MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

بخدای کعبه رستگار شدم

نظرات 19 + ارسال نظر
محمود پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ب.ظ http://www.lordmehr.blogfa.com/

یه سری بهم بزن...یه مطلب متفاوت نوشتم...خوشحال میشم بیای

سلام

اومدم خوندم ... خیلی مفید بود یجاهایش برای من ... منظورم از یجاهایی اینه که من فیلم ایرانی خیلی کم می بینم برای همین گفتم یجاهایی

همین یکی دوروزه میام برات می نویسم ... بزار نقدش رو پیدا کنم و بخونم ... دارم توی مجله شماره های قبل ولی هنوز نخوندم ... میخونم و با افتخار میام اونجا

منم خوشحال میشم که میای
خیلی ممنون سرمیزنی

.::.::.::. جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:40 ق.ظ

قربون دل کوچیکت
آره رفتم امشب
B.G.Heart رو هم بردم ... میبوسیدمش
اول آویزونش کردم ولی بعد بازش کردم گفتم وقتی خبر خوش رسید می بندمش

پستچی اومد دست پر
عکس خودمو توی اونها می دیدم

فقط ترسم از اینه که نکنه فک کنی پشتت رو خالی کردم ولی بعد آروم میشم چون تاحالا کسی بهم نگفته بود گریه نکن ... قربون اون اشکات برم
این جمله آرومم می کنه
برا همین صبر می کنم

هرچی هم که میخواد طول بکشه
تو هم دیگه فلا نیا چون تو که بیای آجر های خونه قدیمی هم میخواد بیاد
منتظرم

پ.ن:
خسته نشو
منم دعا می کنم

پاستیلی جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟آن لاین؟
خوبم
من اینقد ریلکسم الان
مطمئن

خیالت راحت
بدون میشه
من خوبم
تو آرومی؟
امید
تنها چیزیه که خدا بهمون داده در موقع سختی
اگه ناامید بشی دعا هم نمیکنی
کلا تخلیه میشه وجود آدم

اما منو تو یه خدایی داریم
میگن به خدا نگو من یک مشکل بزرگ دارم
به مشکل بگو من یک خدااااااااااااااااااااااااااای بزرگ دارم
من مطمئنم
وقتی شاد باشم
فک میکنم تو هم شادی

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری جونم

خوبم ... انشا الله آن لاین

خیلی خوشحالم آرومی ... خیلی ممنون که دلت برا دل من میسوزه ... میفهمم چرا میگی مطمئن ... خیلی ممنون که حواست به دلواپس بودن منه واسه دلت ... کار درستی میکنی که به من اطمینان میدی که مطمئنی ... خیلی ممنون ... وقتی تو آروم باشی من نصف مشکلاتم حذف میشه.

انشاالله درست میشه

الان خیلی آروم تر از دو روز پیشم ولی از اضطراب دل درد دارم ولی خیلی کمتر از قبل شده
وای اگه تو نبودی ...

امید و بزرگی او و اینکه شاید بشه خارج از صف دوتا نون بیشتر گرفت اینها تنها چیزیه که یک انسان در حال غرق شدن رو نجات میده و البته یه دوست خوب ... یه خواهر که دلش واسه دل آدم میتپه
از تو بی نهایت ممنونم

راست میگی خدای بزرگ ... راست میگی ... این همون امید باید باشه ... مگه نه؟

مگه یادت رفته تله پاتی داریم ... هان؟ ... همزاد ؟ ... یادت نیست؟
پس چی
فک کردی چرا من آرومم ؟ ... چون تو آرامشت رو به من القا می کنی
آره شادم چون تو شادی ... تو هم از من مطمئن باش ... خیلی ممنونم که .........

خوب میشم و جبران می کنم
عزیزم
خواهرم
تو ایکه وقتی بری من نمی دوم چیکار کنم
عصر جمعه الان
دلشوره داشتم
حالا ندارم
آف دوخطی که دومیلیون خط معنی میده
و کامنتی که فقط من و تو قدرشو می دونیم

تموم
کامنت
هارو
آرشیو
کردم
که
یروزی
نشونش
بدم
که
بدونه
یه
زمانی
یه
کسی
برای
داداش
ندیدش
چه
فداکاریی
کرد

این کارت یه اجری داره که تو یه زمانی که فکرشو نمی کنی قلمبه میشه و بصورت سفارشی و اکسپرس باکت رو پر میکنه ... اونوقت شاید تونسته باشم جبران کنم
<اشک رو کی برد>
حالم خوبه نگران نباش

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

آرام جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.aram58.blogfa.com

سارا انار دارد
ما انار نداریم
آن مرد همه انارها را برد

یهو ای هم قنیمته
ممنونم

آرام جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.aram58.blogfa.com

سارا انار دارد
ما انار نداریم
سارا همه انارها را با پدرش بردند
بابا آمد بابا با دست خالی آمد
بابا انار ندارد
دستهای با با خالیست
چشمهای بابا خیس است


عکس فوق العاده ای بود خیلی ذهنمو مشغول کرد .خیلی هم لذت بردم . راستی چرا ما انار نداریم ...
نمی دونم که الان حالت خوبه یا نه ولی امیدورام که مشکلت حل شده باشه . در هر صورت امیدوارم توی این شبها غصه های تو هم کمرنگ تر بشه .
داشتم کامنت می ذاشتم که یهو ثبت شد . به همین خاطر مجدد از اول نوشتم .
موفق باشی
یا علی

سلام آرام جان

کاش دانه های دل این مردم توی این زمانه پیدا بود ... این چیزیه که خیلی بهش احتیاج داریم ... همگی مون.

خوشحالم که حسش منتقل شد

خیلی ممنون ... شاید اگه ماه مبارک نبود تو قسمت من و نوکیا ۶۶۳۰ میگذاشتمش ولی حس کردم شاید بشه با این عکس یه حسی رو منتقل کرد ... خوشحالم خوشت اومد

خیلی ممنونم ... انشا الله کمرنگ بشه جوری که اثری ازش باقی نمونه ... خیلی ممنون ... لطف کنید شما هم دعا کتید ... ممنونم

خیلی ممنون که سر می زنید
یاعلی

.::.::.::. شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ق.ظ


نگو بی خبری


نگو نمیدونی وقتی که نیستی


گریه شده کارِ


این دل عاشق


شب و روز

چرا اینقدر خود خواهی؟
چرا فک می کنی فقط تو منو دوست داری؟
مگه من با چه زبونی میگم دوست دارم که تو نمیفهمی؟
میدونم دوسم داری ... روزی هزار بار میگی ... ولی وقتی من میگم دوست دارم باور نمی کنی.
خود خواهی.
همه چیز رو اونجور که خودت میخوای دوست داری.
یذره هم به من گوش بده ببین چی میگم
چرا یکطرفه منو دوست داری؟
فقط تو راست میگی؟
وقتی من میگم دوست دارم دروغه؟
چرا اینقدر خود خواهی؟
چرا اینقدر خودخواهی؟
نمی دونم چرت میگم انگار
حرفم همونیه که گفتم
تو برام مهمی برا همین میرنجونمت
ببین چی میگم:
دوست دارم
راست میگم
فک نکن فقط تو منو دوست داری ... بفهم که منم دوست دارم ... بفهم
دوست دارم بی شائبه
بدبختی که یکی دوتا نیست
شائبه رو چجوری می نویسند؟
شراره جون کجایی تو که همیشه بلد بودی <گریه> چرا نمیای ... زود باش پس ... دلم یذره شده
ترنجبین بانو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
نهال خوب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آرام جان تو اگه بلدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همون دوست دارم بی کلک ... نه کلک هم که اونیه که توی رودخونست ... دوست دارم بی غرض ... نه غرض هم که میدونی ندارم ... دوست دارم ؟
دوست دارممممممممممممممممم؟
دوست دارم مثل یه دیش با دوتا ال ام بی
همون خیلی صاف و ساده دوست دارم
گفتم ساده یاده حال ساده افتادم که میشه ... چیز
دوست دارم دیگه اااااااااااااااااااا
نمی فهمه
دوست دارم
خوب؟
قبول؟
ولی از کانال من باید ...
هیچی همون دوست دارم

هرچی هم میخوای بگی خودت بگو اون آجر های خونه قدیمی رو جلو ننداز ... رو اعصابم راه میره ... خوب؟

دوست دارم

-%\%\%- شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:38 ب.ظ

سرگرمی تو،

شده بازی با این دل غمگین و خستم

یادت نمیاد،

اون همه قول و قراری که با تو بستم

با این همه ظلم،

تو ببین باز چجوری پای این همه قول و قرار من نشستم

********
نشکن دلمو،

بخدا آهم میگیره دامنتو عاقبت یه روز

نگو بی خبری،

نگو نمیدونی دلم پره از یه نفرین سینه سوز

نگو بی خبری،

نگو نمی دونی وقتی که نیستی

گریه شده کار

این دل عاشق شب و روز

*********
دیوونه نکن،

دلمو

آهم میگیره دامنتو عاقبت یه روز

نگو بی خبری،

نگو نمیدونی دلم پره از یه نفرین سینه سوز

نگو بی خبری،

نگو نمی دونی دلم پره از یه نفرین سینه سوز




تو هم که باهاش همدست شدی

پاستیلی شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام داداشی
بالاخره باز شد


خوبی؟خوبم
دلم تنگ بود.دیشب بیدار نشستم دعا کردم
خوب شد

چه خوشبختیم که یکی رو داریم که باهاش حرف بزنیم
بدونیم میشنوه
خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی بزرگه
نه؟

خیلی آقایی
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا
پ.ن:مطمئن
۱۰۰٪
میشه

سلام خواهری جونم
وقتی آن میشی که دیگه احتیاج به کامنت جواب دادن من نیست ... اومدم پیشت

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

پاستیلی یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:28 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
اون آفها جدی بود؟۲۵٪
آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نگفتی واضح
اما فک کنم داره میشه.دلم قرصه
آره خدا....................باید ازش تشکر کرد
بزرگتر از اونیه که بشه فکرشو کرد

خوبی؟خوبم
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااروم
کجایی؟
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

پ.ن:الهی ۱۰۰٪ بشه
۱۰۰٪
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

دارم میام پیشت اومدم
مسنجر تق تق می کنه
اومدم

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

MAX PAYNE یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ب.ظ

نهال خوب نوشت:
نهال خوب اینم مال شما:
http://i10.tinypic.com/2zeca35.jpg
چیزای بهتری هم دارم ولی امشب حالشو نداشتم بنویسم ولی چون قول داده بودم برات یچیزی گذاشتم.
امیدوارم بدردت بخوره.
حالم که بهتر شد برات بیشتر می نویسم.


شراره جون نوشت:
پس کی این اسباب کشی تموم میشه؟
دلم پوسید.


ترنجبین بانو نوشت:
ممنونم بهم روحیه دادی.
امروز عصر بعد از چند روز یکم خوابیدم.


مامانی نوشت:
مامانم میگه چته چرا دو سه هفتست تو خودتی؟
نمیدونم چرا امروز بهم خیره میشد؟


نیکا نوشت:
میگه چند تا دیگه بخوابم تا نی نی بدنیا بیاد ... ۷۷ تا یا ۲۰ تا؟
امروز دندونش لق شده بود.
میگه چرا سی دی بانی خرگوشه رو نمی خری؟


خودم نوشت:
مثل خر تو گل.


خدا نوشت:
ممنونم خدا جون ... انگار یه صداهایی یه تکون هایی یه خبرایی داره میشه ... پیشاپیش ممنونم ... کاشکی زود شادم می کردی.


آقا مصطفی ویدیو کلوپ نوشت:
به آقااااااااااااااااااااااا ... سایتون سنگین شده ... یه دی وی دی خوب برات دارم بیا ... اینم فیلم آفساید و دایره جعفر پناهی ... مال تو.


شهرام نوشت:
کجایی؟


گیلاس خانومی نوشت:
یک وقت نیای اینطرف ها؟
کفر میشه.

امید نوشت:
خوب میشم انشا الله
دعای خیر پشت سرمه
میدونم درست میشه
یجورایی انگار شده
فقط این محموله باید از گمرک رد بشه
یه مهر سبز پر رنگ میخواد و همه چی تموم.
انگار خوشحالم
خوب میشم
امید دارم ... هم سی دی هم دی وی دی


سی یرا نوشت:
سی یرا چرا منو عذاب میدی ... دلم درد می کنه ... بفهم منو ... دلم تنگ شده برات
بهتر هم میشم اگه بغض نکنی و لپات پر باد نشه وقتی میزنم تو ذوقت ... نمیخوام بزنم تو ذوقت ولی نا خداگاه اینجوری میشه ... خوب حال من اینجوریه ... من نرمال نیستم ... یکی از اولین درسهای بهداشت روانی اینه که یا طرف مقابل رو با خودتون هماهنگ کنید اما اگه تلاش کردید و نشد خودتونو با شرایط و طرف مقابل وفق بدین ... حالا من نرمال نیستم ... یکم به ساز دل من برقص ... درمورد اون داستان هم که گفتم زدم بهم باید بگم که حقیقت داره زدیم به تیپ هم و رفت تا چند ماه دیگه شاید هم دیگه تکرار نشه و راه برگشتی وجود نداشته باشه حالا تا ببینیم چی میشه در اوج خواستن نخواستم می خواستم نشون بدم نامرد نیستم حتی به قیمت از دست دادن دوتا بوق در روز ... خوب دوست دارم ولی مثل آدم نه نمیتونم ... میشناسی منو که ... خوب ... قبلش معذرت میخوام واسه گذشته ... آشتی؟

شهرام یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ب.ظ

من دولت در سایه هستم داداشی ....
چشاتو که خوب واکنی شاید ببینی منو...
مراقبتم..
مواظبتم..
تو چشم نیستم ...
اما هستم...
لزومی نداره هی بیام جلوی چشمت...
همین که هواتو دارم کافیه...
اینجا پاگیر کرده منو...
تو هم که نیای من همینجام...
از پنجره بیرون رو نیگا کن...
اون رفتگره که داره جارو میکنه دم خونتو نو .....اون منم...
لب پرچین دیوارو ببین ...
میبینی گربه رو...
چی زل زده تو چشمات...
اون منم....
روی سیم برق رو ببین ...
اون یا کریم رو میگم که گردنشو فرو کرده تو خوشو داره نیگات میکنه .....اون منم داداش..

پاتو بلند کن ....اها....حالا نیگا کن......اره ....این منم....

هستم و نیستم...

بودنمو خودم میفهمم....و نبودنم رو تو....
دیگه مهم نیست که تو بیای ...
مهم اینه که من میام....!!
یا علی !!

من چی بگم در جواب این همه محبت؟

هرکسی جای من بود میگفت: رفتگر چیه؟ ... گربه چیه؟ ... زیر پا چیه؟ چرا این حرفارو می زندید و مارو شرمنده می کنید ولی من فرق میکنم میفهمم چی میگی ... من با کلمات کاری ندارم با احساس کلمات کار دارم و برام خیلی با ارزش هستند ... البته شرمنده شدم که اینجور اظهار لطف کردید ولی حستون خیلی برام با ارزش بود.

بی نهایت ممنونم
داداشی
MAX چرا بعضی چیزا اینقده زیباست؟

بخدا داشتم آخرین پستم رو میگذاشتم ... عکس و تفظیلاتش هم آماده بود یعنی خیلی وقته آمادست ... اما هرچی نگاهم به این کامنت میوفتاد شرمم می شد پست آخر رو بزارم ... فلا یه مدت بایگانی کردم تا هر وقت که تقدیر باشه ... ببین یه تیکه هاییش رو میزارم که نگی بی خودی دارم میگم:
نه اینکه فک کنید آدم از خود راضی هستم یا دیونه ... برعکس من طاقت اینو ندارم که یکی از خواهر یا برادرهام بخواند روزی با من خدا حافظی کنند و برند ... اونروز واقعا حالم بد میشه اگه کسی زود تر از من باهام خدا حافظی کنه.
فلا زمانش هنوز معلوم نیست خودم هم نمیدونم ... شاید منتظر یه کاتالیزور هستم.
بغضم میخواد بترکه.
میخوام مثل خرس های قطبی دوباره برم بخوابم.



داداشی خیلی ممنون سر میزنی ... خیلی آقایی.
خبری از شراره جون نداری ... دلم براش تنگ شده.

یا علی

-%\%\%- دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 ب.ظ

یه کاری بکن .::.::.::. بفهمه آخه لامصب. بذار بفهمه. خیلی توی بحرانه.آشتی کنه؟ به چه قیمتی؟که دوباره لهش کنی؟
این له کردن از جنس نوووووونی نو که من و تو و اون میشناسیم نیست. لهش کردی سرویسش کردی. خودت درستش کن . خودت بهش بفهمون.از هر راهی.

از دلش در آوردم ... نگران نباش ... آدم کسایی رو که بیشتر دوست داره ناخواسته بیشتر میرنجونه ... فچ کنم بخشید ... تقصیر خودشه خبر خوش بهم نمیده !!!

اما اگه من جای اون بودم محل سگ نمیزاشتم ... خیلی با مرامه که دوباره میاد پیشم ... خودش میگه که کوچیک میکنه خودشو ولی من اینطور فک نمی کنم من عاشق این مرامشم ...

اما یچیزی رو آروم بهش بگو جوری که کمتر ناراحت بشه ... فک کنم میخوره تو ذوقش دوباره ... بگو من دارم از بلاگ اسکای اسباب کشی می کنم ... کم کم زمانش میرسه ... تقصیر اون نیست یا ربطی به اون نداره یا کس دیگه ... این تصمیم رو خیلی وقت پیش گرفتم.

.::.::.::. دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ب.ظ

من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم صدات باشم چگونه توقع دارم محرم رازت باشم.

کسی نیستم که لایق صدایم باشی ولی تو انقدر مهربانی که محرم رازم هستی
مثل امروز ببین:
زمان حال اکنون ساعت نزدیک ۱۰ شب ... تازه برگشتم به آپارتمانم در طبقه سی و پنجم ...
هنوز اس ام اسی از او در کار نیست ... حتی در خانه هم نیست ... هیچ خبری از او ندارم ... دنبال یک ظرف آب میگردم که گلها را درون آن جا بدهم و یک مبل راحتی و یک عدد کوسن که جای خالیش را پر کند.

از سر بچگی تا ته پیری انتظار
از اوج موج بازی تا سرازیری انتظار
بنویس با چشمان خیس قربت جای انتظار نیست

پاستیلی دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ب.ظ

سلااااااااام
داداشی خوبی؟
خوبم
کجایی؟احیا؟
من تو خونه ام
خوبی؟
خیلی خوشحالم خوابیدی
راست گفتی؟بهرحال مراقب خودت باش

این بلاگ سکای میخواد بگه دنیا دو روزه
یه روزش هم جمعه اس
چه حالی میگیره
وقتی نمیشه بیای ببینی داداشی.داداش شهرام و گیلاس جون چی نوشتن
ایییییییییییش
آره
خوبم الان
آروم

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا
شب خوش

پ.ن:بوس برا نیکا با دندون افتاده
دعا برا دایی نیکا

منبیشترمنبیشترمنبیشتر
شب توهم خوش

مرسی منتقل می کنم
مرسی منتقل شد

نهال سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ق.ظ

سلام
صبح به خیر دیروز نتونستم بیام امروز اومدم مرسی که برام نقد طعم گیلاسو گذاشتی خیلی خوب بود
یلاخره اخر فیلمو فهمیدم!! اما معنی اون سربازها رو نفهمیدم؟؟
موفق باشی

سلام

سرباز ها نمادی از مجموع همون یک سرباز و نماد تمام افرادی بودند که نتونستند با این پیشنهاد کنار بیاند.
در کل سرباز به این خاطر انتخاب شده بود که نمادی از خشکی و منطق و عقل بود که به چالش کشیده شد.

بعدا اگه خواستی بازم یچیزایی برات میزارم

مرسی ... توهم

شراره مامان بردیا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ق.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واااااااااااااااااااااااااااااای چقدر دلم تنگ شده بود برات.بتر بگم براتووووووووووووووووووون داشتم دق میکردم میدونی که کم کم باید خوب بشی. آره؟ <چشمک.ک.ک.ک>
چیه؟ البته فضولی نمیکنم معمولا کامنتاتو یه دیدی میزنم دیدم توی پاسخت گفتی میخواااااااااای بری از اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ اجازه هست مثل شاهین یه تشر بهت بزنم؟ اره؟ بگم؟ ببخشیدا ولی میگم. تو بیجا میکنی...............تو بیخود می کنی..........................تو غ.ل.ط میکنیییییییییییییی
پسره چشم سفید!!!!!!!! هممونو معتاد اینجا کرده پاگیر اینجا کرده حالا میگه دارم اسباب کشی میکنم. به خدا اگه هرجای دیگه بری غیرازاینجا عمرا بیام بهت سر بزنم. حالا می بینی.
این چندروزه کلی دلم برات تنگ شده بود حالا بیام و ببینم یه ضدحال اساسی دارم. نمیششششششششششه. به احترام خواهری بزرگت هم که شده باید از این تصمیمت صرفتظر کنی. تازه تازه داریم میشیم یه جمع دوست داشتنی.
ببین. پاستیلی.شهرام.آرام.نهال.دوستای دیگت که راجع به فیلم حرف میزنن.پاستیلی با اون صراحت کلام و قربون صدقه هاش و آرامش دادناش. من با لپای بردیا.بردیا لپ کشانی.
شهرام با سفره افطارش که اشک آدمو درآورد. آرام که تازه اومده. نهال که داره گرافیک میخونه و کلی کمکش کردی.اینارو میخوای چطوری ول کنی و بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟هااااااااااااااااان؟هاااااااااااااااااااان؟هااااااااااااااااااااااااااااان؟
من که نشونی از این خواهری کوشولو ندارم چون میدونم میاد اینجا میخوام ازش بخاطر حضورش توی خونه من خیلی تشکر کنم.آخه کم کم داشت برام سوال میشد چطوریا میشه یه خواهر به اون یکی خواهرش سر نزنه.ولی خیلی خوشحال شدم.راستش امروز با بی حوصلگی وبلاگمو باز کردم ولی با دیدن ۳۲ تا گل قشنگ توی گلدون که منتظر آب دادن بودن کلی خوووووووووووب شدم.
جون خواهری نری هااااااااااااااااا.مرگ خواهری.باشه؟

سلام خواهری
معلوم هست کجایی
یکی باید تورو دعوا کنه
دست پیش رو گرفتی که ...
تو معلوم هست کجایی؟ هاااان؟ هااااااان؟ هان؟
نمیگی ........

یکم اخم کردم حالم جا اومد
عزیزم کجا بودی
نمیگی ما اینجا ...
خیلی دوست دارم خواهری
خوش اومدی عزیز
براندو ما چطوره؟

جونت سلامت
روش فکر می کم ... حالا ... خودم هم نمیدونم ... شاید مثل تو برم مرخصی ... نمی دونم
احتیاج دارم یکی دکمه چراق رو خاموش کنه
شب سکوت کویر
یجورایی بریدم
نمی دونم روش فکر می کنم

بازم خوش اومدی
یچیز دیگه:
خیلی دلم تنگ شده بود

شراره مامان بردیا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ب.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

دادااااااااااااااااااااااااش مکس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داداااااااااااااااااااااااااشی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ؟

*****************
من بالاخره از دست تو...........از دست تو...............از دست تو میرم میشم معلم نهضت سوادآموزی.........


۱-چشمان خیس قربت جای انتظار نیست : داداشی-عمر من-عزیز من این قربتو با ((غ)) مینویسن. میدونم یحتمل موقع نوشتن حواست نبوده یا هواست نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کدوم یکی؟
خلاصه که قربت به معنای نزدیک بودن و غربت به معنای غریبی و دوری و هجران و اینهاست

************************************

۲-عکس و تفظیلات نه ه ه ه ه ه ه ه. تازه اگه مینوشتی تفضیلات یه چیزی میگفتم اشتباهی تایپ کردی. پسرم-عزیزم-عمرم اون تفصیلاته نه تفضیلاااااااااااااااااااات.


راستی خوشحال نیستی خواهری برگشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه؟ نع؟

جدا ممنونم
من تو این مدت املام خیلی بهتر شده
بازم ممنونم

خیلی ممنون که میای
مرسی

چرا خوشحال نشدم ... خیلی ... فقط نای حرف زدن ندارم ... تو چشام که ذل بزنی میفهمی همهچی رو
مرسی که اومدی

پاستیلی سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااام داداشی
خوبی؟کجایی؟
خدا کنه خوب باشی
خوووووووووووووووووووووووووووووب
میبینم که شراره خانومی گل هم برگشته
خواهر ماس
خوبی داداش؟
یه خبری بده
خوب؟
خوب؟

اصن دو کلام
بگو خوبم

دومیشو خودت یچیز بگو دیگه
همه چی رو که من نباید بگم
شب خوش

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

من کی دوکلمه ای جوابتو دادم که دفعه دومم باشه ... خیلی خستم ولی واسه تو همیشه وقت دارم.

قربون دل نازکت برم عزیزم ... خواهری جونم
ترنجبینم ... خانومی ... گلم

خوبم ... یعنی بهترم ... پرش رفته کمش مونده ... انشا الله ... برا بقیش دارم دعا می کنم.

اما انرژی ندارم ... هیچی ... خیلی خسته شدم این مدت

حتی حس ندارم آپ تازه بکنم
بزا همه چی درست بشه ... اونوقت منم انرژیم بر میگرده

مرسی که نگرانمی
بهتر میشم وقتی میای
شب تو هم خوش ... سفارش نکنم ... روتو بپوشون

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

شراره مامان بردیا چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

داداشی؟ داداشی؟ داداشی؟ بازم کویر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نخخخخخخخخخخخیرم نمیشه.

ببین!!!!! اون چراغه نه چراق مکس جان ضمنا زل میزنن نه ذل مجیدجاااااااااان.

پاستیلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پاستیلییییییییییییییییییی؟ آبجی جوووووووووونممممممممممممم؟ این چشه هی میگه برم برم؟ مث اینکه خواهری کوشولو حرفش بیشتر میره بهش بگو نرههههههههههههههههههه.

راستی پاستیلی جونم میشه یه ای میل به من بزنی؟ حسسسسسسسسسسسسسابی کارت دارم. در گوشت بعدا میگم. اینم ای میل آدرس منه: mamanighashang@yahoo.com
منتظرتماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.

مرسی خواهری که بفکرمی
ممنون اینوایتم کردی ... فراموش نمی کنم
مرسی که غلط هام رو می گیری ... جدی میگم ناراحت نمیشم ... اگه تو دوران تحصیلم یه معلم دلسوز مثه تو داشتم حالا اینقدر از مدرسه خاطره بد نداشتم.

ترنجبین بانو ... بی اجازه تو میخوام یکاری بکنم.
فلا برم مرخصی ... سیاتیکم گرفته چند روزه تو خونه می مونم ... دارم کلنجار میرم با خودم شاید ادامه بدم این مرخصی رو.
یه یکهفته ای مبایلم رو خاموش می کنم و بقیه چیز هایی که بشه خاموش کرد ... اما خاطره رو که نمیشه خاموش کرد ... شهاب رو که نمیشه خاموش کرد ... کلا هرچیزی که بشه خاموش کرد.
معذرت میخوام میدونی که اینبار اگه شد میخوام من ببرم نه تو ... اینجوری تحملش راحت تره .
آف هاتو خوندم ... انرژی گرفتم ... فدات ... خیلی گلی ... مرسیازبتنمرسیهستمالانبتنمرسی
خواهریمجلینداره

سی یرا میدونی که این مرخصی اگه طولانی شد ... باید چه کار هایی رو بکنی و چه کارهایی رو اصن نباید بکنی ... قول دادی خودت ... زیرش نزنی که حسابی دلخور میشم
اگه طولانی هم نشد ... راجع بهش حرف میزنیم
گفتی این یکبار عیبی نداره و بوسیدی منو
منم این یکبار می بوسمت
بی نهایت دوست دارم شففففففففففففففففففففففففففففففففففاف
هیچوقت بهت شک نکردم ... مطمئن باش ... هیچوقت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد