MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

تحلیل فیلم - هامون و غلاف تمام فلزی

استنلی مهرجویی و داریوش کوبریک

 

همه اعتقاد دارند اگر فیلمهای استاد استنلی کوبریک را از سینمای آمریکا بیرون بکشند هویتی برابی سینمای آمریکا باقی نمی مونه ... البته بعضی ها بطور افراطی تر معتقدند هویتی برای سینمای جهان باقی نمی مونه ... من هم اونقد به کارهای کوبریک علاقه دارم که بدون لفظ استاد از اون نام نمی برم.

 

امیر نادری (عشق من که نمی دونم چرا انقده تنهاست) جایی میگفت اگه فیلم گاو استاد مهرجویی رو از سینمای ایران خط بزنند ، کمر سینمای ایران خم میشه ... درواقع نادری داره میگه فیلم گاو مهرجویی اسکلت سینمای ایرانه.

 

دیروز ماشینم رو فروختم با این که جاشو با یه بهتر پر کردم ولی دلم خیلی برا قبلیه تنگ شده (یه پست کامل راجع بهش مینویسم هنوز آخرین نگاهش منو اذیت میکنه)... اینه که همینجور یچیزی دارم تایپ میکنم.

 

هفته قبل برای بار  ان ام فیلم هامون استاد  مهرجویی رو نگاه کردم و هنوز هم مستم

امروز پشت چراغ قرمز یه افسر نیروی انتظامی رو دیدم که خیلی سریع و خشک راه میرفت ... یه لحظه یاد فیلم غلاف تمام فلزی استاد کوبریک افتادم که اون گروهبان پادگان توی فیلم هم همونجوری راه میرفت ... نمیدونم چی شد که رفتم تو حال وهوای هامون جوری که چراغ سبز شده بود و پشت سری من دستشو گذاشته بود روی بوق ... خلاصه تو این هیرو ویر به یه شباهتی بصری که توی هر دوتا فیلم هست پی بردم.

 

اول ماله استاد کوبریک رو میگم بعد میام سراغ استاد مهرجویی

 

استاد کوبریک چندین ابداع و نوآوری داره که مخصوص خودشه و بعضی هاشو برای اولین بار او بوده که در سینما انجام داده مثل استفاده استدی کم زیر دوربین نگاتیفی بجای استفاده از دوربین ویدیویی.

یکی از شاهکار های تدوین او که شهره خاص و عام است و برای اولین بار او در فیلم راههای افتخار(1957) انجام داد وبعد در فیلم غلاف تمام فلزی بصورت کامل انجام داد این بود که مثلا شما دو نما از راه رفتن یک نفر می بینید که در نظر یک فرد عادی اینطور بنظر میاد که نمای اول مال زمان قبل تر باشه و نمای دوم مال زمان جدید تر باشه که فاصله زمانی بین این دو نما هر اندازه میتونه باشه که شاید حذف شده باشه.

بهتره اینجوری توضیح بدم که مثلا یه شخصی از یک اطاقی توی یک ساختمان بیرون میاد و داره توی راهروهای ساختمان راه میره

خیلی تاحالا پیش اومده که چنین صحنه ای رودیده باشید

اون شخص رو میبینیم که ظرف مدت پنج شش ثانیه از یک اطاق این ساختمون خودشو به یه اتاق دیگه میرسونه

حتما درک میکنیم که نماهای اضافی حذف شده و ناراحت هم نمیشیم چون میدونیم اگه این جابجایی از یک اتاق به یک اتاق دیگه رو اگه کامل بخاد کار گردان نشون بده ممکنه چند دقیق طول بکشه برای همین پیشا پیش دست کارگردان رو هم میبوسیم

اما

طوی فیلم غلاف تمام فلزی سکانسی طولانی هست که یک گروهبان ارشد داره از بین سربازان که بصورت دالان ایستادند رد میشه و بلند بلند حرف میزنه

وقتی به ته دالان میرسه دوباره برمیگرده میاد به طرف سر دالان وچند بار این کار رو انجام میده جوری که ما وقتی این سکانس رو میبینیم حس میکنمیم این یک سکانسه که فوصل اضافی بین اون رو کارگردان برای طولانی نشدن حذف کرده

ولی همه در اشتباهیم توی این سکانس طولانی حتی یک نما هم حذف نشده بلکه کارگردان برای خسته نشدن بیننده یک نما را ازش دو برداشت گرفته و توی تدوین اونها رو با ماهرانه ترین شکل پیوند داده.

مثلا وقتی اون گروهبانبه آخر دالان میرسه داره به طرف ما (دوربین) حرکت میکنه یک مرتبه نمایی می بینیم که اون داره میچرجه بعد روباره یه نما از روبروی اون میبینین در صورتی که باید نما رواز پشت سر او ادامه بدیم که داره از ما دور میشه. اینجا فکر میکنیم این دو نما بهم هیچ ربطی نداره و کارگردان برای خسته نشدن چشم بیننده توی تدوین این راه رفتن رو قطع کرده و اون رو به یه نمای دیگه ای پیوند زده ولی اینطور نیست اون نمای پشت سر که عرض شد درست در همان رخ لحظه زمانی است که نمای روبرو قطع شده ... این عکس هارو ببینید موضوع روشن تر میشه.

 

 

اینجا داره اون گروهبان بطرف ما میاد البطه دوربین هم داره باهاش بطرف عقب حرکت میکنه

 

حالا اون داره میچرخه اما اکنون حرکت دوربین بطرف عقب متوقف شده

 

حالا دوباره یک نما از روبرو که دوربین هم داره باهاش بطف عقب حرکت میکنه  بجای اینکه در حالت طبیعی این نما از پشت سر گرفته بشه و دوربین دنبال اون گروهباه حرکت کنه

 

این یکی از شاهکارهای استاد کوبریک بود ولی چه ربطی به هامون استاد مهرجویی داشت چون توی یه نما از فیلم هامون هم این اتفاق رخ میده ... صحنه ایکه هامون و دبیری توی راهرو های دادگستری دارند راه میرند

 

این نما رو ببینید بازیگر ها دارند تو راهرو حرکت می کنند و دوربین هم داره اون ها رو تعقیب می کنه

 

این نما درست همون نمای قبلیه اما این دفعه از روبرو ... در اینجا نمای قبلی بدون اتلاف زمان به این نما کات شده

 

شاید از نظر عملکرد خیلی به فیلم غلاف تمام فلزی شبیه نباشه ولی از نظر اینکه این دو نما در بین صحبت کردن بازیگر ها انجام شده و دیالوگ فیلم قطع نشده  و اینکار با یک دوربین انجام شده و روی دست البطه کاملا قابل بحث و تقدیره.

این کار رو استاد مهرجویی زمانی انجام داد که استاد کوبریک هم تقریبا در همون زمان در غلاف تمام فلزی انجام داد.

این حرکت پخته استاد مهر جویی زمانی انجام شد که نیمی از کارگردانهای معروف سینمای امروز ایران معلوم نبود بالای کدوم درخت کودکی و نوجوانی خود را طی میکردند.

 

 

بگذریم

یه علت دیگه که حالم گرفتست بخاطر اینه که دیشب نتونست فیلم محبوبم یعنس SE7EN رو از کانال چهار ببینم حالا بخاطر چی چون احالی دیگه خونه داشتند چهارچشی سریال نرگس رو تماشا میکردند.

افکار و عقاید هر شخص محترمه ولی آخه فیلم هفت دیوید فینچر یه کانال و سریال ویدیویی نرگس یه کانال دیگه اونم چه کارگردانی جناب سیروس مقدم ... زرشک

من همیشه احترام خانواده رو نگه میدارم در مورد انتخاب کانال ولی ایندفعه اینقدر عصبانی بودم و نمی تونستم چیزی بگم که سرخ شده بودم .... کاردم میزدی خونم در نمیومد ... یاد یه نصیحتی از دوست خوبم گیلاس خانومی افتادم و کم کم آروم شدم رفتم تو اتاقم سیستم دالبی کامپوترم رو راه انداختم (یه کارت صوتی حرفه ای دارم که 8 تا خروجی داره) صاروند های پشت سرم رو روشن کردم و DVD فیلم هفت رو گذاشتم تو درایو ... چه حالی هم داد جای تموم عشق فیلم ها خالی.

خلاصه به ساعت نیگاه میکردم که ببینم نرگس جون کی تموم میشه ... وقتی زمانش رسید مثل آقای شگفت انگیز پریدم کانال رو عوض کردم ... فیلم تموم شده بود و داشتند نقد فیلم رو انجام میدادند.

اونم چه دوتا کسی

وای

دکتر اکبر عالمی (عشق من ، اونی که من بهش مدیونم ، اونیکه منو با دنیای کوبریک آشنا کرد برنامه هنر هفتم رو یادتون میاد چندین سال پیش تلویزیون پخش می کرد ...  من بچه بودم این برنامه اینقدر دیر وقت پخش میشد که مردم فقط فیلم هاشو میدیدند و برای نقدش  تلویزیون رو خاموش میکردند و می خوابیدند ... جوری شد که تو اون برنامه اول نقد میکردند بعد فیلم رو نشون میدادند)

من به جناب دکتر اکبر عالمی همیشه مدیون خواهم ماند چون تو اون برنامه منو با دنیای استاد کوبریک آشنا کرد.

و دیگه دکتر حسن بولخواری که چقدر من دوسش دارم

بگذریم

دو زانو بیست سانتی تلویزیون نشسته بودم و داشتم برنامه سینما و ماورا رو نیگا میکردم

و زیرلب جلو جلو داشتم حرف های منتقد هارو بعضی هاش که میدونستم رو تکرار میکردم ... بعضی وقت ها هم که از حرفهای دکتر بولخواری کیف میکردم  محکم دستمو میزدم به هم و میگفتم ای ول ای ول جوری که اطرافیا از جا می پریدند ... بعد از چند دقیقه دیدم صدای جیلیز ویلیز بالای سرم میاد ... بالا رو که نگاه کردم دیدم مامانی برام اسفند دود کرده ................ انقده کیف کردم انقده کیف کردم که نگو ... بعدشم بابام گفت مکس بیا یکم عقب تر بشین دیگه میخوای چشات چطور بشه ... بازم کیف کردم چون خیلی وقت بود منو با اسم کوچیک صدا نزده بود (همیشه میگه بیاید ... برید ... شما اینجا باشید ... شما اونجا باشید)

خلاصه خیلی کیف کردم اما با این حال امروز رفتم یه تلویزیون برای اتاقدم خریدم که داغ یه برنامه به دلم اینجور نمونه ... در صورتی که من به ندرت تلویزیون نگاه میکنم شاید در هفته یکی دو ساعت یا حتی کمتر ... کلا اکثر حواسم به کامپوتره ... به نظر من اگه انسان ها دوتا چیز رو از زندگیشون حذف میکردند رستگار میشدند و اینقدر عصبی نبودند ... هم جسمشون سالم بود هم روحشون آرامش داشت.

اون دوتا چیز یکی نوشابه گاز داره و دیگری تلویزیون.

من تلویزیون رو تونستم حذف کنم ولی نوشابه گاز دار رو نه.

اما عیبی نداره یه دستگاه پخش DVD  بهش وصل میکنم که نخوام فیلم هارو با کامپوتر ببینم.

 

 

 

 

 

امشب اتفاقی داشتم رد میشدم که دیئم تلویزیون داره با عوامل فیلم نرگس مصاحبه میکنه و در مورد پوپک گلدره حرف میزنه ... دلم براش سوخت ... سه تا اشک هم ریختم ... خدا بیامرزتش.

 

 

 

دلم واسه ماشینم خیلی تنگ شده یعنی الان کجاست ... تو خونه کیه ... آهای عوضی آروم ترمز دستی یو کندی ... تو پست بعدی بهش ادای دین می کنم.

 

 

 

 

آخرین دیالوگ فیلم SE7EN اینه:

ارنست همینگ وی در جایی میگه ...

دنیا جای زیباییه  و ارزش زندگی کردن و مبارزه کردن رو داره ... من با قسمت دوم موافقم.

نظرات 16 + ارسال نظر
گیلاسی سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ق.ظ

سلام
راستش حال درست و حسابی ندارم برا همینم اون قسمت نقد و بررسی اون کارگردان رو نخوندم.... از اونجا دیدم که می خواستی سون رو ببینی و نگذاشتن !!! من نصیحت زیاد میکنم این کدوم بود !!! (؛*
فیلمش قشنگ بود... من بیشتر از موضوع به علاقه کارگردان به در تاریکی نشون دادن صحنه های جنایت توجه داشتم... اولش همینطوری نیگا می کردم ولی اخرش چسبیدم به تلوزیون.... حالا این ۲۹ اینچه.... از فاصله بیست سانتی نمی دونم چی میدیدم!!.... ولی من مشکلم صدا بود.. امیر مدام داشت با تلفن حر ف میزد و من نمیشنیدم چی میگن.... اخر جیغم در امد بعدشم صدا رو از ضبط گرفتم....
اون جمله اخر دقیق یادمه ... راستش رو بگم نسبت به قاتل یه حس احترام داشتم !!!!
نرگس امشب اشک منو در اورد ....
فعلا..

سلام
منظورم اون نصیحتی بود که شما به من و شهرام گفتید:
یه روزی ممکنه با عکسشون و جای خالیشون حرف بزنید و .... آخ
من توی زمینه فیلم دیدن به کسی رحم نمی کنم ولی وقتی یاد حرف شما افتادم زانوهام شل شد با خودم گفتم تو که ده بار این فیلمو دیدی تو که دیالوگ هاش رو حفضی پس بورو تو اتاقت مثل بچه آدم ... بزار این دوتا لذت ببرند ... برای همین هم بود که مامانم اسفند برام دود کرد چون میدونست من عاشق سینما و ماورا کانال چهار هستم و چون دید رفتم تو اتاقم و بعد از سریال اومدم جلو تلویزیون خیلی از رفتارم خوشش اومد ... یجورایی اونم کیف کرد ... دید انگار نه داره کم کم آدم میشه ... اون بنده خدا هم همینطور اونم خوشش اومد ازم برای همین هم اسم کوچیکم رو صدا زد.

منم سه تا قطره اشک واسه نرگس ریختم ... بیشتر دلم واسه خانوادش سوخت که این قسمت رو می دیدند

منم همینطور به قاتل احترام میگذارم ... نقد فیلم رو دیدید اتفاقا دکتر بلخواری هم همینو میگفت ... میگفت نمی خوام اون رو تبرعه کنم ولی قاتل دارای یک فرهنگ و اصالته ... البته اگر کسی دیگه ای جای کوین اسپیسی بازی میکرد نتیجه این نبود.

در مورد تاریکی هم نظرت درسته ... دیوید فینچر از داریوش خونجی(فیلمبردار) خواسته بود تا اونجا که ممکنه صحنه ها رو تاریک و زشت نشون بده.

بازی مورگان فری من عالی بود.

فکر نمی کردم از این فیلم خوشتون بیاد

بهر حال گیلاس خانومی من از شما متشکرم بخاطر نصیحت تون چون نتیجه شو دیدم و دیگه بخاطر اینکه لطف میکنید اینجا تشریف میارید.
باز هم ممنون.

ارادت مند:
MAX PAYNE

siar سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام از تحلیلت درباره فیلم ها ممنون من که لذت بردم، باور کن الکی نمیگم واقعا لذت بردم

سلام
لطف دارید
ممنونم

پاستیلی سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام از آخر بگم جمله قشنگیه.کلا فیلم ۷ خوبه.آخ از نرگس نگو که من اینقدر دلم ازش خونه.
همه میدون از ساعت ۱۰.۳۰ شبکه سه.بابا نامردا اقلا شروع بشه بعد.
دل منم واسه پوپک سوخت .تو سفر بودم شنیدم تصادف کرده اینقدر التماس کردم با ماشین برنگردیم.البته قسمت هر کس...
راستی ماشین!نداشتم تا بحال نمیگم میفهمم چی میگی ولی یه حسیه تو مایه های از دست دادن یه دوست نه؟
غصه نخور به جمله آخر ۷ نگاه کن.یادت میره



بچه تکی هستی؟اسفند و اینا..........خوب خدا رو شکر یه بار از بابات تعریف کردی.قدرشو بدون. اوکی؟؟؟؟

غلاف تمام فلزی یه هفته نذاشت من بخوابم.عشقم بود زمانی

سلام
شماهم انگار کم فیلم بین نیستی ها ... چرا رو نمیکنی
منم سه تا قطره واسه پوپک دیشب ریختم ولی نزاشتم کسی ببینه ... آدم که عینک داشته باشه حسنش تو اینه.

ماشین
آره ولی شایدم نه ... شاید دوستی نیست ولی یجورایی احساس مدیون بودن بهش میکنی.
بعد که میخوای بهش نزدیک تر بشی می بینی یه تیکه فلز بیشتر نیست اونوقته که میخوره تو ذوق آدم.

مرسی ... اوکی

یکی یدونه به اون معنا نه ولی یه خواهر داشتم که 10 سال پیش ازدواج کرده ... آره من توی خونه تکونی ها به دنیا اومدم ... اما متولد اسفند رو به کسی نگفته بودم از کجا فهمیدی
تو ماله چه ماه و سالی هستی (اگه دوست نداشتی بگی ناراحت نمی شم)

تو مگه این فیلمهای خشن رو هم می یینی ... خدایا کجا گیر کردم ... تو باید فیلم های آروم نگاه کنی ... تو باید فیلم چانگ کینگ اکسپرس رو ببینی ... اگه گیر نیو وردی من پسر عموم با خانوادش تهران زندگی میکنه میتونم فیلمو بفرستم که بری ازش بگیری.
نگران نباش خاله من همسر پسر عمومه فیلمو میدم به اون تا بهت بده.

پاستیلی سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ

غصه نخور وبلاگ نمیزم به این زودی.
نوشتن شجاعت میخواد...ندارم

هم خوشحالم که وبلاگ نمی زنی چون دیگه زود زود میای
هم ناراحتم که نمی تونم ادا دین کنم

شجاعت کم میخواد ... یه اپسیلون ... میدونی چرا چون اون اوایل کسی نمیاد وبلاگت رو سر بزنه ... ولی بعد اینقدر دوست خوب پیدامی کنی که حتی موضوع های وبلاگت به اون ها هم ربط پیدا می کنه ... برای اونا می نویسی نه دلت ... مثلا وبلاگ گیلاس خانومی رو ببین اون 50% واسه دلش می نویسه اما 50% دیگه ماله اینه که نمی خواد دوستاش منتظر بمونند ... نه اینکه کمبودی داشته باشه ها نه منظورم اینه که به فکر اون ها هم هست که میدونه دوسش دارند پس نمی خواد اونها ناراحت بشند ... البته وبلاگ اعتیاد بدی هم داره.

شجاعت هم داری

ممنون که سر میزنی
لطف داری

شتابزده سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.shetabzadeh.persianblog.com

تحلیل زیبایی داری. عالمی را فوق العاده دوست دارم و میستایم. فیلمهای david finch محشره. فیلم game را حتما دیدی.نه؟

ممنونم
آفرین
آره محشره
game رو دیدم بینهایت بار حتی یه مدت فرمون ماشین رو مثل نیکلاس ون اورتون می گرفتم.

پاستیلی سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:03 ب.ظ

فیلمی هم هستم.
هههه کیل بیل!نجات سرباز رایان.گزارش اقلیت.سکوت بره ها.
خلاصه با فیلم خشن حالی میکنم......نه که لذت ببرم.ولی میدونی
زیادی احساساتیم ....از آدم بی احساسه با هوش حظ میکنم


کیف کردی؟
تولد؟خوب تیر ماه سال ۱۳ و خورده ای
زن که بگیری میفهمی زنا عمرا سنشونو دقیق بگم.
من تا پارسال اینو نمیفهمیدم.ناگهان گرفتم از چی میسوزن که نمیگن.
منم نمیگم.
به مامانت تبریک میگم.خدایی چرا عروسی نمیکنی؟
فضول نیستم ها...........حیفه.
مامان بزرگم میگه تنها چیزی که بر نمیگرده جوونیه
منم اینو به گوشم آویزون کردم

من چی بگم به تو<خنده>

آره کیف کردم

خسته نباشی ۱۳ خورده ای(ولی اگه از من می پرسیدی دقیق میگفتم)

راستی چرا میسوزند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه بتونی رقیق شده شو برام بگی ممنون میشم ... آی کیوم بد نیست میگیرم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تبریک؟ <لبخند> یعنی اینقدر مثبت بنظر میام ؟ فچ نکنم.

مامان بزرگت هزار تا نصیحت دیگه هم کرده فقط همین یکی که به نفعت بود رو تو ۱۶ سالگی عمل کردی (بقول گیلاس خانومی فچ کنم) <لبخند>

ممنون سر میزنی
شب بخیر
خوب بخوابی خواهری

افشین چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://jam2006.blogsky.com

سلام عزیز
لینکت تو سایت من هست تو هم اگه لینک من رو بزاری تو سایتت خوشحال میشم<<<
موفق باشی

سلام عزیز
حتما میگذارم
شما هم موفق باشی

پاستیلی چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:41 ب.ظ

سلام
داداشمی...داداش باهوش ولی زن نیستی.گرفتن این نکته لازمش زن بودنه

راستش از ۱۵ سالگی منتظر بودم ۱۷ سالم بشه چون یکی که بهش اعتماد دارم! گفته بود بهترین سال زندگیته.
نه بچه حساب میشی نه بزرگ

۱۷ سالگیم که گذشت رسما فسرده شدم
بحران هیچ بودن منو گرفت.امیدم رفت لای باقالیا
بعدا بهتر که شدم خندیدم به اون روزا
ولی.......الان قدر لحظه رو میدونم
یه آن پیر میشی.خودت مگه نگفتی تو یه روز بزرگ شدی؟

نتونستم توضیح خوبی بدم برات ولی خوب زن نیستی.چروک صورت هم احتمالا جزو فاکتورای اساسی شب و روزت نیست(جمع نمیبندم ولی اکثریت اینطورن)

راستی فچ کنم یه چیزی فهمیدم...تو یه مشکلت اختلاف سن زیاد با باباته.نه؟

سلام خواهری

مرسی افتاد
آره یه روز ... شایدم یه لحظه

اوکی ... تقریبا درست شد <لبخند>

خیلی زیاد نیست ولی یه کم زیاده.
اختلاف سنی زیاد بودنش خیلی برام مهم نیست
می خواد باهام رفیق باشه ولی نمی خواد خودشو تغیر بده ... طبق فورمول خودش می خواد این کار رو انجام بده ... اینه که نا خواسته میزنه تو برجک آدم ... وقتایی که خیلی می خواد بهم نزدیک بشه میگه چرا کز کردی به مامانت بگو خودش بلده چیکار کنه با مامانش حرف می زنه ولی بهت گفته باشم ما فقط از روش سنتی وارد میشیم حواست رو جمع کن ... فکر میکنه هر کی ساکت بود فقط یه مشکل داره ... یه کلمه نمیگه به خودم بگو ها ... غرورش رو نمی خواد بشکنه.

ممنون میای پیشم
نمی دونم چرا اینارو به تو گفتم
امید وارم برای بار دوم پشیمون نشم (که دارم سفره دلم رو برای کسی باز می کنم ... دفعه قبلی یک کس بود ایندفعه امید وارم یک دوست باشه)
ممنون میای

چرا ظهر نیومدی <اخم>
کجا بودی؟ < لبخند و سرم رو تکون میدم>

شهرام چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ب.ظ

سلام..
خوبی داداش..

سلام
داداش؟ چه کلمه جالبی ...
مثل گز روغن ماشین که میکشند بیرون تا ببینند چقدر موتور روغن داره ... تو هم با این کلمه دل منو چک می کنی ... دوست داری موتور این ماشین چقدر روغن داشته باشه؟ ... ساعت ۱۱:۲۶ دقیقه کامنت گذاشتی تا حالا ندیده بودم از این کارا بکنی ... بی خوابیت گرفته آل پاچینو ... اومده بودی وب گردی ... بازم به تو که یه سری به من میزنی ... من که فقط کامنت خالی بلدم بگذارم ... ولی من بلد نیستم در جواب کسی بگم تابعد.

پس خوبم داداش

پاستیلی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ب.ظ

ظهر اومدم خوندم
یه جا بودم نمیتونستم معطل کنم

خوب پس میشه گفت عدم درک اون مشکل توئه
اونم تا حالا که تغییر نکرده از این به بعد هم که...مشخصه.میفهمم

بابام گاهی که با انصاف میشه میگه خدا رو شکر که بهم پسر نداده.میدونسته بیچارش میکنم

همیشه اینقد منصف نیستها







تو جای برادر نداشتمی.نمیدونم من عمرا واسه کسی اینقدر حرف نزدم که تو این مدت کوتاه به تو گفتم

نترس اگرم یه روز بخوام خدا حافظی کنم
بهت میگم.حالا حالا ها نیست

سلام

مرسی
دیشب از برنامه دویدنم عقب افتاد برای همین دیر اومدم ... وقتی اومدم دیدم فیلمی که توی بچگیم دیده بودم رو دوباره داره میگذاره ... بنام قانون تورا دستگیر می کنم وی جی ... اون کثافت مادر منو کشته ... پدر همیشه دوست داشتم.
قانون رو دیدی ... آمیتا باچان ... چقدر گریه کردم دیشب ... مثل خل ها ... خیلی وقت بود دلم واسه یه گریه حسابی تنگ شده بود ... اولین فیلم رو تو تلویزیون جدید دیدم ... فقط در رو بستم که اونا بیدار نشند.





بازم گفته بودم ... تو هم برام مثل یه خواهر خیلی خوبی برام ... امید وارم این دوستی عمیق رو خرابش نکنم.
منم وقتی می بینم که کسی بی غرض تر از تو نیست اینقدر شعورش رو دارم که جای دیگه درد ودل نکنم ... از تو هم همین انتظار رو دارم.
فقط میتونم بگم ممنونم.
شما هم رفتید توی لیست اونایی که بهشون ارادت دارم.

ارادتمند:
MAX PAYNE

شهرام پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ب.ظ

دوست دارم فول باشه داداش..
دوست دارم صاف باشه .....صافه صاف.....اینقدر صاف که دلت بخواد یه انگشت بخوری .....
بدون سیاهی
بدون کینه
بدون غل و غش
بدون بغض
بدون ناراحتی از داداش

سلام

فوله
صافه
عسلی رنگه
بدون کینست اگه تو بخوای
بدون غل و غش بوده همیشه
بدون بغضه
بدون ناراحتی از داداش اگه تو بخوای

من پای دوستی اون یه پیاله عرق سگی و دوتا پر کالباس که باهات نخوردم و نمی خورم هستم ... اگه خواستی یاعلی بگو من هستم ... ما ایرانی هستیم میتونیم چیزی که شکسته رو دوباره بهم جوش بدیم.
If you can
Trust to me
یاعلی

یلدا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ب.ظ http://h2oo.blogsky.com

MAX عزیز باور کن اینقدر سرم شلوغه که حتی بعضی وقتا خودمم یادم میره
راستش دیگه کم کم باید بارم رو ببندم
آخه مسافر یه جاده جدیدم
آخرش هم معلوم نیست آخه فقط اول جاده روشنه
بقیشو باید خودم روشن کنم

سلام
خیلی خوشحال شدم
راتو برو مسافر ...
انشا ا.. آخرش هم روشنه ... توکل کن به خدا ... امیدوارم لیاقت تورو داشته باشه.
امشب به احتمال زیاد دارم میرم احیا ... حتما یادم میمونه برات دعا کنم.
خیلی خوشحال شدم ... خدا بهمرات. <اشک خوشحالی>

پاستیلی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:24 ب.ظ

احیا؟
چه خوب.یاد منم بکن

میدونم میفهمی چی میگم...وقتی میگم برادر نداشتمی.یه عمر آرزوش رو داشتم.نمدونم چرا خدا ندید گرفت ؟

شبایی که بیخواب میشم به تو و دویدنت و انگیزه اینکارت فکر میکنم

خیلی آقایی.تعریف نیست.برداشت منه


ارادت؟ممنون.منم جای دیگه ای این حرفا رو نمیزنم

گریه؟اوه هر شب میاد.کنترلش دیگه داره غیر ممکن میشه
میدونی یه سال پیش آرامش عجیبی توم به وجود اومده بود

اتفاقاتی افتاد تا باور کنم آرامش قبل از طوفان که میگن....یعنی چه!
تو این یه سال بزرگ شدم.تنها شدم.غصه خوردم واسه خودم و دیگرانوعروسی رفتم

خیلی بده که بچه نمیمونیم
ارادتمند

سلام

این یه جواب موقته
تا قبل از ساعت یکه صبح جواب کامل میدم

ولی فعلا فقط میتونم بگم خیلی خانومی

منو ببخش باید جایی برم ... اومدم لباس هامو عوض کنم ... در اتاق رو بستم و یه کم بقیه رو ماتل کردم تا بتونم نوشته های امشبت رو بخونم.

امشب یه مهمون عزیز هم داریم بخون کامنت هارو

-----------------------------------------
ویرایش دوم ساعت ۱۲:۲۶

سلام

قابل نیستم ولی چشم

لطف داری توهم خیلی خانومی

کسی نمی دونست حضرت نوح برای چی کشتی ساخت
تا اینکه توفان شد
توفان شد

میدونم منو محرم دلت میدونی ولی یه باردیگه گفتنش خالی از لطف نیست ... غصه نخور آخه یه داداشی داری ... هرچی دلت خواست بهش بگو

در مورد بچه نموندنمون هم شهرام یه پست خوب گذاشته برو بخون

اینو فقط به تو میگم که بدونی داداشت چه مرگشه:
I’m heartbroken too
But I go running
I went running to get rid of the water in my body
That way I sweat and there’s no water left for tears

Dialog from Chungking Express
یادت باشه نزاشتی این فیلمو برات بفرستم

امشب یه شیرینی خورون هم داریم ... کامنت ها رو بخون ... حیف که نمی تونم مزه شیرینی رو بهت بچشونم ولی احساسشو چرا.

مثل خواهرم دوست دارم
شب بخیر ... خوب بخوابی ...

ارادتمند:
MAX PAYNE

شهرام پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ

م
ن
و
ب
ب
خ
ش
اره منو ببخش
خیلی خوبه ......هنوز غرور سراپامو نگرفته
هنوز شجاعت دارم ..
این خیلی خوبه..
بلدی ببخشی؟
فقط خودم میدونم باهات چیکار کردم ..

ت
و
ه
م
م
ن
و
ب
ب
خ
ش

تو فرددوی منی
تو تنها فرد مذکری هستی که میتونه اشک منو در بیاره
نوکرتم<اشک رو کی بورد>

شهرام پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ب.ظ

مبارکه ....
به قول گیلاسی ایشالله پای هم پیر شیم (خنده)
تا این ساعت نشستم تو دفتر تا جوابتو بخونم ...
تو بازار چه کاری میکنی ....توضیح بده ..
در ضمن منم تو رو به خاطر کار نکرده بخشیدم ....
من خود حاتم طایی هستم ..
مرسی احسان داداشی
ادمایه خوبی مثل تو رو کم دیدم ..

سلام
<خنده>
لطف داری

گفتی چیکار میکنم؟
اگه روز ازم می پرسیدی چیزی ازم دستگیرت نمی شد چون جواب دادن به این سوال خلاف اصول بازاره ... اولین درسی که تو بازار یاد میگیری اینه که همه می خواند کلاهتو بردارند(البته اصطلاحش این نیست خیلی بده) پس تو زود تر کلاهش رو بردار ... چرا مادر تو گریه کنه بزار مادر اون گریه کنه

دومین درس اینه که حتی زنت هم نباید بدونه چجوری پول در میاری ... توی پدرخوانده هم همینو می گفت ... دون کورلئونه گفت مهم نیست یه مرد از چه راهی پول درمیاره مهم اینه که به خوانوادش برسه

ولی من هیچ وقت دوست نداشتم چنین آدمی باشم ... من با قسمت دوم حرفش موافقم

من با پدرم توی بازار تو کار فاستونی و حوله و پارچه هستیم
سفارش حوله به تبریز میدیم تا برامون ببافند
گاهی هم از چین حوله وارد می کنیم
خودم هم کنار این کار ها تو کار کامپیوتر هستم

ظاهر و باطن

ممنون شهرام داداشی

خوبی تا توی وجود کسی نباشه اصن(بقول کی بود می گفتی اصن) نمی تونه خوبی رو ببینه ... امشب بعد از نماز مغرب و عشا دورکعت نماز خوندم تا این قضیه به خوبی حل بشه اگه میدونستم چند تا چیز دیگه هم خواسته بودم ... منم سعی می کنم آدم خوبی باشم سعی می کنم ... بقول جولز توی پالپ فیکشن من سعی می کنم خیلی سعی می کنم که شبان باشم ولی حقیقت چیز دیگه ایه.

نقد غلاف تمام فلزی رو خوندی؟ ... نظرتو نگفتی

امشب آسمون خونه قدیمی فشفشه بارونه

[ بدون نام ] جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:23 ق.ظ

امشب خوابم نمیبره
نمیدونم چمه
کاش الان تو اون خونه قدیمیه بودیم
اون دو پر کالباسم با دوتا پیک میدادم بخوردت
مستی و راستی
خیلی چیزا ازت میپرسیدم
فردا هم تا لنگ ظهر میخو ابیدیم
تا صدای اذان بلند بشه
عجیب هواشو کردم امشب
جات خالی الان
بساطیه
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
ولی تن تو از اون تنهاییه که بلا نداره
این حرفایی که گفتم حرفایه راستیه
شبت بخیر لوطی

سلام

منم خوابم نمی برد برای همین رفتم احیا

حالا هم میتونی بپرسی!!! ... احتیاج به مستی نداره من همیشه راستشو میگم

اصن هر جور تو طلبه ای

این جمله رو از من داشته باش:
طلبه ام به طلبه ات
پایه ام به پایه ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد