سلاااااااااااااااام به دادااااااااااااااااااشی گل گلاب خواهری. شطور مطوری؟ مرسی که منو ملقب کردی به فلورانس نایتیگل . خوشم آمد شدیدا.
نه آقایی این چه حرفیه؟ من و برکت؟ ای بابا (اون آیکونه که لپاش قرمز=گیمیز میشه) وااااااااااااااای
آخه من.................چیزه...... و چیزه.............میدونی که.................. :)) بابا هلن کلر
راستی فیلم پاپیونو میدونستی سانسوری داره؟ یجا هست توی زندان که زندانبان به یه زندانی کم سن و سال که انگاری نیجریه ای یا خلاصه از این قوم و قبیله هست تجاوز میکنه من نمیدونمااااااااااا گناهش با اونی که گفت. تازه نقل کننده خودش انگده باسواده و چیز میز بلده. بخداااااااااااااااااا
حالا شایدم من آی کیو در هویج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج.ج با یه چیز دیگه قاطیش کردم.
دیگه اینکه مرسی که بفک خواهری هستی که سرما نخوره برای هفت پشتم بسه یه بار با کله خیس اومدم بیرون سر درد گرفتم. باد میومد. آخه کثیف و هپلی هم شده بودم ولی آی حالی میده تمیزترین آدم روز باشی وقتی از خونه میزنی بیرون.
من که میشم رنگ شیربرنج. بعد که کم کم دوده های کلان شهر روم بشینه رنگ و لعاب میگیرم. :))
دیگه اینکه...................... و ......َ ................. .................................. دوست دارماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تااااااااا شنبه!!!!!!!
ضمنا مرسی از دوتا داداشی های گلم خیلی خیلی خوشحالم کردین. بخدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلااااااااااام خواهری جونی ... شراره گل
خوبم ممنونم
قربونت ... فلورانسی دیگه ... دلت واسه همه میسوزه و پرستاریشون رو میکنی ... ممنونم بازم

چرا برکته ... من که میدونم ... بعضیا وجودشون مایه خیره واسه بقیه

آره سانسوریه ولی از من بدون سانسور بود ... دی وی دی با دوبله قدیم و کیفت صدا و تصویر خوب
آره همینطوره ... ولی جالبیش به اینه که این کار رو برای مقدمه نقشه فرار انجام داد ... یجورایی بقول متریالیست ها: هدف وسیله رو توجیح می کنه.

وااااااای شیر برنج .... الهی
اگه تو شیر برنجی پس ببین جودی چیه؟


شراره ببین چی میگم خواهر گلم ... گوش کن!!!:
ممنون واسه همه چی

شراره مامان بردیا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام داداشی قشنگ کوشولوی خواهری شطوری گلم؟ واااای داداشی احسان اگه بدونی چی کشیدم سر این جمع کردن کارکردها. هی رفتم پیش آقای مدیرمون هینت گرفتم عینهو دوش آب کار میریزه روسرم. بالاخره تمومش کردم هرطوری بود. به هرجون کندنی بود. البت بنده حسابی وقتمو گذاشتم سر این مورد. هووووووووورررررررررررراااااااااااااااا 20 ساعت اضافه کاری تشویقی بهم دادن. هه هه.
ولی خوشم میاد با وجدان تمام و کمال کارکرده رو محاسبه کردم
یه آقایی هست اینجا اسمش آقای "ک" هست. این آقای "ک" از اون آدماییه که احترام گذاشتنو جزو وظیفه کارشون میدونن و کلی هم تازه ازت تشکر میکنن اگه بدونن که داری بهشون لطف میکنی. آخه زنگ زدم به دونه دونه بچه هایی که احساس میکردم مثلا یا ورود و خروجشون ایراد داره یا سیستم تردد اون ها رو ناقص نشون میده و برمیداره برای خودش غیبت میزنه. بعد بیچاره ها یه روز کامل نه حقوق میگیرن نه بیمه نه هیچی. خب برای چی وقتی آدم میتونه جلوی این کارو بگیره یه کاری نکنه که توی دلشون نگن خدا خیرش بده.
اونوخ یه آقایی هست اسمش آقای ز هست از اون ت خ م س گ های روزگار. بیشرف.بهدا بهت میگم.خهلاصه راست راست اومده واستاده روبروی من که چرا فلان چرا بیسان؟ میگم شما تو سایت بودی درست من به آقای فلان گفتم فلان هم گفته به شما زنگ میزنه. میگه من ام سی آ بودم میگم بودم نگفتم تو اف بی آی بودی اونجا یهنی فکس مکس یخدی؟ خیلی خره این آقای ز. ب ی ش ر ف.
خلاصه...............................................
هفته پیش که عائله مندی یکی از بچه های خدمات درست شد و هی گفت: خانم فلانی من که نمیتونم کاری براتون بکنم فقط ایشالا خدا بچتونو براتون نگه داره.
آخ جــــــــــــــــــــــــــون دلم میخواست میپریدم ماچچچچش میکردم. انقدر خوشم میاد یکی این جمله رو بهم میگه
راستی امروز ناهار قرمه سبزی داشتیم. جودی از وقتی اومده شرکت لب به قرمه سبزی نمیزنه میگه من قرمه سبزی تهرانو دوست ندارم چون توش شنبلیله میریزن. میگم آره خب برای عطرشه. میگه: ببین!!! این منم این تویی این قرمه سبزیه :))
بعدش دلیل آورد که بابا همین شنبلیله وقتی وارد بدن میشه عین سیر که اصلا حتی عرق آدم هم بوی سیر میگیره عرق بوی شنبلیله میگیره بخاطر تراوشاتی که توی خون داره. حتی گفت بری دبلیو سی اونجا هم بوی قرمه سبزی میده. مثل وقتایی که آدم هی آنتی بیوتیک میخوره بعد اون تو بوی آنتی بیوتیک میخوره زیر دماغش :))
خب راست میگه این بود که جاتو حسابی خالی کردیم و زنگ زدیم به یه جایی که بعدا برات میگم اسمش چی بود و یه چیزایی سفارش دادیم به اسم.....اونم بعدا میگم. خلاصه........ و .......................................... و ......... بابا هلن کلـــــــــــر.
آره دیگه اینم از این.
فهلا خدافس تا بهدا.
میمورمتاااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از اینا......................و اینا....................وهمونا...........................همونا بازم..... و اینا........................
قرررررررربــــــــــــــــــــــــــــــــونت برم من الهی.
بممممممممممممممممییییییییییییییییییییییییییییرم!!!
ببخش خب؟
خــــــــــــــــب؟
خــــــــــــــــــــــــب؟
خـــــــــــــــــــــــــــــــــب؟
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــب؟
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب؟
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیسی
مامانم میگه کوشولو بودم به مرسی میگفتم میسی
به دور کلاش قرمزی میگفتم گیمیزی
به عم قزی میگفتم انگیزی :))

اینو جواب نمیدم چون تا شنبه نیستی
میزارم بمونه تا داشته باشم

---------------------------


سلام شراره جون ... خواهری گلی ... خانوم جونم

خسته نباشی
با اکسل؟
خسته نباشی
مدیرتون ... میخوای بازم دعا کنم یه سمت دیگه تو شرکت بهت بدند؟ ... میدونی که میگیره
تا باشه از این هینت ها باشه که آخرش تشویقی هم بدند
تو مدرسه عمرا یادم نمیاد منو تشویق کرده باشند ... دلم از این ماه ستاره ها میخواد که بچسبونم به دفترم

دستت درد نکنه
خسته میشی ولی وقتی میخوای بخوابی وجدانت راحته
منم میگم خدا بردیا رو واسه تو و سیروس جون نیگه داره ... الهی
الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

امان از این جودی
چطوره خوبه؟
نرفت سبلان؟
اس ام اس زد؟
جواب چی شد؟

مرسی ... نوش جونتون
ممنون یادم کردید
مرسی

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نکنه

نه عزیز ... طوری نشد ... خوب شد که پیش اومد ... حالا هم خیال تو راحت شد هم من

من به سرباز میگفتم : سرگاز
من از بس سوال میکردم همه از دستم فراری بودند
نیکا به هندوانه میگفت : ایانه
به دکمه : گویمه ... و بعد ها کوکمه و حالا دکمه

مرسی که میای ... ممنونم
میمورمتافداتاااا
کی شنبه میشه آخه؟

پاستیلی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام باید برم جای
سریع بگم
خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوشحالم
برا تو
و
مامانی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خواهری
خوش بگذره

مرسییییییییییییی عزیز که اینقده پاکی

پاستیلی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:38 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااام
داداشی
خوبی؟برگشتم
اما به تو نرسیدم
ببخش
خوبم...گردش بودم
آی سرد بود اما باحال
راستی
دیشب بعد از وحشتناک ترین رعدوبرقایی که تو عمر دیدم
بارون حسابی اومد
راستی
شنیدم اونجا خیلی سرد شده
مریض نشی ها
آف بده
دلم تنگیده برا آف
من تو میل زدن حرفه ای نیستم
نیدونم چرا
راستی رعد و برق رو خیلییییییییییییییییییییییی دوست دارم
شدید
دیشب چه صفایی داشت
ساعت ۲ همه خواب
من بیدار!
یهو شروع شد
وای منو میگی چسبیدم به پنجره آی حال کردم
ولی خوابم میومد
خوابم برد زود
راستی(چه قد گفتم راستی!)

نیکا چطوره؟خوبه؟با بیهوشی موجل نداشته؟
خدا کنه

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلاااااااااااام خواهری
خوبم مرسی
خوش اومدی
خوش گذشت؟

جونم؟
بلاخره اونجا هم بارون اومد
شهر شما هم از تو لیست سرزمین های کفر دراومد

آره خیلی سرد شده اینجا
چشم مواظبم ... مرسی

باشه چشم ... دستم به کار نیکا بند بود ... اصن خونه نبودم ... منم دلم واسه آف های طولانیت تنگ شده

منم دوست دارم ... خیلی زیباست ... خیلی
نترسیدی که؟ ... کوشولو بودم میترسیدم من ... هنوزم میترسم یه وقت هایی ولی به روی خودم نمیارم

خوبه ... مرسی ... نه راحت بوده ... عملش هم خوب بوده ... اصن درد نداره
فقط جای سوزن سرم که تو دستش بوده سیاه شده و درد میکنه
یکم هم فچ میکنم تو اطاق عمل چون سرده سرما خورده چون میگه بدنم درد میکنه
ولی در کل خوبه
طب داره ولی خوب میشه ... مامانم امشب پیششه

مرسی عزیز

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

.::.::.::. جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ

عزیزم.بهترین هستی.بهترین.درکم کن.درکم کن.
همیشه میدونستم پشتمی همیشه. ولی مثل سلام کردن و دیدارهای روزانه من و توست که بعضی جمله ها رو هنوز نگفته جوابشو به هم میگیم و بعد هم با تعجب به هم خیره میشیم.
... یکی باشه
...یکی باشه
...یکی باشه
تازه اون یکی هم عین هم باشه با تایل.خیلی تفاهم میخواد.
اون شب توی اطاقت همون شب که داشتیم کلی با هم کلنجار میرفتیم و ... یادته؟
نمیدونم چرا یه مرتبه توی ذهنم آمد. اون موقع یه چیزی افتاد روی زمین.یادته؟عین...ترسیدیم.بعد فهمیدیم...بود.اولش ترس بعدش خندیدن.بعدش...

همیشه بهترین من بودی و هستی. همیشه خوبترین من بودی و هستی. همیشه تا همیشه. از همیشه تا ابد.
توی این عالم ماده اجبارا با هم برخورد کردیم. ولی این اجبار چه مواهبی که در بر نداشت. بیشتر برای من. برای تو نه. تو که خودت استاد و عالی مقام هستی. این من بودم که شاگردی تو را کردم و میکنم. این من هستم که هنوز تشنه قطره قطره محبتهای بی دریغت هستم که نثارم میشه.
این من هستم که با هر دلگرمی و هر تلنگر تو امید به زندگی در م تشدید میشه و این من هستم. تنهاترین تنهایی که بخاطر من...اگه بیشتر بگم... نه نمیگم اگه بگم میدونی چی میشه اون موقع. پس سکوت میکنم و به پاس و شکرانه تمام این لحظات که خداوند در پیش روی ما گذاشته او را سپاس میگویم.
همان خدایی که.......................
چی میتونم بگم در پاسخ به این مهر تو؟ چی؟
اگر شب دیگر دیدمت آنقدر میبوسمت و آنقدر تا سحر در گوشت نجوا میکنم دوستت دارم تا...

.:.:.:.
سی یرای تو

سلام بر رشته کوه های سی یرا
همیشه سی یرای من میمونی
حتی اگه دیگه نتونم ببینمت ... بشنومت و واست گریه کنم
خودت میدونی راست میگم

همیشه استوار و سر به فلک کشیده باشی ... قول بده ... چون من بتونم ببینمت تا آخر عمرم ببینمت ... شاید از دور میبینمت ولی دیگه خیالم راحته که خوبی ...

خیلی بهم لطف داشتی
بعضی وقت ها مثل یک مادر حتی

از شدت احساس نمیتونم دیگه چیزی بنویسم ...
خودت پرش کن
.................................................. . . . . . . . . ..........

پاستیلی جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااام
کجایی داداشی؟خوبی؟
آف هم که ندادی
نمیگی نگران میشم؟
اوکی
خدا کنه خوب باشی
خوبم
منتظرم بیای
بیا
دووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلاااااااااااااااااااااااااااام

گرفتار نیکا بودم بخدا
از دیروز تاحالا نمیزاره از پیشش بیایم
خونه خواهرمیم
امشب هم مامانم مجبور شد بمونه

چرا راست میگی
حق باتوئه
ببخش
نمیخواستم نگرانت کنم
خونه نبودم که واست آف بزارم

باز هم لطف داری
ممنون حواست به داداشیه
عزیزم ... خواهرم ... دوست دارم
خیلی لطف داری

منبیشترمنبیشترمنبیشتر
بازم ببخش نگرانت کردم

نهال جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:29 ب.ظ

سلام
خوبی مکس؟؟؟
سینما پیچونده شد ومجبور شدم ۲۱ گرمو ببینم ....آخه وقت درستی نبود اما بلاخره دیدم .....معرکه بود فوق العاده بود .....من که هنوزم توی کف تدوینشم ......یعنی اصلا فکرشم نمیکردم آخرش با همون صحنه های اولش تموم بشه ..... چون به ترتیب صحنه ها دقت نمیکردم تمام صحنه ها برام غیر منتظره و جذاب بود ......اون سکانس توی ماشین چه قدر تاثیر گذار بود نزدیک بود اشکمو در بیاره .......وای اون سکوت مطلق آخر فیلمم که دیگه هیچی .......این اسمشم که دیگه نهایت بود ......خیلی خوب بود مکس دستت درد نکنه .....

سلام
خوبم نهال خوب

ای داد پس نرفتید؟

اگه تکه های فیلم رو به ترتیب زمان بچینی پشت سر هم
به این نوع فیلمنامه میگند فیلمنامه خطی
و به تدوینش میگند تدوین موازی
ولی با حوش و ذکاوت کارگردان ... این اثر که میتونست خیلی ساده باشه تبدیل شد به یک شاهکار
الخاندرو گونزالس ایناریتو ... واقعا شاهکار کرد
بازی بنیسیو دل تورو را دیدی ... بهترین فیلمش بود
بازی شان پن رو چی؟ وای
بازیگر زنش ... مونامی واتس ... خیلی روون بازی میکنه ... کارش خوبه

نسخه دوبله اش هم تازه اومده تو کلوپ
آره منم عاشقشم
یه نسخه زیر نویس وی سی دی دارم ازش
یه نسخه دوبله دارم
یه نسخه دی وی دی زبان اصلی دارم بدون سانسور
وقتی بخوام ببینمش اول دوبله رو میبینم بعد زبان اصلی رو
خیلی دوسش دارم
اسم مموری کارت توی مبایلم رو هم گذاشتم 21 گرم

قربانت ... کاری نکردم
اگه تدوین اینجوری خواستی ببینی پالپ فیکشن تارنتینو رو ببین
بیگ فیش رو هم ببین خیلی فیلم خوبیه ... خیلی شیرینه

الهام جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام داداشی
خیلی گرفتار بودم چند روزه . الانم اروم شدم البته یک کم.خوب یا بدم رو هم نمی دونم .شده اونقدر خسته باشی که یک تلنگر از هم بپاچدت مثل ساختمونهای زلزله زدهای که با پس لرزه می ریزن .
نمیدونم
..........................................
خدا خیر بده به کنکور که بد جوری سر گرمم کرده وگرنه ...
................................................
سوال ابر از باران چه بود
جز شفافیت
باران نم نم
سیلی بود برای مورچه ها
..............................................
مراقب خودت باش
هوارتا دوست دارم
ببخش اگه این روزا بد عنقم .
می دونم که زود خوب می شم .

سلام خواهری
اوهوم میدونم چی میگی
خوب میشی ایشالا
کاشکی یکم فکر نمیکردی حد اقل ... اون داستان هم افتاده تو کارت اینه که حسابی حالت گرفتس
..........................
آره ... فلا برا تو خوبه ... حداقل کمتر فکروخیال میکنی
..........................
در بلندیهای دل من برف میبارد
با خودم میگویم ... سردی دل او بیشتر از این بالاست
..........................
چشم خواهری
تو هم مواظب خودت باش
خیلی ممنونم میای خواهری
فکر الکی نکن ... خوب؟ ... زمان و یه تصمیم عقلانی همه چیرو درست میکنه
منم هوارتا ممنونم عزیز
نه بابا ... ایشالا شاد شاد میشی ... میدونم
مگه نه؟
قول بده

شراره مامان بردیا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ق.ظ

هـــــــــــــــــــــــــووووووووووووووووووووورررررررررررررااااااااا
بالاخره گوگل ارت نصب کردم هووووووووووووررررررررررررررررررررررررررررراااااااااااا
میدونی که به چه دردی میخوره داداشی؟ نه؟ یادته که؟
قربونت برم الهی
الهی
الهی
نیکااین خانومی منو ببوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد