استیون کینگ رمانِ پُرفروشِ دالان سبز را بهصورت دنبالهدار، در شش جلد، از آوریل تا سپتامبر 1966، منتشر ساخت. انتشار باوقفة این رمان هیجانی در میان مخاطبانِ انبوه رمان بهوجود آورد. حسّ تعلیقی که کینگ بهصورت انتشارِ جلد به جلدِ رمانش در خوانندگان ایجاد کرد، در فیلمِ دارابانت در زمانی حدود سه ساعت به تماشاگران منتقل شد.
فرانک دارابانت و استیون کینگ از دهة 1980، که دارابانت فیلمهای دانشجویی میساخت، با هم آشنا و صمیمی بودند. در این دوره دارابانت از کینگ اجازه گرفت تا برای نخستین فیلمنامة حرفهایاش از یکی از داستانهای او به نامِ زنی در اتاق اقتباس کند. از نظر کینگ حاصل کارِ دارابانت در زنی در اتاق بسیار قابل قبول بود، برای همین در موقع اقتباس از داستانهای «ریتاهیورث و رستگاری در شائوشنگ» و «دالان سبز» تردیدی بهخود راه نداد که حقوق هر دو کتاب را به دارابانت منتقل سازد.
سیاست و اجتماعیت و انتقاد
فرانک دارابانت سومین فیلمش را با نامِ مجستیک (Majestic) در سال 2001 با حضورِ جیم کری و براساس فیلمنامهای از مایکل اسلول ساخت. مجستیک نیز (با زمان 152 دقیقه) مانند دو فیلمِ قبلیِ دارابانت، در زمانی طولانی روایت میشود، و بهخلاف رهایی از شائوشنگ و مسیر سبز فیلمی است که به داستانی خارج از زندان میپردازد؛ اما مجستیک هم، مانند دو فیلمِ قبلیِ دارابانت، دربارة موقعیت انسانِ در تنگنا قرار گرفتهای است، که راههایی را جستوجو میکند تا او را نجات داده و به رستگاری برساند.
دارابانت در مجستیک داستانی غیرواقعی را در پسزمینهای از واقعیتهای اجتماعیِ دهة 1950 امریکا و هالیوود روایت میکند، و به واگوییِ زندگیِ فیلمنامهنویسی بهنامِ پیتر ایلتن میپردازد که همزمان با آغاز جنگ سرد و فعالیتهای سناتور جوزف مککارتی به اتهام فعالیتهای کمونیستی تحت تعقیب قرار میگیرد، و بهعنوان قهرمان جنگ سر از شهری ساحلی درمیآورد.
دارابانت میکوشد به تجسمِ دورهای بپردازد که پیامدهای جنگ سرد موجب شده بود وحشت از «سرخها» و خطرِ نفوذ کمونیستها در درون نهادهای حکومتی، سیاستمداران امریکایی را به هراسیِ جدی بیندازد. از این لحاظ در سال 1947 برای ردیابیِ «خرابکارها» کمیتة فعالیتهای ضدامریکایی تأسیس شد، و زیر نظرِ سناتور مککارتی بگیروببندهای سختی برای یافتنِ کسانی که ظنِ ارتباط آنها با کمونیستها میرفت آغاز گردید. عدهای لو رفتند و دستگیر شدند و نام و نشان افراد دیگری را هم در اختیار اعضای کمیته قرار دادند، و عدهای هم گریختند و با نامهای مستعار به فعالیت خود ادامه دادند. جستوجو برای یافتنِ این افراد در تمام خاک ایالات متحده و از جمله در هالیوود آغاز شد. فهرست سیاهی از دستاندرکارانِ صنعت سینمای امریکا نیز تهیه شد، و هالیوود سرسپردگیِ خود را به کمیتة فعالیتهای ضدامریکایی در حرف و عمل اثبات کرد، و دستگیریهای وسیعی آغاز شد. بسیاری از فیلمسازان و تهیهکنندگان و کارگردانها با اعضای کمیتة فعالیتهای ضدامریکایی به همکاری پرداختند، و فقط ده نفر، که بعدها به «ده هالیوودی» معروف شدند، از همکاری با گروه سناتور مککارتی خودداری کردند، و شجاعانه حبس و زندان را پذیرفتند. دارابانت ماجراهای فیلمِ مجستیک را بر چنین بستر و پیشزمینة تاریخی روایت میکند.
بستر اجتماعیای که دارابانت داستانِ فیلمِ خود را در آن واگو میکند، در سال 1976 نیز موضوع فیلمی از مارتین ریت با نامِ بدل بود، که در آن نیز فیلمنامهنویسهایی، که نامشان در فهرست سیاه کمیتة مککارتی قرار گرفته، تحت تعقیب و فشار قرار میگیرند، و آدمی معمولی را اجیر میکنند تا در ازای دریافت مبلغی وجه از فروشِ فیلمنامه، امضای خود را زیر فیلمنامهها بگذارد. چه فیلمِ بدل و چه فیلمِ مجستیک برداشتی آزاد از ماجراهای جنجالیِ دورة سناتور مککارتی هستند، و در نگاه اول در زمرة آثار سیاسی و اجتماعی قرار میگیرند. اگر مارتین ریت در بدل وودی آلن را برای ایفای نقشِ هوارد پرینس (یعنی همان بدلِ فیلمنامهنویسهای ممنوعالکار) انتخاب کرده بود، فرانک دارابانت نیز در مجستیک با انتخاب جیم کری در نقشِ پیتر ایلتون، فیلمی جدی عرضه کرد، که کمتر نشانی از فیلمهای کمدی جیم کری در آن نیست. اگر قرار باشد برای این نقشِ کری مشابهسازی کرد میتوان جدیت نقشِ او را در مجستیک با نقشی که خود او در فیلمِ نمایش ترومن و مردی در ماه ایفا کرده است، یکی دانست.
مجستیک هم (همچون بدل) فیلمی سیاسی و با مایه و مضمونِ انتقادی است، و هم (همچون سینما پارادیزویِ جوزپه تورناتوره) فیلمی در ستایش از سینما است. مجستیک در عین حال فیلمی است که به واسطة تعلق خاطر و ارادتِ دارابانت به فرانک کاپرا، بیش از هر فیلم و فیلمنامة دیگری از دارابانت، کاپرایی محسوب و ارزیابی میشود، و بدیهی است که خود دارابانت بیش از هر کس دیگری از این قیاس راضی و خشنود است.
چند ویژگیِ مهم فیلمهای دارابانت را به هم مرتبط میسازد: اول مضمونِ اجتماعیِ فیلمهای او است، که یا داستان یا فیلمنامة آن نوشتة نویسندة دیگری است. فیلمهایی که دارابانت کارگردانی کرده از فیلمنامههایی که او نوشته پروردهتر و مضمونِ اجتماعیتری دارند؛ دوم اینکه همة این فیلمها برای مخاطب عام ساخته شدهاند، اما در عین حال مضمونی جدی و ساختاری دقیق و محکم دارند؛ و نکتة سوم این است که همة فیلمهای دارابانت، بهرغم زمانِ طولانیِ آنها، ریتم و ضربآهنگی دقیق و قابل اعتنا دارند، و حتی حوصلة تماشاگرانی را که با شتابِ برنامة تلویزیونیِ M.T.Vعادت کردهاند سر نمیبرد.