MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

منتظر جواب یه عزیزی بودم.

دیگه خسته شده بودم دیگه خوابم برد.

همینطوری وسط اتاق.

بعد از یک ساعت از صدای تلویزیون بیدار شدم.

پرده اتاقم رو روشن کردم دیدم هوا ابریه

عصر های جمعه به اندازه کافی آدم غصه داره تازه ابری هم باشه چی میشه

من هوای ابری رو خیلی دوست دارم ولی فقط پائیز و زمستون ... از اون ابرهای کلفت و زخیم ... اما امروز که نه دیگه ... درد خودمون کم نیست ... دلواپس یه پیغوم هم هستیم ... هوا هم که ابریه ... عصر جمعه هم که هست ... همه چیز آمادست واسه اینکه آدم مثل دیونه ها گریه کنه ... خودم زود تر در اتاق رو قفل کردم که یهو قافلگیر نشم.

 

 

دیگه غم و غصه ندارم ... هرچی میخواد بزا ابرش کلفت باشه ... اینقدر کلفت که خودش خودشو نتونه نیگه داره اونوقت مثل لاهاف تالاپی بیوفته رو پشت بوم خونمون.

پدرخوانده امروز خوشحاله ... دیگه از فردو ناراحت نمیشه ... آخه فردو آخه هیچوقت خطایی نکرده بود که لایق اون مجازات باشه ... هیچ وقت ... خوشحالم که میشه DVD رو دوباره عقب زد و دنباله فیلم رو تو ذهنم بسازم.

پدرخوانده امروز عوض میشه مثل بارباپاپا

فردو دوست دارم ... باور کن ... دوست دارم ... تو در امانی

جوابم رو گرفتم ... خیلی خوشحالم ... آخه دیگه از دستم ناراحت نیست.

اون تنها فرد مذکریه که میتونه اشک منو در بیاره ... داداشمه

نظرات 9 + ارسال نظر
پاستیلی شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ

من دیر به دیر میام؟همه تو خونه ازم شاکین که چرا سلام نکرده میای آن میشی!
چه خوب که پدر خوانده خوشحاله.منم کمی جمعه حال گیری شدم.الان خوبم.............آره دی وی دی خوبه خصوصا که پدر خوانده باشه.آل و دنیرو و مارلون براندو..البته من حالم که بده کتاب میخونم.ولی آل روی هم رفته مسکن بدی نبست(آخه خوش تیپه!)

منم مامانم ازم شاکیه...میگه بیچاره اون بدبختی که میخواد زنت بشه...سلام نکرده میری پشت این ...
میگه تا این اخلاقت رو کنار نزاری زنت نمیدم
میگم چه بهتر چون من با یه دختر ازدواج خواهم کرد

ممنون سرمیزنی ومینویسی

پاستیلی شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ

پدر خونده جان دقت کن چی میگی!تنهااااااااااااا مذکری که اشک منو در میاره!انگار تمام مونث های دنیا اشکتو در میارن

سلام
از این زاویه نگاه نکرده بودم
از همه اونایی که ناخواسته ناراحتشون کردم پوزش میخام

پاستیلی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ

با یه دختر ازدواج خواهی کرد؟تبریک.پس با کی میخواستی عروسی کنی؟راستی من ارباب حلقه ها رو دوست دارم.بخاطر منطقش.
یه دنیای متفاوت.کلا فیلم تخیلی دوست ندارم.ولی این فیلم خوبه.زیاد...........کمک مامانم اومد

شاید
ممنون بخاطر تبریکتون
ببین برای من باکره بودن جسم خیلی زیاد اهمیت نداره ... بلکه باکره بودن روح ارزشش برام خیلی خیلی بیشتر چیزای دیگست (منظورم اوشکول بودن و آی کی یوی پائین نیست)... باکره نبودن جسم هم اختیاریه و هم غیر اختیاری منظورم اینه که ممکنه بصورت اتفاقی و تصادفی هم یک دختر باکره بودن جسمش رو از دست بده ولی باکره بودن روح و فکر کاملا اختیاریه برای همین ارزشش برام بیشتره ... اینه که زن و دختر برام از نظر جسمی و جنسی خیلی فرقی نمی کنه مهم اینه که تو زندگیش از خط قرمز رد نشده باشه ... ولی خیلی ها هم اینجوری فکر نمی کنند.
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه بهر حال قصد بدی نداشتم

در مورد ارباب حلقه ها اگه بتونی کتابش رو پیدا کنی خیلی جذاب تره فیلمشه ... البته هنر پیتر جکسون در این بوده که چنین کتاب قطوری با اینهمه شخصیت متفاوت رو تونسته به یک فیلم خوب و قابل قبول تبدیل کنه

کلا در مورد سه گانه ها دل خوشی ازشون ندارم وسعی میکنم نبینم ... ارباب حلقه هارو دیدم ولی هری پاتر و مرد انکبوتی رو از روی عمد ندیدم ... کلا با کارهای تجاری میونه خوبی ندارم.

سال ۹۸~۹۹ بود که من فیلم ماتریکس رو دیدم ... به مدت ۶ماه کلا سرگشته بودم و در حال و هوای فیلم سیر میکردم ... دیدن این فیلم همدوره شده بود با اوج بحث ها و مطالب فلسفی و عرفانی که حتی برای شرکت در این جلسات هفته ها من با اتوبوس به یکی دو شهر ایران سفر می کردم ... فیلم فوق الاده فلسفی و کاردرستیه حتمن باز هم دقیق ببین ... حق این فیلم در ایران و جهان درست ادا نشد ... فیلم فوق الاده عالیه ... چشمت روز بد نبینه که وقتی یکسال بعد پشت صحنه این فیلم رو من دیدم ... اصلا به بن بست رسیدم ... به خلا رسیدم ... به پوچی رسیدم ... چون من با شخصیت ها و دیلوگ هاشون زندگی می کردم ... چند ماه طول کشید تا تونستم خودم رو جمع و جور کنم.

کلا من با هرچیزی که منطق داشته باشه موافقم
رشته من کامپوتر بوده از ۸ ساگی کامپیوتر داشتم برای همین من کلا یجور دیگه نسبت بقیه افراد خانوادمون فکر میکنم ... بعضی وقت ها ماشین رو نمیتونم بیارم توی پارکینگ بخاطر اینکه مثلا یه دوچرخه جاش تو پارکینگ عوض شده (البطه ربطی به رانندگیم نداره)

مامان منم داره چپ چپ نیگاه میکنه

پاستیلی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ

زیادی کامنت دادم.
ولی خیلی خوشحالم.........گفت دوستمه!دوستم داره.......باورم نمیشه.خودش گفته جلو جمع.خدایا شکرت
(این موجود که میگم یه عزیز مونثه که به راحتی اشک منو در میارهّ)
خیلییییییییییییی دوسش دارم.بازم شکر

صاحب این وبلاگ با وبلاگ های دیگه فرق میکنه
هیچ وقت فکر نکن اگه اینجا کامنت زیاد بزاری خودت رو سبک یا کوچیک کردی
هیچ وقت فکر نکن من فکر میکنم که شما آدم بیکاری هستی
من تموم کامنت های شما رو میخونم و در جواب دادن به اون ها فکر میکنم
اینجا زیاد کامنت بگذار
حتی بعضی وقت ها من شرمنده میشم که نمی تونم بیام وبلاگتون و براتون کامنت بگذارم
شما لطف دارید
تو مثل خواهرمی
چرا یه وبلاگ درست نمی کنی




نصیحت برادرانه:
در مورد این دوستت هم سعی کن همون قدر که اون دوست داره به مقدار n+- براش مایه بگذاری من لطمه این کار رو خوردم ببین اول جنبه شو داره بعد خودتو حلاک کن

البطه در مورد یه شخص مذکر و در زمان آینده این فرمول جواب نمیده اونجا باید خودتو حلاک کنی البته اگه جنبشو داشته باشه

منم تشکر میکنم

گیلاسی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:55 ق.ظ

سلام ..
خوبی... بی معرفت نمیای سر بزنی.... حرفت نمیاد دیگه!!!
این داداشت گریه ات رو در اورد !!!جز این توقعی نداشتم ازش !!! (:*
این عکس ال پاچینو چقده قشنگه !!!
ببینم تو هم مث من شدید دوسش داری؟ ال پاچینو ادمو دیونه میکنه ...
بر یمگردم..امدم بگم که یادم نرفته...فعلا.. قربونت تا بعد...

سلام.
خوبم ... همیشه میام ... شاید کم حرف بشم ولی دلم همیشه اونجاست.
درمورد خط سوم چیزی نمیگم چون میترسم بعد بگید منظوی نداشتم و شوخی بود.

منم خیلی دوسش دارم ... کیو تا حالا دیدید ارز آل خوشش نیاد.
چی یادتون نرفته؟
فعلا ... ممنون ... خوشحال میشم سر میزنید.

ارادتمند:
MAX PAYNE

پاستیلی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

ممنون.منم اینو فهمیدم اینجا با جاهای دیگه فرق داره.راحتم اینجا.وبلاگ شاید بزنم نمیدونم.مایه میذارم براش حتی با اینکه راهش خیلی دوره ازم.میدونم میفهمه.
ولی خوشحالم درکم کردی.احتیاج داشتم اینو جایی بگم.
شاید وبلاگ بسازم.اصلا جدیتر بهش فکر میکنم.
آره منم مدتها تو عالم ماتریکس بودم.اند منطق بود یه زمانی برام.دیگه نه

ممنون
حتما وبلاگ بزن

خوشحالم تونستم درکت کنم
کاری اگه از دستم بر بیاد حتما برای خواهرم انجام میدم ... رودرواسی نکن
حتما وبلاگ بزن

اند منطق بود یه زمانی برام ... حالا نه

شهرام دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام..
چه خبر ..
پهلوی من میای با سکوت بره ها نیا داداش..!!
با فریاد زیر اب نیا داداش..!!
بریز بیرون ....
دلواپسم..

سلام

خبر:
هفت شهر عشق را عطار گشت

خوبم
اومدم فقط یه عرض ادبی کرده باشم
برات کلمات شخص مهم تره یا حضور شخص
دلواپس نباش

اگه بریزم بیرون که همه غرق میشن
بقول بهروز:
ما خودمون روزه ایم گریه کن نداریم

ممنون که اومدی

پاستیلی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ب.ظ

آپ نمیکنی؟

امروز یه چیز جالب شنیدم
دوستم میگفت اون ۲تا برادر...کارگردانهای ماتریکس برای ساختن ماتریکس ۱
۱۲کتاب مذهبی مختلف از همه ادیان دنیا خوندن که ۶ تاش مربوط به اسلام و معاد و ....اینا بوده
کیف کردم.ایول تحقیق

چرا خیلی زود ... زود زود

کاملا صحیحه
برادران واچوفسکی تحقیقات کاملی تو این زمینه کردند مخصوصا شخصیت NEO که همان آخرین منجی هست ... همون قدر که نیو اهمیت داره سایفر )همون کچله که خیانب کرد( هم اهمیت داره.
تو جوابهای قبلیم عرض کرده بودم که توی این فیلم مصداق های خوبی از عرفان اسلامی وجود داره مخصوصا عرفان شیخ اشراق جناب ملاصدرا
البطه اینایی که گفتم راجع به ماتریکس شماره یک بود ... بعدی هاش که همش اسپشیال افکت بود منهای تفکر

منم کیف کردم


خیلی لطف داری سرمیزنی
انشاا.. وبلاگ که زدی جبران میکنم
البته اون زمان اینقدر در گیر وبلاگت میشی که دیگه دیر به دیر میای پیشم
پس کاشکی وبلاگ نزنی
شما منو بردید به حال و هوای شیش هفت سال پیشم تموم خاطراتم به یک چشم برهم زدن از جلوی چشمم ردشد

ایول یاداوری

اسی یکشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.fordoo.blogfa.com

سلام
این فردو کیه بحث شما دارین
فردو عشق منه
ی سری به ما بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد