MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

تحلیل فیلم - SE7EN

 

 


Seven deadly sins, Seven ways to die

With
Morgan Freeman & Brad Pitt

A David Fincher Film

هفت گناه محلک ، هفت راه برای مردن
یکی از بهترین فیلم های زندگیم ... از کارگردان محبویم دیوید فینچر

این فیلم گذشت یک هفته کامل رو نشون میده که در هر روزش یک قتل رخ میده ... قاتل بر اساس هفت گناه کبیره مقتول های خودشو انتخاب میکنه و به بدترین شکل نابودشون میکنه ... هر کسی رو بر اساس گناهی که مرتکب میشدند انتخاب میکنه مثلا یک وکیل رو بخاطر دروغ گویی ، یک تن فروش رو بخواطر شهوت و الی آخر ... اما این یک هفته تموم میشه و قاتل فقط پنج قتل رو انجام داده برای همین خودش رو به پلیس های مربوطه تسلیم میکنه و طی یک شرایت خاصی باعث میشه که خود پلیس ها باعث رخ دادن اون دو قتل دیگه بشند ... دو گناه آخر این بود : حسادت و خشم ... فرد حسود خود قاتل بود که به هوش پلیس جوان حسادت میکرد ... پس مقتول ششم خود قاتل هست که توسط پلیس به قتل میرسه و پلیس جوان هم گناه هفتم که خشم باشه رو انجام میده و توسط پلیس های دیگر دستگیر و بجای نا معلومی فرستاده میشه ... در اینجا هفت گناه کبیره انجام میشه ... هفت

گناه ها عبارتند از:
پرخوری
طمع
تنبلی
حسادت
خشم
غرور
شهوت

هرکدوم از ما ممکنه یکی یا چند تا از این گناه ها یا حالت های ناپسند رو تو وجودمون داشته باشیم ... اما مخفیه ... به وقتش خوب بلدیم از اون استفاده کنیم ... صادقانه بگید کدوم این گناه های این لیست تو وجودتون هست ... بگید برای یه بار هم کی شده صادق باشید.
اول از خودم شروع میکنم ... امیدوارم شما هم بنوسید ... امیدوارم تنها داوطلب این پست نباشم.

بزرگترین گناه من طمع هست ... طمع دارم خیلی زیاد
تنبل هم هستم 25 درصد البته اگه انگیزه نداشته باشم
پرخور هم هستم اونم 25 درصد ... البته یکی دوساله خیلی کم شده تازه این اواخر کمتر هم شده
حسادت ندارم ... خیلی کمه ... شاید 2 درصد
خشم بد نیست 50 درصد ... از آدم های پر رو و کسایی که حرف سربالا می زنند بدم میاد خیلی ... البته تا کسی کاری به کارم نداشته باشه بیخودی پاچه نمی گیرم
غرور دارم 8 در صد
شهوت هم دارم مجازش 100 در صد و غیر مجازش 53 درصد

این پست از اون پست هایی که کامنت هاش به احوال پرسی و قربونت برم طی میشه و هیشکی از خودش نمی نویسه ... اینو نوشتم که به غیرتتون بر بخوره ... بنویس نترس

ارادتمند:
MAX PAYNE

نظرات 23 + ارسال نظر
شهرام پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام...

۱-پرخوری : اصلا اهلش نیستم....به اندازه میخورم ....مقداری که سیر بشم ....شکم پرست نیستم
۲-طمع:به حق خودم قانعم ....چشم به مال مردم ندارم ....
۳-تنبل :بعضی وقتا میشم .......اونوقتایی که دیگه چوب خطم پر میشه ....کم میارم
۴-حسادت: اره حسادت دارم ....حسرت میخورم .....حسرت خیلی چیزا ....چیزایی که نتونستم بدست بیارم ....چیزایی که ارزوشو دارم ....
ولی حسادتم فرق میکنه ....غصه نمیخورم ....خودمو سرزنش نمیکنم ....از اون حسود ایه هرگز نیاسود نیستم ..
مثلا به مکس حسودیم میشه .....
که چرا اون اینقده فیلم میدونه من نمیدونم .....ولی برای ندونستنم خودمو سرزنش نمیکنم .....سعی میکنم یاد بگیرم

۵-خشم:در حد نرمال ...شایدم پایینتر .....
۶-غرور :مغرورم ........زیاد.....اما از اونایی نیستم که دیگرون رو نمیتونن ببینن ...خوشونو بالاتر میبینن .....
غرورمو کسی بشکنه حالم گرفته میشه ....اما....اما تا حالا غرور کسی رو شکستم .......که چه بد کردم .....مغرور شده بودم اونوخ زدم غرور یه نفر رو شکستم ....که چه بد کردم ........چه بد کردم
۶-شهوت :خوب شهوت کورم نمیکنه .......بنده شهوت نیستم .....شهوتران نیستم ......نورمال ولی علاقه مند

خیلی ممنون نوشتی
کامل و بدون کسری
ممنون

صافه . ذلاله (شراره جون ذلال درسته؟) . عسلی رنگه . منتظره یکی سر بکشه

بازم ممنونم داداشی

پاستیلی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام داداشی
خیلی بد جنسی
<خنده>
خوبی؟

به من بر نخورد ولی خدایی طمع رو دارم کمی..میشه کسی نداشته باشه؟
خشم هم ۳۰ درصد
اوووووووووووه تنبلی فراوون

خوب شد؟اعترافات یک ذهن تنبل!

۷.همه راه ها به این هفت گناه ختم میشه

تقریبا


آره.تیر گرمه.ولی الان چرا سرده؟حالا که من میخوام برم عروسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شب خوش

ویرایش اول:

۱- توی گزینه Program AE حالت Sunset & Moon رو انتخاب کن که باعث میشه کمترین نویز رو داشته باشی ... یکم کم نور تر میشه ولی ارزششو داره ... خیلی صاف و بدون نویز میشه

۲- از زوم استفاده نکن ... همیشه واید ترین حالت رو انتخواب کن و بجای زوم کردن خودت به سوژه نزدیک شو

۳- اگر مجبور به زوم کردن شدی ... توی اینحالت دنبال سوژه ها نرو ... سعی کن تصویر ثابت باشه ... فقط عقب وجلو برو ... چپ و راست نه

۴- تصویر ثابت (کادر ثابت بهترین نتیجه رو بهت میده)

۵- بخودت نچسبونش دوربینو ... باعث میشه تکون زیاد بشه ... دستات باید کار یه استدی کم رو انجام بدند (فنری)

۶- نفس های کوتاه نکش ... نفس هات بلند و عمیق باشه

موفق باشی Kate
گاو نر برگشت به گذشته

--------------------------

ویرایش دوم:
سلام خواهری
من؟؟؟؟؟؟؟؟<خنده>

اعترافات یه پاستیل شل نارنجی قهو ای

آره سرده ... بخاطر این نیست ؟ >D:

نهال پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

سلام
نوشتی که به غیرتمون بر بخوره .میدونی چیه من فکر نمیکنم این آدمهایی که اطراف تو هستن اینقدر کم دل و جرات باشن که حتی حاضر نباشن به گناههاشون زبونی اعتراف کنن
.
منم مینویسم
اولین کناه پرخوری ه که خداییش من اصلا ندارم اما تا دلت بخواد طمع و تنبلی دارم تنبلی که فکر کنم حداقل باید ۱۰۰ درصدو داشته باشم حسادت هم دارم اما نه زیاد .خشم واااااای من خیلی وقتها بد جور عصبی و خشمگین میشم طوری که اصلا نمیفهمم ادمهای دورو برم کیان .خیلی دوست دارم این گناه رو حداقل همین یکی رو ترک کنم . ......راستش من نمیدونم غرورم چه جوریه یعنی نمیدونم زیاده کمه ....شهوت این چند ساله خیلی داره دورو برم میچرخه خوشبختانه دارم سعی میکنم جلوشو بگیرم ...امیدوارم بتونم
..
تا اون جایی که تونستم سعی کردم صادقانه بنویسم....به نظرت تونستم؟؟؟

سلام نهال خوب

خیلی صادقانه بود ... خیلی

یلدته گفتی منم دلم میخواد عریان بنویسم ... یادته ... الان نوشتی ... مثل آمپول بود ... تموم شد ... حالا وقتشه وبلاگتو یه دستی بهش بکشی.

ممنونم که به اینجا اعتماد داری





اعتراف نوشت:
بعضی وقت ها حس میکنم مثل هیتلر شدم ... همه رو دعوت میکنم به خط مقدم ولی خودم تو کپسولم چندین متر زیر زمین قایم شدم.

پاستیلی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
از توصیه هات خیلی ممنون

اعترافاتمو گفتم یادم رفت.........من یه ۳ درصدی حسود ممکنه گااااااااااااااهی باشم

آره دیگه

خدا کنه خراب نکنم فیلم اون دوست بیچاره رو
ووووووووووووووووی

شب خوش
تو رو خدا بخواب امشب

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری
خوبم عزیز
(:

نه موجلی نیست

شب توهم خوش

کاشکی میرفتی برای همیشه تا از غصه دق میکردم ... راحت میشدم از سیاتیک و چانگ کینگ اکسپرس ... حداقل یه خواب بدون کابوس میدیدم (میدونم بدت نمیاد ... همیشه تو داداشی رو میفهمی) ... لذت میبرم افسرده باشم ... بقول فروغ : من به تنهایی من معتادم ... شاید راحت بشم و دیگه کابوس نبینم اما دل خواهری رو چیکار کنم ... من شاید راحت بشم ولی اون غصه میخوره (بقول خودش نه نمیر بهش فکر نکن) ... لئونی منه ... ترنجبین بانو هست اون

باشه روش فکر میکنم یکم می خوابم ... شراره جون تجویز کرده که یه شیاف دیکلوفناک استفاده کنم ... امشب خریدم ... ببینم میشه از این درد سیاتیک راحت بشم ...

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

محمد پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ب.ظ

رفیق غیر مجاز رو چه جوری اندازه گرفتی.. یعنی از بین صد نفر پنجاه و سه تا رو آره .. یا چی ؟
رفیق مجازو چه حوری تعریف کردی ؟

دوست سوئیسی من ابراهیم جان سلام ... اینبار پنجاه و پنجمین باری بود که من رو سر افراز کردی ولی هنوز انگار من رو نشناختی ... واحد اندازه گیری کشورت رو یادت رفته ... مثل فیلم پالپ فیکشن ... اینجا گرم و کیلو ... اونجا رویال و کوارتر پاندر.
... ... ... ... هیچی اصن ... مثلا من نشناختم

سلام رفیق ... محمد عزیز

من نمیتونم پاسخی بهت بدم ... تنها چیزی که یه متر نمیتونه اندازشو بگیره ، اندازه خودشه.

قربون یه قطره از عرق روی پیشونی صاحب اسمت برم.
چه عرقی !!! ... یه قطرش عالم رو مست میکنه.

یه یکو نیمی عرق مشتی فرد اعلا ... یه ظرف پاستیل شل فسفری اصل (جدیدا نارنجی) ... چند تا پر رنگی قشنگ یه خروس نر ... یه گیلاس پر حرف بدون هسته که مثل بچه گی هام به گوشم آویزونش کردم ... یه لپ بچه چند ماهه تو بغل مامانش (مامان عزیزش خواهر گلم) ... ... و شاید چانگ کینگ اکسپرس ... اینا تنها چیزاییه که من تو این دنیا دارم و باهاش حال(زندگی) میکنم ... دور هم هستیم ... اونا فقط حرف منو میفهمند.

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغیر کن قضا را

محمد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ http://arxiv

دوست عزیز ... سلام .. شاید اسم حقیقی ابراهیم محمد باشد .. سر افرازی از منه به خاطر خواندن این نوشته ها .. از وقتی از پالپ فیکشن گفتی من هم افتادن به دیدنش .. نه ایمکه ندیده باشمش دو سه بار .
اما من با خیلی چیز ها حال می کنم .. یکی اش همین وبلاگ تو ..

سلام عزیز.

من وقتی اسم ابراهیم رو میشنوم یاد دیالوگ های علی عابدینی تو فیلم هامون میوفتم:
شاید تو اون چند روز سر مرکبشو بر میگردوند
شاید شکوه میکرد از خداش
شاید ... شاید و شاید های دیگه
اگه اینجور بود که دیگه ابراهیم نبود ... یکی بود مثل منو تو.

ممنون اومدی.
ببخش یکم عصبی شدم بخاطر ننوشتن آدرست بود
تو از قدیمیها هستی ولی خیلی کم کامنت میگذاری.

پالپ عشق منه
کاشکی نسخه دوبلشو داشتی تا میدیدی سلطان دوبله ایران "چنگیز جلیلوند" جای بروس ویلیس چجوری صحبت کرده.
امروز جمعه هست ... روز دیدنش بود برام
بعد از دیدن فیلم اومدم کامنت هامو چک کنم ... کامنت تورو خوندم ... اتفاق عجیبی بود برام ... همیشه گفتم : پالپ یه فیلم دلیه

من هم از خیلی چیز ها خوشم میاد ولی کلا با همون هایی که گفتم حال میکنم.
یکیش بار کافه هاست ... از قهوه خونه بدم میاد ولی از بار کافه ها اونجوری که توی فیلم هاست خوشم میاد ... یه میز بلند با چند تا سه پایه بلند ... بار خیلی خوبه کسی به کار کسی کار نداره ... یه بطری رو تا آخر سر میکشی ... در صورتی که پولش رو اول داده باشی هیشکی بهت نمیگه آوردوز میکنی ... اینجا همه به کار هم کار دارند.

ولی با وبلاگم حال می کنم
۵ ماهه عصابم خیلی راحت تر شده
بخاطر وجود دوستایی مثل شماست
لاکردار این دل ایرانی جنسش چیه
تو اونور دنیا ... ما اینور ... حالی میکنیم با هم

ممنون

محمد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ

رفیق منظورت این نیست که یه بطر پنجاه و سه می زنی و اور نمیزنی ..انا به این خوبی هم نیست . بارتندر حواسش به این چیزا هست .. درد سر نمی خواد ..
من عادتندارم وقتی شناخته شدم آدرس بزارم .. فکرکردم می دونی این محمد یا ابراهیم کدومه .. به خصوص که نویسنده اون وبلاگ هم عوض شده ..
این دفعه که بر گشتم پالپ رو می خرم .. رو اینترنت گیرش نیووردم ..

(;

پاستیلی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
توصیه هاتو نوشتم یادم نره
ممنون بفکرمی

پاستیل دیشب خوردم.همش سبز.اه
الان میرم فیلم میبینم
فرنچ کیس رو یکی قرض گرفته پس نمیده

چی کار کنم.وووووووووووووخ
به داداش شهرام
بگو پس فردا کامنت میدم براش

وای باز ماه رمضون.من هنوز روزه قرضی دارم

دعا کن فردا آروم باشم.دوربین اذیت نکنه
نصف شب از عروس کشون که بیام.میدونم بیداری اما نمیام
بهت فکر میکنم

شب خوش
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

خواهر گلم
دوست دارم

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

حامد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:53 ب.ظ http://filmraz.blogfa.com

سلام
خیلی اپت توپ بود من اپ کردم خواستی بیا تا شلوغ نشده
4کریم منتظرحضورتون هستیم

ممنونم

میام ... حتما ... لطف دارید

حسین شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام . مثل این که هیچکس درباره ی این هفت گناه چیزی نگفته . عیبی نداره . من هم خیلی هفت رو دوست دارم . وقتی چند هفته پیش دیدمش تا دوسه شب دیوونه بودم . خیلی تکوندهنده بود . جالبه بدونی این فیلم باعث شد تا خیلی ها توی آمریکا توی اخلاقشون و به خصوص پرخوری تجدید نظر کنند . و اما خودم . راستش رو بخوای گفتن گناه به خلق خدا کار خوبی نیست . گناه رو فقط باید به خدا بگید . نه کس دیگه ای . ولی در کل که من همه ی این خصلتتها رو دارم . ولی پرخوری رو کمتر . چون آدم چاق و پرخوری نیستم . معمولی . تازه خیلی ها گله کردند که چرا حسین بی میل غذا میخوره . انگاری غذا رو دوست نداره . ولی تا حالا سعی کردم حسادت رو از خودم دور کنم . دیگه نمیدونم تا چه اندازه موفق بودم . این رو باید بقیه بگن . بعضی وقتها هم که عصبی میشم هیچکس نمیتونه دور و برم بیاد . چهرم وحشت آور میشه . دیوونه میشم . بگذریم . اون ورا هم سری بزن . من هنوز آپ نکردم . اگه کردم خبرت میکنم . تو هم همین کار رو بکن . خداحافظ .

سلام

خیلی ممنون که نوشتید حسین جان

چشم خبر می کنم از این به بعد ... شما هم همینطور

باز هم ممنون

شراره مامان بردیا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

سلام داداش مکس بابا غوغا کردی با این پستت. پدر روحانی به اعترافانم گوش کن. راستی ذلال= زلال دیکته ۱۹. بچه بجای چانگ کینگ درس و مقشتو درست بخون.
خوب چون تو پیشدستی کردی و آخر پستت نوشتی که به قربونت برم و حالم چطوره حالت چطوره ختم میشه پس باید از
این مقوله بگذرم و بپردازم به اصل مطلب و اما من:

پرخوری: عاشق هله هوله. چیپس و پفک اینها. خصوصا گز و سوهان مخلوط با روکش شکلاتی (چشمک) ولی پرخوری نمیکنم

طمع: ابدا و اصلا. ابدا و اصلا.ابدا ابدا اگر طمع داشتم اون هفته به پیسی نمیخوردم.

تنبلی: ای همچینی اگه روی دور نباشم و به مذاقم خوش نیاد آی آی آی.

حسادت: در مواردی خیلی زیاد ولی فعلا بالانسه

خشم: اوه اوه اوه گاهی وقتا تا سرحد انفجار. معمولا از رو شمشیر میبندم.

غرور: زیاااااااااااااد ولی بعضی وقتا در حد کلنگ و بسیار خاکی

شهوت: ................................. چون ۱۸+ است از توضیح معذورم. شوخی کردم همه این موردو دارن حالا یکی زیاد یکی کم یکی نرمال. بستگی داره به شرایط.

سلام خواهری
ممنون
مرسی

پرخوریت: مگه آدم چقدر زندست
طمعت: هنوز سر حرفم هستم
تنبلیت: نیستی میدونم
حسادتت: بالانس بمونه
خشمت: ترسیدم و قدر این مهربون بودنت بیشتر اومد دستم
غرورت: خانمی شما ... همیشه به ما بزرگواری کردید

خیلی ممنون سر زدی

ارادتمند:
MAX PAYNE

پاستیلی شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام داداشی
خوبی؟دلم تنگ شده بود........۵دقیقه وقت داشتم
اومدم اینجا

منم خوبم
فکرم مشغول عصره.خدا کنه کنه خراب نشه کار هام

تو خوبی؟خوابیدی؟بیتری؟
دیروز سینما۴
هتل رواندا نشون داد.دیده بودم
منظور تو همین بود؟
به هر حال گریه آور که بود.منم دوسش داشتم

کلی جایزه گرفته.اسکار و همه چی

آف بده.۲ یا ۳ میرسم خونه
ووووووووووی دخمل بد.این چه ساعت خونه اومدنه؟

شب خوش
دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری
پس چی ... باید دل یه خواهر همیشه تنگ بشه برا داداشش
من هم دلم تنگ شده برات خواهری
۱۰۰٪ میدونی که

فراری ... فراری ... فراری <خنده شوخی>

اصا و ابدا خراب نمی شه ... مطمئنم

آره یکی دو ساعت

هتل رواندارو بجاش داد
نه منظورم هتل رواندا نبود
خاکستر های زمان بود اثر وان کار وی
همون کارگردان چانگ اکسپرس
آره جایزه گرفته

باشه زود بیا ... تو ماشین هرکی هم طلبه ای بشین

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

شراره مامان بردیا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

با خوندن این تیکه توی پاسخت به محمد آی حالی کردم بس گزاف:
**********************************************
*********************************
********************
********
***
*
((یه یکو نیمی عرق مشتی فرد اعلا ... یه ظرف پاستیل شل فسفری اصل (جدیدا نارنجی) ... چند تا پر رنگی قشنگ یه خروس نر ... یه گیلاس پر حرف بدون هسته که مثل بچه گی هام به گوشم آویزونش کردم ... یه لپ بچه چند ماهه تو بغل مامانش (مامان عزیزش خواهر گلم) ... ... و شاید چانگ کینگ اکسپرس ... اینا تنها چیزاییه که من تو این دنیا دارم و باهاش حال(زندگی) میکنم ... دور هم هستیم ... اونا فقط حرف منو میفهمند.))

فقط میتونم بگم ارادت دارم

پاستیلی شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
دیدم چراغت روشنه
اما وقت ندارم
از اضطراب اومدم اینجا................شراره جالب نوشته کامنت آخر رو
خوشم اومد

آف ندادی
شاد باشیییییییییییییییییییییییییییییی
همیشهههههههههههههههههههههه
دوووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری
خوبم به لطف شما

میدونم دیدم اومدی

تیفوسی ؟ ... ۸ سانتی ؟ ... نارنجی ؟
کوربشن حسودا و کوپولا






ایشالا عروسی خودت ... دنباله لباستو برات میگیرم تا کثیف نشه ... مثل فیلم های سیاه و سفید دهه پنجاه به ماشینتون هم از این قوطی کنسرو ها با نخ میبندم تا صدا صدا بده.
اینگرید برگمان(باشه سوفیا لورن چون تو دوس داری) و همفری بوگارت توی یه ماشین کروکی سفید.
خودتون نمیشنوید که صدا صدا میده از بس که خوشبحالتونه ولی بیرونیا میخندند.

ایشالا عروسی خودت
اگه شد من رو هم دعوت کن
ناشناس خدمت می کنم
با پیرهن شلوار زرشکی و مغزی یقه زرد ... مثل خود خدمتکار های هتل ها.
مسئول نظافت هتل از تو پیجر صدام میکنه میگه آقای پاین اطاقه عممممممل.
زود میرم ... میگم امر بفرمایید ... میگه رو میز هارو پاک کردی چند تا از مهمونا شاکی هستند ... میگم بله همین یه دقیقه پیش ... میگع غلط کردی ... میگم چشم رو چشم الان ... تا دارم از در بیرون میرم صدا میزنه مکس ... میگم بله ... میگه امشب خیلی رو فرمی و آرومی و خوشحال ... تا گفتم غلط کردی مثل همیشه زیر لب فوش ندادی ... میگم آقا آخه امشب خوشحالم ... میگه واسه چی ... میگم نمی دونم ... میگه دیوانه گم شو سر کارت ... وقتی در رو میبندم تو ذهنم میشنوم که میگه یه بار اومدیم مثل
آدم باهاش حرف بزنیم.





اضطراب نداشته باش ... آروم باش ...
خواهرای ما همشون جالب می نویسند.
گفتی واسه شب آف بده ... چشم سر حرفم هستم.

ممنون خواهری
تو هم همیشه

داداشی برادرونه دوست داره
منبیشترمنبیشترمنبیشتر

پاستیلی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
نه نمیذارم ناشناس بیای تو عروسیم.باید شناس باشی همه بفهمن
من عروسی تو فیلم میگیرم
تو هم عروسی من بیا

عروس کشون هم رفتم.آف میدم
دلم تنگ شده برات
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری

خوبم

من یه بار تو عروسی خواهرم شرکت کردم دیگه طاقت ندارم ... ناراحتی داره چون از آدم یکم دور میشه ولی خیلی خیلی خیلی لذت داره ... لذتش به اینه که میبینی داره خوشبخت میشه ... آروم میشه ... از حالا دارم اشک میریزم ... اشک خوشحالی میریزم برات ... میتونی ببینی ... کامنت رو باید شب جواب داد تا بشه اشک ریخت ... همون ناشناس بهتره نمیخوام اشکامو ببینی ... درسته اشک خوشحالیه ولی پشت سر مسافر گریه شگون نداره ... یه یک هفته ای بود گریه نکرده بودم ... ولی الان ... کامنت فقط ماله شبه ...

نه فیلم نگیر ... شما جزو مهمون های VIP هستید ... جایگاه مخصوص ... بهترین پذیرایی ... بهترین ..........

باشه کارت بفرست ... با سر میام ... افتخار میکنم ... اگه جسمم نتونه بیاد ... روحم میتونه .... فکر نمی کنم من مرد باشم ... حد اقل شاید هرموفرودیت باشم ... چرا من اینقدر زود گریه میکنم ... میتونی ببینی؟

ایشالا عروس میشی خوشبخت میشی <دیگه ریخت رو کی برد>

الان ساعت ۱.۵ صبحه ... دل منم برات تنگ شده ... میام آف بزارم ... میدونی که میام ... سرکشی شبانه ... چند شبه اجازه گرفتم روی بردیا کوپچولو رو هم چک کنم.

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

شراره مامان بردیا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.mamanighashang.blogfa.com

برای تو داداشی مکس و برای پاستیلی خواهر کوچیکمون:

~~~. . . ’’~-,,_. . . . . . .. ,-’. . . . ’-,~~-,
. |. . . . . . . . . . ¯’~-,. . .. ,’. . /. . . . ’,. . . ’-,
. ’,. . .. . .. .. ... . . .. ’-,. . |.. /. . . . . . . . . ,’
.. ’~-,. . . . . . . . . . . . .. |. |. . . . . . . . . /
. . . .¯’’’’~~~~~~~’. . . |,,, . . . . . . .. /
. . . . . . . . . . . . ’-,. . ’. ~ ~’ ’-,. . . . .. /
. . . . . . . . . . . .. /’. . .. OO. . ’ ~--~~’
. . . . . .. . . . .. ,-’-. . ,-~¯¯~-,. . . . .. ’-,
. . . . . . . . . . ,-’. . . .. ’~-,,,-~’. .. . . . . ’,
. . . . . . . . .. /. . . . . . . . . . .. ,_,-. . .. /
. . . . . . . . .. ’,. . . .. ,_;’. .. |. . . /. . .. ,’
. . . . . . ... .. ’-,. . . .. ’’’~-~"~~".. ,~’
. . . . . . . . . . . .. ’~--,,_. . ’~~’. ,- ’
. . . . . . . . . . . . . . . . . |’’. . . ~’,-,
. . . . . . . . . . . . . .. /. .. ,. . .. ’~-~""~-,
. . . . .. . . .. . . . . .. /. . ,,--’~--,,_,,-.. ).. )
. . . . . . . . . . . . . . .. /.. .- ’. . . . . .. ’~,~’""
. . . . . . . . . . . . .. /. ~’. . . . . . . . . .. )_,,_
. . . . . . . . . . . . .. |. . . . . . . . . . . }__""~,
. . . . . . . . . . . . .. ,_. . . . . . . _,,,--~’¯.. ¯’~,
. . . . . . . . . . . . . . . ’~-,,,,,,. . . . . . . . ~-,. ’-,
. . . . . . . . . . . . . . . . . .. .. ’~-,,__. . .. _,),--"

*´¨) *´¨)
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)

همیشه لطف داشتی به من
خیلی ممنون

پاستیلی دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟منم چند روز بود اشکم در نیومده دیگه وقتش بود

تو آقایییییییییییییییییی
دلم برات تنگ میشه
خدا کنه خوشبخت شی.............خیلی
اینقد غصه خوردی که میدونم خوشبخت شی قدرشو میدونی

خدا کنه آروم باشی همیشه
<ریخت رو کیبورد>

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

سلام خواهری

خوبم
دیگه وقتش بود؟
خدا بگم چیکار کنه اونی که کاتالیزر شد.

خانووووومی ... میدونی ... میدونم
منم همینطور ... خیلی
ایشالا ... خیلی ... تو هم الهی
آره من فقط دلم میخواد درخت رو تکون بدم ولی ایندفعه مجبور شدم برم بالا.

خدا کنه ... تو هم همینطور
<بمیرم ... باید بریزه سر شونه ... خدایاااااااااا بی خیال من ... ایکس منم مال اون>

منبیشترمنبیشترمنبیشتر

حسین دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:42 ب.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام . من بروزم و منتظرتم . زود بیایی ها . خداحافظ .

سلام
چشم روچشم
خدا حافظ

پاستیلی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
نه چرا ایکس تو مال من؟
ایکس من ۳ تا بود
یکیش تو بودی................

دوست دارم

شراره جون ممنون

خیلی آقایی
خدا کنه اون که فعلابالای درخت نشسته بفهمه
یعنی بهش اجازه بدی ببینه درونتو

خوب؟اذیت نکن خودتو
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآروم
شب خوش
دووووووووووووووووووووووووووووووتا

پاستیلی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟
شعری که واسه گیلاس نوشته بودی خیلیییییییییییی قشنگ بود

تقریبا همه شو فهمیدم
راستی گیلاسی برگشته
داداشای خوبم فعلا بایتون

دوووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

پاستیلی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:12 ب.ظ

سلام داداشی
خوبی؟

پدر روحانی شدی...از همه اعتراف گرفتی<نیش>
حالا آپ نمیکنی؟؟؟؟؟

جمعه میخوام برم بنام پدرو ببینم
دیدی؟

فیلم خوب میخوام
نگی چانگ کینگ<خنده>

فرنچ کیس برگت....هورااااااااااااااااا
دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووتا

فاطمه سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام اقا احسان
خوبه داداشتو میشناسی
ممنون که اومدی
اپم و منتظرت
بای

حسین سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.cinematik.blogfa.com

سلام . برای اولین بار با هم توافق نظر نداریم . البته طبیعی هستش . هر کس یک نوع سلیقه و تفکر داره که خیلی هم محترم هستش . راستش آقا احسان من درباره ی کامنتی که گذاشتید با شما موافق نیستم . البته تا قسمتی . من به شخصه سینمای دهه ی نود رو خیلی دوست دارم . اما این طور نیست که سینما دیگه برای خودش حرفی برای زدن نداره . مگه با هم دشت گریان رو ندیدیم ؟ توی کدوم سال همچین فیلم نمادینی دیده بودید . کدوم فیلم تا حالا باعث شد تا صبح توی خیابون راه برید ؟ درباره ی همین فیلم تصادف هم باید بگم راستیتش خیلی خیلی خیلی از دیدنش لذت بردم . چندین بار تا به حال دیدمش . باز هم میبینمش . هر وقت که از این دنیا احساس نفرت میکنم اون رو میبینم چون که با من همدردی میکنه . این احساس منه . این احساس به دور از هر سبک و حرفه و فن کارگردانی و سینماییه . و سد البته مهمتر از اونها . این ها همه ابزاری برای القای احساس هستند که تونستند به من این حس رو القا کنند . پس برای من محترم هستند . به هر حال منتظر شنیدن نظرات شما هم هستم با کمال میل . چون همیشه توی بحث کردن آدم یه چیزهایی یاد میگیره . منتظرتم . خداحافظ .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد