رهایی از شائوشنگ ادعانامهای بر ضد دستگاه قضایی امریکا و سازوکارِ حاکم بر ادارة زندانهای این کشور نیز هست. برای همین استیون کینگ و فرانک دارابانت داستان و فیلمنامة خود را طوری پرداختهاند که بهجز دو سه زندانی که خشونت را از حد میگذرانند، و بههیچ وجه رفتاری قابل دفاع ندارند، همة آن افرادی که نقشِ بیشتری در ماجراهای فیلم ایفا میکنند، آدمهای معقولی بهنظر میرسند که مخاطبانِ فیلم ـ در مقایسه با رییس زندان و زندانبانها ـ حمایت و جانبداری از آنها را ترجیح میدهند، و آرزو میکنند که مثلاً بروکس توانایی اینرا داشته باشد که در خارج از زندان دوام بیاورد و خود را حلقآویز نکند، یا ردینگ عفو و بخشوده شود، و اندی نیز موفق شود بگریزد. درواقع کینگ و دارابانت با برجسته کردنِ جنبهها و خصلتهای خیرِ اکثر قریب به اتفاقِ زندانیها، ماجراهای فیلم را بهگونهای از پیش میبرند تا ویژگیها و رفتارِ شرارتآمیزِ رییس زندان و زندانبانها بهطرز بارز و برجسته ای در ذهنها ثبت و ماندگار شود. پرداختن به همین جنبههای خیر و شرِ وجودِ آدمها است که رهایی از شائوشنگ را به فیلمی اخلاقی بدل ساخته است، که بهرغم خشونتی که در آن، بهطور آشکار و نهان، نشان داده میشود، نگاهی امیداوارانه و مثبت به ذات زندگی و برقراری عدالت در محیطی فاسد و نابههنجار دارد.
رهایی از شائوشنگ فیلمی است که در همکاریِ نزدیکِ فرانک دارابانت با نویسندة داستانِ «ریتا هیورث و رستگاری در شائوشنگ» ساخته شده و ابعاد و ویژگیهای واقعگرایانة فیلم تأکیدی است بر جنبههای اجتماعی و روانشناختیِ آن، که به ساختارِ کلی فیلم ابعادی ژرف بخشیده است. گذر از زمانِ حال به گذشته و بالعکس، بهشیوة کلاسیک، در پیش بردنِ ماجراهای فیلم نقشی اساسی دارد، و همین شیوه موجب شده است که پارهای از ماجراهای فرعی در کنار ماجراهای اصلی به شکلی متین مطرح شوند، و بهتعبیر خود دارابانت به فیلمنامة او شاخ و برگهای فراوانی بدهند. بهعبارت دیگر، هر بازگشت به گذشته و آمدن به زمان حال تأکیدی است بر فقدان آزادی و در تنگنا نشان دادنِ آدمهایی که اگر کورسو و امید خود را از دست بدهند نابود میشوند، و اگر هم به امید زنده باشند، بایستی همچون اندی 20 سال و مانند ردینگ 40 سال انتظار بکشند تا طعمِ آزادی و رهایی را بچشند. استیون کینگ و فرانک دارابانت با توصیف و پروراندنِ دقیقِ چنین موقعیت و آدمهایی کوشیدهاند تا امیدها، دلهرهها، عقاید و ایمان افراد بشر را بهنحو مؤثری بهنمایش بگذارند.
دارابانت تأکید دارد که آدمهایی که تحقیر نمیکنند و اجازه نمیدهند که تحقیر شوند پیروزاند. اندی بهرغم اینکه ضربات مهلکی را از دارودستة بوگز متحمل میشود، و حتی کارش به آنجا میکشد که کفشِ رییس زندان را هم واکس میزند، رفتار و سکناتش بهگونهای است که هیچگاه تحقیر را در چهرة او نمیبینیم. او اگر به درونیترین اتاقهای رییس زندان راه مییابد و از پنهانیترین رازهای او سر درمیآورد، برای این است که مهلکترین ضربه را به رییس زندان و معاونش بزند، و در پایان فیلم ـ چنانکه میبینیم ـ اندی نیست که به زانو درمیآید، اگر چه گاهی تا مرز استیصال و بیچارگی پیش میرود؛ اما موقیعت خود را تحمل میکند تا زندانبانهایش را به پذیرفتنِ تحقیری بزرگ وادارد و طعمِ تلخِ شکست را به آنها بچشاند.
رهایی از شائوشنگ، البته فیلمی است با اتفاقهای بعید و گرهگشاییهای توأم با خوشبینی، و ملاقاتِ پایانیِ ردینگ با اندی در گوشهای از ساحلِ اقیانوس آرام و فرسنگها دورتر از دیوارهای بلند و مخوفِ زندانِ شائوشنگ اوجِ خوشبینیِ فرانک دارابانت و استیون کینگ است، و البته نامزدیِ این فیلم برای دریافت جایزة اسکار را هم بایستی طعنهای حاشیهای بر چنین نگرشی محسوب کرد. با وجود این نباید این نکته را هم فراموش کرد که نمیتوان تماشاگرِ خو گرفته به پایان خوشِ را بیش از دو ساعت در درونِ سلولهای مخوف زندان و پشت دیوارهای بلند، در فضایی رعبآور، نگه داشت، و در پایان آزادی و آسمان و دریای آبی را بهعنوان نشانههای آشکار آزادی به او نشان نداد.