MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

MAX PAYNE

تحلیل فیلم / دلنوشت های سینمایی

معرفی فیلم ساز - فرانک دارابانت (1/2)

فرانک دارابانت (Frank Darabont) در 28 ژوئن سال 1959 در مونته‌بلیاردِ فرانسه (Montebeliard) متولد شد. قبل از آن‌که نخستین فیلمش را در سال 1994 با نامِ رهایی از شائوشنگ کارگردانی کند، از 1983 در مقامِ فیلم‌نامه‌نویس فعالیتش را آغاز کرد. زنی در اتاق نخستین فیلم‌نامه‌ای بود که با اقتباس از یک اثر ادبی نوشت. در 1988 فیلم‌نامة تودة چسبنده را برای چاک راسل تنظیم کرد، که براساس فیلم‌نامة قدیمیِ فیلمی به‌همین نام به کارگردانی ایروین اس. یی‌ورث (محصول 1958) نوشته شده بود. او همچنین در سال 1989 فیلم‌نامة مگس 2 را با همکاری مایک گاریزو و جیم وکن‌ویت برای کریس والاس نوشت. فیلم‌نامة مگس 2 نیز پس از موفقیت قسمت اول همین فیلم به کارگردانی دیوید کراننبرگ (محصول 1986) نوشته شد، که خود این فیلم نیز دوباره‌سازیِ فیلم دیگری به‌همین نام (محصول 1958) به کارگردانی کورت نویمان بود.
راویِ زندان، زندانی و زندان‌بان

فرانک دارابانت در این فیلم‌ها و تا اوایل دهة 1990 علاقة خود را به موضوع‌هایی با مایه‌های علمی ـ خیالی نشان داد، و اگرچه فیلم‌نامه‌نویسِ موفقی بود، تا سال 1994، قبل از ساختنِ رهایی از شائوشنگ، اعتبار زیادی کسب نکرد. دارابانت رهایی از شائوشنگ و فیلمِ بعدی‌اش (مسیر سبز) را براساس داستان‌هایی از استیون کینگ ساخت. استیون‌ کینگ‌ نویسنده‌ای‌ است‌ که‌ با نوشتن‌ِ قصه‌‌های‌ سرگرم‌کننده خود را به‌عنوان ‌نویسنده‌ای‌ شناسانده‌ است‌ که‌ رمان‌های‌ ارزانِ با جلد کاغذی‌ و پٌرفروش‌ می‌نویسد و در پی‌ جلب کردنِ نظرِ عامة‌ مخاطبان‌ است‌. پیش از فرانک دارابانت، استنلی‌ کوبریک‌ نیز برای ساختنِ فیلمِ درخشش به سراغ داستانی از کینگ رفته بود.

فرانک دارابانت با نخستین تجربة کارگردانی‌اش مخاطبانِ فیلمِ خود را به مدت 19 سال به پشت میله‌های یکی از مخوف‌ترین زندان‌های امریکا می‌برد، و آن‌ها را با تجربه‌های سخت و دشوارِ زندگیِ رعب‌آورِ زندانیانِ شائوشنگ آشنا می‌سازد. او با توصیف ماجراهایی که راوی آن‌ها اِلیس بوید ردینگ (با نقش‌آفرینیِ مورگان فریمن) است تماشاگرانِ فیلم را نیز محکوم می‌کند تا بینندة هراس‌زدة بی‌حرمتی‌های دردناک و کشنده‌ای باشند، که روح و توانِ زندانیان را زایل می‌سازد.

هراس و عادت دادنِ زندانی به روالِ یک‌نواخت و رعب‌آورِ زندان و گرفتنِ امید از او هدفِ زندان‌بان‌هایی است که مقاصدشان را با زور تحمیل می‌کنند، و از پیش می‌برند؛ اما خصلت و خوی مبارزه با یأس و ناامیدی، گواهی است قاطع بر پیروزمندیِ روح بشری، که اندی دوفرسن ـ یک محکومِ به دو بار حبس ابد ـ (با بازیِ تیم رابینز) با خود به زندانِ مخوفِ شائوشنگ می‌آورد و مدتی بعد با سماجت و تیزهوشیِ خود ابتدا «رد» و سپس سایر زندانی‌ها را نیز با خود همراه می‌سازد. آن‌طور که «رد» در روایت‌های خود می‌گوید اندی آدمِ متفاوتی است که با خصوصیاتِ بدیع خود بر هم‌بندهایش تأثیر می‌گذارد، و آن‌ها را به موجوداتِ دیگری بدل می‌سازد. او آدمی با ایمان و معتقد به مبانی مذهبی است، و براساس آیه‌ای که بر تابلوی اتاقِ رییس زندان نقش بسته، معتقد است که هیئت منصفه در دادگاه رأی و داوریِ درست و منصفانه‌ای در مورد رندانی‌هایی همچون او نداشته‌اند، و بالاخره روز داوری واقعی فراخواهد رسید، و عدالت برقرار خواهد شد. بدینسان اگر رییس زندان و زندان‌بان‌ها از انجیل مستمسکی می‌سازند تا با آن زندانی‌ها را خاموش و مطیع خود سازند، اندی با آیه‌های از کتاب مقدس برای رهایی و رستگاریِ خود و هم‌بندهایش تلاش می‌ورزد.

فرانک دارابانت که در رهایی از شائوشنگ به موضوع رستگاری و تسخیرناپذیر بودنِ روح بشری پرداخته بود، در فیلمِ بعدی‌اش، مسیر سبز (محصول 1999)، نیز ـ با روایت دیگری دربارة زندان و زندانی و زندان‌بان، و این بار نیز براساس داستان دیگری از استیون کینگ ـ ارتباط رستگاری و معجزه را در زندگیِ افراد بشر مورد توجه قرار داد. اگر مبدأ ماجراهای فیلمِ رهایی از شائوشنگ سال 1917 بود، دارابانت در مسیر سبز داستانش را از سال 1935 و در یکی از زندان‌های ایالتیِ جنوب امریکا روایت می‌کند. رهایی از شائوشنگ در زندانِ محکومانِ به حبس ابد می‌گذشت، و مسیر سبز در بخشِ زندانیانِ محکوم به مرگ می‌گذرد؛ جایی که همة زندانی‌ها آرزو می‌کنند آن صبحی فرانرسد که از خواب برخیزند و مسیر سبزرنگی را بپیمایند که به اتاق صندلی الکتریکی ختم می‌شود. همچنین اگر در رهایی از شائوشنگ راویِ داستان اِلیس بوید ردینگ بود، ماجراهای مسیر سبز را پل اجکام (زندان‌بانی مهربان و با بازی تام هنکس) روایت می‌کند. دبز گریز، که نقشِ سال‌های پیریِ هنکس را ایفا می‌کند، داستانِ یک زندانی به‌نامِ جان کافی را، در رجعت به گذشته‌ای طولانی نقل می‌کند، که به‌رغم گناهی که مرتکب نشده، محکوم به اعدام می‌شود.

دارابانت با ترکیبی از یک زندان‌بانِ سادیستی و یک زندانیِ نژادپرست و دیوانه، جان کافی را در محیطی بهیمی قرار می‌دهد، که سادگی و رئوفت و اعدام غم‌انگیزش همان‌گونه که اشک به چشمانِ پل اجکام می‌آورد، مخاطبانِ فیلم را نیز دچار احساسات و رقت قلب می‌کند. قد و قواره و هیبت جان کافی به‌گونه‌ای است که ابتدا همگان را به وحشت می‌اندازد؛ اما به‌تدریج به‌رغم ظاهرش، رفتار و خلق‌وخوی کودکانة او، دوستیِ و همذات‌پنداریِ اغلب زندان‌بان‌ها را برمی‌انگیزد.

ادامه دارد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد